نقش فرزند نامبارک در انحراف پدر
زبیر بن عوام یکی از اصحاب پیامبر (ص) و از دوستان علی(ع) بود و با وجود اینکه داماد ابوبکر بود در جریانات بعد از سقیفه به حمایت از حضرت پرداخت. زبیر طعم ثروت را در دوران خلفای پیش از علی(ع) چشید اما در قدرت سهیم نبود، در دوره حکومت علی(ع) چشم به قدرت سیاسی داشت و بسیار مایل بود که در حکومت آن حضرت به امارت برگزیده شود. چشمداشت او بیثمر بود و از طرفی پسرش عبدالله آنقدر بزرگ شده بود که او نیز داعیه قدرت طلبی داشت، زبیر با تحریک فرزندش، در خلافت طمع کرد و با یاری طلحه و سردمداری عایشه و با شعار انتقام خون عثمان علیه علی(ع) شوریدند.
عبدالله پدرش را به جنگ با امیرالمؤمنین(ع) واداشت ودر راه بیفرجام قدرت طلبی به کشتن داد. او وقتی دید پدرش زبیر بن عوام- تحت تأثیر دیدار و مذاکراتش با امیرالمؤمنین علی(ع)- قصد کنارهگیری از جنگ دارد، با انواع حیلهها سعی کرد تا پدرش را منصرف کند.(1) او پدر را سرزنش و به ترس متهم کرد و جواب شنید که تو چه فرزند نامبارکی هستی! (2)
سبط ابن الجوزی درکتاب التذکرهًْ آورده است که: علی(ع) وقتی در جمل با زبیر ملاقات کرد به ایشان فرمود: ما تو را در شمار بهترینان عبد المطلب برمیشمردیم تا اینکه پسر بدت بزرگ شد و میان ما تفرقه انداخت.(3)
حدیث مشهور درباره شومی ابن زبیر این است که حضرت امیر(ع) فرمودهاند:«ما زال الزّبیر رجُلاً منّا أهلَ البیتِ حتّی نشأ ابنه المشئومُ عبدالله»(4)؛ زبیر همیشه از(خویشاوندان) ما اهل بیت بود تا زمانی که فرزند نامبارکش، عبدالله بزرگ شد.
این روایت به صورتهای دیگر هم در منابع اهل سنت موجود است.
علّامه محدّث ابن عبد البر در الاستیعاب آوردهاند که: «قال علی بن ابی طالب: ما زال الزبیر یعدّ منا اهل البیت حتى نشأ عبدالله».(5)
ابن الاثیر الجزری در کتاب اسد الغابه آورده است که: «وکان علی رضی الله
عنه یقول: مازال الزبیر منا اهل البیت حتى نشأ له عبدالله.»(6)
* گردآوری از کتاب: دانشنامه امیرالمومنین، محمد محمدی ریشهری، ج4، ص 527 به نقل از پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مکارم شیرازی (با اندک تلخیص و تصرف)
1. تاریخ طبری، ج4، ص509؛ مروج الذهب، ج2، 372؛ تاریخ اسلام ذهبی، ج3، ص490.
2. تهذیب ابن عساکر، ج 5، 365؛ شرح نهجالبلاغه، ج2، ص166؛ مروج الذهب، ج2، ص401.
3. تذکرة الخواص، ص 71.
4. نهجالبلاغه، حمکت 453؛ العقد الفرید، ج3، ص314؛ اُسدالغابه، ج3، ص 244، الرقم 2947.
5. الاستیعاب، ج3، ص 906، رقم 1535.
6. أسد الغابه، ج 3، ص 243، رقم 2947؛ شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 79.