kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۵۸۲۶
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۱:۱۷
روشنفکران به روایت روشنفکران- 10

وانموده­‌سازی برای عوض کردن جای خادم و خیانتکار

 
 
 
سرویس ادب و هنر-
در متن مرحوم جلال آل‌احمد به موسسه آمریکایی فرانکلین و تاسیس آن با مدیریت «همایون صنعتی‌زاده» اشاره شده بود. برای اینکه به ماهیت موسسه مذکور پی ببریم و از این طریق از خدماتی که صنعتی‌زاده در نقش مدیر شعبه ایران موسسه فرانکلین برای پیشروی فرهنگ سلطه‌جوی مهاجم انجام داده آگاه شویم در دو- سه شماره قبل به فضای شکل گرفته در جهان پس از جنگ‌های ویرانگر اول و دوم جهانی و نیز به فضای حاکم در جهان دو قطبی در آن روزگار پرداختیم. دیگر اینکه ضمن اشاره‌هایی به جنگ سرد میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا به صورت خاص به موضوع غفلت شوروی از نبرد در جبهه فرهنگی گفتیم که پروژه فرانکلین هم یکی از مواردی بود که سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا برای نبرد در جبهه فرهنگی تدارک دیده بود.
در دو سه شماره اخیر به اجبار برای توضیحات مورد نیاز در مورد پروژه فرانکلین از متن جلال آل‌احمد کمی دور شدیم و در این ایستگاه به یاری خدا به مرور و بررسی ادامه متن آل‌احمد خواهیم پرداخت. واپسین سطرهایی که از جلال آل‌احمد ذکر کردیم این سطرها بودند که در آنها آل‌احمد به بیان گوشه‌ای از روش و منش همایون صنعتی‌زاده در فرانکلین پرداخته است:
«این قضایا بود و بود تا همایون خوابی برای این قلم دید. لابد به خیال اینکه جبران کرده باشد آن همه مشاوره مجانی را. تازه اگر خوش بین باشی که من هستم. بنده خدایی بود و سناتور بود و کتابی ترجمه کرده بود که قرار بود فرانکلین منتشر کند. اما ترجمه افتضاح بود. داد می‌زد که کتاب را داده‌اند به یک بچه مدرسه‌ای‌، تا به کمک فرهنگ لغت کلماتی را سرهم ببندد و انگلیسی‌اش پیش بیاید. یادم است پانصد تومن بابت اصلاح این کار می‌داد قراردادش هست. متن انگلیسی را سیمین به دست گرفت که به فارسی می‌گفت و این قلم می‌نوشت و درست می‌کرد. همین جوری کتاب از نو نوشته شد و رفت زیر چاپ و در آمد(۱) و پانصد تومن پولی بود. به خصوص که همایون به سیمین هم بابت ترجمه‌هایش بیش از اینها نمی­‌داد. ما هنوز نمی‌دانستیم که او چه جوری پول به اسم‌ها می‌دهد نه به لیاقت‌ها. به شهرت‌ها می‌دهد نه به کار. تا یک روز در آمد که حضرت سناتور با تو کار دارد. فلان روز برو خانه‌اش - به چه کار؟ معلوم شد می­‌خواهد تشکری کرده باشد. از من اصرار که برو! مردم را می‌شناسی والخ و از صاحب این قلم انکار که بوی رذالت می‌شنوم و غیره... و احتیاج همچنان بود. و قرض خانه بر قرار. تا عاقبت بردمش. صاحب این قلم را. حوضخانه‌ای بود و خنک بود و شربت آوردند و بعد خود سناتور آمد جلو و یک بسته تشکر ده‌تومنی گذاشت جلوی رویمان. که قابل شما را ندارد. خیلی زحمت کشیدید. والخ... حتی من هم دیدم که حق‌الزحمه نیست و حق‌السکوت است. و از در که بیرون آمدیم دعوامان شروع شد. من و صاحب این قلم. از او که هرگز هم چه اهانتی بهت شده بود احمق؟ و از من که پس چرا برداشتی دیوانه؟ آخر رگ خوابش دستم بود. به هر صورت مردی بود و کاری را نکرده بود و لابد پول خوبی گرفته بود. یا نه؛ شاید دیده بود که کار نکرده را چه مزدی بگیرد؟ و حالا همه مزد را یا قسمتیش را برمی‌گرداند؛ یا حق‌السکوت می‌داد. بسته تشکر هزار تومن بود. باهاش بخاری خریدیم برای زمستان. و بعد که گله آن اهانت را از همایون کردیم‌، تازه معلوم شد که بابت همین ترجمه، او پانصد یا هزار تن کاغذ را در مجلس سنا از گمرک معاف کرده است. که حتی من مغزم داغ شد؛ چه رسد به صاحب این قلم که از اول بو برده بود. خوشمزه یکدستی حرف زدن‌های همایون بود که‌ای بابا- توهم شورش را درآورده‌ای... والخ... گاهی گفته بود (وشاید پز داده بود) که کار راه دارد و او با فلان مترجم مثلا روزی قرارداد‌ ترجمه می‌بندد که شب پیشش پول کلانی در قمار باخته. گفتیم شاید این هم پزی است و او می‌‌دهد و به هر صورت تا این‌جای قضیه یک حسابگری بود. و درحد بازار‌، قابل قبول. و از او بعید نبود. ولی اینکه کتاب به فلان سناتور بدهد و آنجوری و بعد قضیه معافیت گمرکی و دیگر فضاحت‌ها... این دیگر مزدوری بود. نه برای آن سناتور. چون او هم با بوی دلار معامله کرد...» 
 در سطرهای فوق نکاتی هست که برای ورود به آن مباحث ذکر یکی- دو نکته لازم است. اختراع خط و شکل‌گیری نوشتن شاید یکی از بزرگ‌ترین تحولات بشری است. به مرور که آدمی از سنگ، فلز، پارچه، پوست، کاغذ و... به عنوان بستر لازم برای نگارش استفاده کرد به اهمیت ثبت وقایع و رویدادها نیز واقف شد. نگارش تاریخ از این رو دارای اهمیت بود که هیچ متنی نمی‌تواند از نوع نگاه و زاویه دید نویسنده آن به کلی تهی باشد. به عبارتی دیگر اعتقادات، عواطف، ملیت و نژاد و... در شکل‌گیری تحلیل ما از وقایع دخیل خواهند بود و تحلیلی که به طور خودکار در ذهن آدمی شکل می‌گیرد هنگام نگارش وقایع در میان کلمات و جمله‌بندی‌های نویسنده مستتر خواهد شد؛ حال در یکی ممکن درصدش زیاد باشد و در دیگری کم اما به طور قطع در هیچ متنی صفر نخواهد بود.
پهلوی و تجزیه‌­طلب جلوه دادن میرزا
برای درک بهتر از آنچه گفته شد کافی است به این نمونه توجه کنید: قیام جنگل در محدوده گیلان به فرماندهی شهید مبارزه با استعمارگران یعنی «میرزا کوچک خان جنگلی» (که رحمت و رضوان خدا بر او باد) در دوره‌ای اتفاق افتاد که سلسله قاجاریه واپسین نفس‌هایش را می‌کشید در آن آشفته بازار یک نفر موقعیت را برای ارتقای جایگاهش آن هم به هر قیمتی مناسب می‌دید. این شخص کسی نبود جز «رضا میرپنج» که تلاش می‌کرد تا برای جلب رضایت استعمارگران به هر اقدامی برای آنها تن دهد. بر همین منوال به وی و قزاق‌های ایرانی تحت امرش ماموریت داده شد تا به سرکوب قیام جنگل بپردازد.
رضا میرپنج که بعدها به سبب خوش خدمتی‌هایش برای استعمارگران به شاهی ایران رسید و به رضاشاه ملقب شد مبارزانی را که برای قیام علیه استعمارگران گرد هم جمع شده بودند یا به شهادت رساند و یا روانه زندان کرد و در این مسیر سر میرزا نیز از تنش جدا شد. وقتی نوبت از قاجاریه به پهلوی رسید اگر همچنان میرزا و قیام جنگل در نظر مردمان یک حرکت ضداستعماری می‌ماند آن وقت کسانی که به سرکوب او گسیل شده بودند چه می‌توانستند باشند؟! قطعا در این صورت کسانی که برای سرکوب قیام جنگل رفته بودند چیزی به جز مزدوران بیگانه نخواهند بود لذا در دوره پهلوی این روایت از قیام جنگل کلید خورد که میرزا و یارانش به دنبال تجزیه‌طلبی بودند.
خب اگر این روایت در ذهن و زبان مردم جاری و ساری می‌شد آن وقت دیگر رضامیرپنج و قزاق‌های تحت امرش مزدور بیگانه به شمار نمی‌رفتند بلکه آنها قهرمان‌هایی بودند که یکپارچگی ایران را حفظ کرده بودند. ادعای تجزیه‌طلب بودن میرزا کوچک خان چیزی جز یک انگاره ‌سازی برای انحراف اذهان جامعه نبود چرا که هر آنکه فکر تجزیه‌طلبی داشته باشد ابتدا حدود سرزمینی جدید مورد ادعای خود را مشخص می‌کند و سپس نامی برای کشور جدیدی که می‌خواهد تشکیل شود انتخاب می‌کنند و در مراحل بعدی پرچم و... اما مثلا در روزنامه‌ای به نام «جنگل» که ارگان نهضت جنگل بود و در «کسما» منتشر می‌شد زیر لوگوی بالای صفحه اول شعار این روزنامه نقش بسته که قابل تامل است: «این روزنامه فقط نگاهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان است» 
پس چنان که پیداست این نهضت حتی در ارگان خویش نیز از ایران نام برده و نامی از کشوری جدید نمی‌بینیم ضمن آنکه میرزا به همراه یارانش در زمان وقوع قحطی بزرگ در ایران که عامل ایجاد آن انگلستان بود از آنجا که مناطق شمالی کشور به دلایلی تا حدود زیادی از عوارض و تبعات قحطی در امان مانده بود کمک‌هایی را برای مناطق دیگری از کشور ارسال می‌کرد که این موضوع نیز پایبندی میرزا کوچک خان و یارانش را به هم وطنانشان در دیگر نقاط نشان می‌دهد.
توجه ویژه استعمار انگلیس به تاریخ­‌نگاری
اساسا تاریخ‌نگاری (چه گذشته دور باشد، چه وقایع قرن‌ها یا دهه‌های اخیر) مورد توجه استعمارگران و به صورت خاص از علاقه‌مندی‌ها ماموران عالی‌رتبه انگلیسی مقیم ایران بوده است. این نکته‌ای مهم است که باید از خودمان بپرسیم آیا مثلا «سِر پرسی سایکس» افسر انگلیسی که در دوره‌ای فرمانده پلیس جنوب ایران بود برای فرهنگ و تاریخ ایرانی دل نگران بود که در مدت اقامتش در ایران به جمع‌آوری منابع و سپس نگارش کتابی در 2 جلد به نام «تاریخ ایران» مبادرت کرد؟ یا «ادوارد براون» که برای تحقیق میدانی در مورد جانشینان باب به ایران آمده بود تا ببیند «میرزاحسینعلی ‌بها» برای سرمایه‌گذاری انگلیس بهتر است یا «صبح ازل» دل نگران تاریخ ادبیات ایران بود که کتابی در این باب به نگارش درآورد؟!
قطعا موضوع چیزی دیگر است. استعمارگران به این نکته پی برده بودند که اگر آنها به روایت گذشته و تاریخ کشورهای تحت نفوذ خویش بپردازند خیلی بهتر است و این کار فواید بسیاری برای آنها دارد. وقتی این سخنان گفته می‌شود برخی گمان می‌کنند منظور این است که آنها کتابی سراسر دروغ و کذب نوشته‌اند اما منظور این نیست. آنها عمدتا با ساز و کارهای دیگری ذهن‌های خوانندگان را به سمتی می‌برند که نتایج حاصله به نفع منظور آنها باشد. مثلا در روایت تاریخ اینکه چه چیزهایی بیشتر مورد توجه قرار گیرد و چه چیزهایی گفته نشود و نیز از چه زاویه‌ای به موضوع نگاه شود نتایج کار را کامل متفاوت می‌نماید. برای نمونه تصور کنید قیامی در مقطعی از تاریخ رخ داده و مبارزان با ورود به شهری که حاکمی در آن می‌زیسته و نبرد با سربازان او حکومتش را ساقط کرده‌اند. حال یک تاریخ نگار می‌تواند از این زاویه به موضوع بنگرد که جماعتی آنارشیست نظم و نظام شهر را به هم ریختند و در شهر عده‌ای زخمی و کشته شدند و بخشی از وسایل و لوازم و ساختمان‌های مردم آسیب دید و... در این حالت مخاطب چه موضعی نسبت به آن قیام می‌گیرد؟!
وانموده­‌سازی برای تحمیل روایتی برساخته
در عین حال ممکن است تاریخ نگار دیگری به ظلم و ستم پادشاه در حق مردمان بپردازد و این قیام را از این زاویه ببیند و... حال در ذهن مخاطب مبارزان چگونه جایگاهی خواهند داشت؟! با این مثال دم دستی و خیلی ساده دیدیم که هیچ کدام از دو نویسنده دروغ ننوشته‌اند بلکه زاویه دید آنها نسبت به واقعه باعث شده تا مواردی در آن وقایع برای آنها برجسته‌تر و مهم‌تر برای ذکر شدن در نظر آمده باشد. قطعا عده‌ای که علیه نظمی که یک پادشاه ظالم بنا نهاده قیام می‌کنند نسبت به نظم ظالمانه او آنارشیست هستند و می‌خواهند آن نظم را از میان بردارند و سپس نظمی نو بنا بر معیارهای تازه‌ای بنا کنند.
در سطرهای فوق چند نمونه از حالت‌هایی بیان شد که با آن می‌توان دریافت نهایی مخاطب از روایتی تاریخی را به دست گرفت و مطابق میل راوی آن را شکل داد. حال آنچه گفتیم چه ارتباطی با متن آل‌احمد دارد؟!
در پاسخ به سؤال فوق باید گفت که متاسفانه در کشور ما و دست کم در سه دهه اخیر طیفی سیاسی شکل گرفته که آن را اصلاح‌طلب می‌نامند. این طیف عمدتا موافق با روایت‌هایی هستند که از سوی غربی‌ها و یا کشورهای سلطه طلب بیان می‌شود و یا اینکه روایت‌هایی را که خود این طیف بیان می‌دارد کاملا هم مسیر با اراده غربی‌هاست. یکی از این روایت‌ها روایتی است که این طیف از «همایون صنعتی‌زاده» و اقداماتش در موسسه «فرانکلین» بیان می‌کنند.
این جماعت صنعتی‌زاده را به عنوان یک خادم و خدمتگزار برای فرهنگ ایرانی بیان می‌کنند که در این مسیر زحمات بسیاری را متحمل شده است. این وانموده‌‌سازی از تاریخ معاصر در حالی است که اولا مطابق آنچه در سه- چهار شماره اخیر به آن پرداختیم کل کارهایی که صنعتی‌زاده در فرانکلین انجام داد مطابق طرح و نقشه‌ای بود که توسط نهادهای اطلاعاتی و تصمیم‌سازی آمریکایی پی ریزی شده بود که نمونه‌ای از آن سند PSB بود که در شماره‌های قبل به آن پرداختیم. پس این فرد اگر هم خادم فرهنگ بوده، خادم فرهنگ ایرانی نبوده بلکه وی در خدمت گسترش فرهنگ بیگانه بوده است. 
خادم فرهنگی یا خیانتکار فرهنگی؟!
دوم اینکه چنان‌که در متن جلال آل‌احمد آمده به عنوان کسی که هم خودش و هم همسرش سیمین دانشور با صنعتی‌زاده و موسسه فرانکلین کار کرده‌اند (البته چنان‌که آل‌احمد خودش گفته این همکاری تا وقتی بوده که وی به ماهیت موسسه فرانکلین هنوز پی نبرده بوده) روش و منش صنعتی‌زاده اصلا شبیه به فردی که عاشق فرهنگ و گسترش آن باشد نبوده بلکه وی با لطایف الحیلی به انباشتن انبان خویش از دلار و ریال می‌اندیشیده است. 
انتشار کتابی با ترجمه افتضاح یک سناتور که دست آخر صنعتی‌زاده از آل‌احمد و همسرش می‌خواهد تا آن را اصلاح کنند یک نمونه از این دست کارهاست. انگیزه صنعتی‌زاده نیز از این کار - همان‌طور که در متن نیز آمده - دریافت رانتی برای وارد کردن کاغذ بوده یا اینکه آل‌احمد از قول صنعتی‌زاده می‌گوید که او مترصد این موضوع بوده تا کدام مترجم در قمار پول زیادی باخته تا او را در این شرایط به دام‌اندازد و با او قرارداد تنظیم کند: «معلوم شد که بابت همین ترجمه، او پانصد یا هزار تن کاغذ را در مجلس سنا از گمرک معاف کرده است. که حتی من مغزم داغ شد؛ چه رسد به صاحب این قلم که از اول بو برده بود. خوشمزه یکدستی حرف زدن‌های همایون بود که‌ای بابا- توهم شورش را در آورده‌ای... والخ... گاهی گفته بود (و شاید پز داده بود) که کار راه دارد و او با فلان مترجم مثلا روزی قرارداد‌ ترجمه می‌بندد که شب پیشش پول کلانی در قمار باخته.»
با وجود آنچه گفته شد طیف موسوم به اصلاح‌طلب و روشنفکران سکولار با برپایی مراسم‌هایی نظیر «شب همایون صنعتی‌زاده» و انتشار کتاب یا مطالبی در ستایش صنعتی‌زاده و اقداماتش در تلاش هستند تا روایتی را که خود از این فرد و موسسه فرانکلین می‌پسندند به عنوان روایت غالب در جامعه تثبیت کنند. به همین خاطر است که در سطرهای فوق از اهمیت تاریخ‌نگاری گفتیم.
ادامه دارد