یادی از روحاني شهيد سيد داوود احمدي
گلي در ميان خارها
سعید رضایی
راستي هيچ ديدهاي گلي را كه در ميان مزبلهها رویيده باشد؟ هيچ ديده اي گلي را كه در ميان خارها روییده باشد؟ آري، اگر ديده اي برايت بگويم كه داستان انسان از اين قرار است.
انسان گلي است كه از ميان خارها سر برآورده است. حال بعضي ميخواهند همچنان گل بمانند و بعضي ميخواهند مزبله شوند و كثيف. كدام بهتر است؟ اينكه كوشش كني گل بماني يا اينكه پژمرده شوي و نابود؟
آري،قصه داود ما هم از اين قرار است. گلي بود كه ميخواست گل بماند و نميخواست به مزبلهها بازگردد. روح لطيف و نورانياش و قلم پاك و ساده و بي آلايشش همه گواه بر اين مدعاست كه او در چه دنيايي سير میکند و ميخواهد گل بماند و منتهاي آرزويش هم اين است كه به شهادت برسد.
در نامهاي به همرزم روحانياش چنين مينويسد: «خيلي وقتها مي شود كه گوشه اي از خاكريز مينشينم و زانوي غم در بغل ميگيرم و افسوس ميخورم كه چرا هنوز به آن مقامي كه شهدا رسيدهاند، نرسيده ام. نميدانم چه بنويسم. حالم عجيب گرفته و اشك در چشمانم حلقه زده و به ياد شهدا گريه میکنم.
ناگاه به ياد حضرت زهرا(س) افتادم و بر مصيبتهايي كه بر او وارد شده گريه ميكنم چون من خيلي علاقه به حضرت فاطمه دارم. دوست دارم روزي به آرزوي خود كه شهادت است برسم».
***
شهيد سيد داود احمدي در روز 28 فروردين سال 1346 در خانه اي محقر در شهر تهران ديده به جهان گشود.
به خاطر هوش و استعداد ويژه اي كه داشت در سن 6 سالگي او را در مدرسه ابتدايي ثبتنام كردند و داود نيز به خوبي توانست تمامي مراحل تحصيلش را بدون هيچ مشكلي پشت سر هم طي كند.
13 ساله بود كه جنگ شروع شد. داود كه بعد از انقلاب در بسيج مسجد محل ثبتنام كرده بود اين بار فعاليتش را بيشتر كرد تا بتواند به جبهه اعزام شود هرچند كه به خاطر سن كم همه مخالفت میکردند.
سيد داود به واجبات ديني خيلي اهميت مي داد. پدرش اينگونه نقل ميكند كه بسيار به شركت در نماز جماعت مسجد و روزه ماه مبارك رمضان علاقه داشت و با اينكه هنوز به سن تكليف نرسيده بود اما اكثر واجبات دينياش را انجام مي داد.
حتي به مستحباتي فراتر از آنها كه موجب رشد و تكامل شخصيت او ميگرديد نيز مي پرداخت مانند نماز شب و شركت در دعاي كميل و ندبه كه در مواردي نيز با صداي خوبش قسمتهايي از دعا را قرائت میکرد و همين موارد هم باعث شده بود معنويتي خاص پيدا كند. با تلاش زياد و هماهنگي با هيأت امناء مسجد توانست جلسه دعاي كميل پنجشنبه شبها و دعاي توسل سه شنبه شبها را در مسجد برقرار كند كه خودش نيز شخصاً قرائت دعا و مداحي آن را نيز بر عهده داشت. پايگاه بسيج مسجد جامع افسريه شاهد خوبي است براي فعاليتهاي زياد سيد داود. تأسيس كتابخانه مسجد و راهاندازي واحد پست و ارسال محمولههاي پستي براي رزمندگان و رساندن نامه آنان به خانوادههايشان از ديگر اقداماتي بود كه سيد داود در بسيج مسجد جامع انجام ميداد. هر بار كه به جبهه مي رفت، در اولين فرصت براي خانواده اش نامه مينوشت و به آنان توصيه میکرد مبادا نسبت به سخنان امام خميني(ره) بيتفاوت باشيد و مرتب آنان را به جهاد در راه خدا و پيروي از فرامين ايشان سفارش مي كرد:
«ما هرچه داريم از اين پير جماران،روح خدا، فرزند رشيد زهرا(س) و علي(ع)، حضرت امام خميني(ره) داريم. اگر من به مقام شهادت برسم مديون او هستم و دوست داشتم هزارها جان داشتم و همه را فداي او مي كردم. از همه شما ميخواهم به نصيحتهاي اين بزرگوار گوش فرا دهيد و فقط از او پيروي كنيد كه حتماً رستگار خواهيد شد».
همچنين سيد داود به شهادت عشق مي ورزيد و با تمام وجود از خدا خواسته بود كه مرگ او را شهادت در راهش قرار دهد. در نامه اي به پدرش اينگونه خطاب مي كند: «حاج آقا، از شما ميخواهم برايم دعا كنيد؛ اول آنكه خدا گناهانم را ببخشد و بعد شهادت را نصيبم كند و چشمم را به جمال نوراني حضرت مهدي(عج) منور كند هرچند كه لياقت آن را ندارم».
در ابتداي وصيت نامه اش نيز چنين مي نويسد: «خداوندا از تو مي خواهم مرا جزو شهدا حساب كني و در زمره بندگان مخلصت قرار دهي».
از ديگر خصوصيات و ويژگيهاي بارز اخلاقي سيد داود، توجه او نسبت به مسئله مرگ و معاد و قيامت بود كه نه تنها خود در اين زمينه مطالعه كرده بود و دائماً به آن فكر مي كرد كه حتي در وصيتنامهاش نيز خواهران و برادران و دوستانش را نيز بهانديشه در اين مسئله فراخوانده و به ايشان چنين توصيه مي كند:
«برادران، دوستان، فاميلها، لحظه مرگ همه ما نزديك است. چند روزي بيشتر نمانده كه بر روي دستهاي مردم به سوي گورستان برويم و ميان خروارها خاك مدفون شويم. از خواب غفلت بيدار شويم و كمي به روز مرگمان فكر كنيم. به آن لحظه كه بهترين دوستانمان ما را رها مي كنند و هر كس به دنبال كار خود مي رود. آري آن لحظه خيلي وحشتناك است پس به خود آييم كه راه سخت است».
توجه به معاد و قيامت و متذكر شدن مسئله مرگ روحيه اي در سيد داود ايجاد كرده بود كه او را بيش از پيش به مناجات با خدا و راز و نياز با او میكشاند. شهيد سيد داود احمد معتقد بود: «هيچ راهي براي راحتي در قبر و آزاد شدن از جهنم نيست مگر بنده خدا شدن و متوسل به حضرت حق شدن. آري چه لذتي دارد در نيمههاي شب با خدا مناجات كردن و نزديك غروب خدا را خواندن و تلاوت كردن كتاب خدا كه به انسان روح تازه مي دهد و از خواب غفلت بيدار مي كند».
سيد داود كه به عنوان كمك آر.پي.جي زن در عمليات والفجر8 شركت كرده بود در سحرگاه روز 27 بهمن سال 1364 در منطقه فاو بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد و به آرزوي هميشگي اش دست يافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
آخرین توصیه شهید
شهید سیدداوود احمدی در بخشی از وصیت نامه اش نوشته بود: «برادران، من خيلي كوچكتر از آنم كه بخواهم شما را راهنمايي كنم و موعظه نمايم اما... قلب مومن براي زنده ماندن نياز به موعظه و تذكر دارد و من هم براي تذكر چند نمونه را ذكر كردم و از همه شما مي خواهم كه در اين مورد مطالعه خود را زيادتر كنيد و خود به اين موضوع برسيد:
در مورد سكرات مرگ و قبر بخوانيد و آينده خود را ببينيد. در مورد عذاب جهنم مطالعه كنيد و كاري نكنيد كه عذاب را براي خود بخريد... بياييد تا دير نشده در خودسازي و تهذيب نفس خود كوشش كنيم.»