kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۳۸۲۰
تاریخ انتشار : ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۰

تقوای ضعـف یا تقوای قـوت

 
 
حفظ و صيانت خود از گناه كه نامش «تقوا» است به دو شكل و دو صورت ممكن است صورت بگيرد:تقوايى كه ضعف است و تقوايى كه قوّت است.
نوع اول اينكه انسان براى اينكه خود را از آلودگي‌هاى معاصى حفظ كند، از موجبات آنها فرار مى‏كند و خود را هميشه از محيط گناه دور نگه مى‏دارد؛ شبيه كسى كه براى رعايت حفظ الصحه خود كوشش مى‏كند خود را از محيط مرض و ميكروب و از موجبات انتقال بيمارى دور نگه دارد، 
نوع دوم اينكه در روح خود حالت و قوّتى به وجود مى ‏آورد كه به او مصونيت روحى و اخلاقى مى‏دهد كه اگر فرضاً در محيطى قرار بگيرد كه وسايل و موجبات گناه و معصيت فراهم باشد، آن حالت و ملكه روحى، او را حفظ مى‏كند و مانع مى‏شود كه آلودگى پيدا كند؛ مانند كسى كه به وسايلى، در بدن خود مصونيت طبى ايجاد مى‏كند كه ديگر ميكروب فلان مرض نتواند در بدن او اثر كند.
در زمان ما تصورى كه عموم مردم از تقوا دارند همان نوع اول یا «تقوای ضعف» است.(در مقابل «تقوای قوت») 
اگر گفته مى‏شود فلان كس آدم باتقوايى است يعنى مرد محتاطى است، انزوا اختيار كرده و خود را از موجبات گناه دور نگه مى‏دارد.اين همان نوع تقوای ضعف است.
در حالی که راه بهتر و عالى‏تر اين است كه انسان در روح خود ملكه و حالت و مصونيتى ايجاد كند كه آن حالت، حافظ و نگهدار او باشد.بايد مجاهدت كرد تا آن معنا و حقيقت پيدا شود.
اينكه انسان از محيط لغزنده دورى كند و نلغزد هنرى نيست؛هنر در اين است كه در محيط لغزنده، خود را از لغزش حفظ و نگهدارى كند.
اجبار عملی به ترک گناه! 
در كتب اخلاقى گاهى از دسته ‏اى از قدما ياد مى ‏كنند كه براى آنكه زياد حرف نزنند و سخن لغو يا حرام به زبان نياورند، سنگريزه در دهان خود مى ‏گذاشتند كه نتوانند حرف بزنند، يعنى اجبار عملى براى خود درست مى‏كردند. 
معمولًا ديده مى ‏شود كه از اين طرز عمل به عنوان نمونه كامل تقوا نام برده مى ‏شود، در صورتى كه اجبار عملى به وجود آوردن براى پرهيز از گناه و آن‌گاه ترك كردن گناه كمالى محسوب نمى‏شود. اگر توفيق چنين كارى پيدا كنيم و از اين راه مرتكب گناه نشويم البته از گناه پرهيز كرده‌‏ايم اما نفس ما همان اژدهاست كه بوده است، فقط از غم بى‌‏آلتى افسرده است. 
آن‏وقت كمال محسوب مى‏شود كه انسان بدون اجبار عملى و با داشتن اسباب و آلات كار، از گناه و معصيت پرهيز كند.
اين گونه اجتناب‌ها و پهلو تهى كردن‏ها اگر كمال محسوب شود از جنبه مقدّميتى است كه در مراحل اوليه براى پيدا شدن ملكه تقوا ممكن است داشته باشد،زيرا پيدايش ملكه تقوا بعد از يك سلسله ممارست و تمرينهاى منفى است كه صورت مى‏گيرد. اما حقيقت تقوا غير از اين كارهاست. حقيقت تقوا همان روحيه قوى و مقدس عالى است كه خود حافظ و نگهدارنده انسان است.بايد مجاهدت كرد تا آن معنا و حقيقت پيدا شود.
تقوا‌، لازمه انسانيت 
نبايد تصور كرد كه تقوا از مختصات ديندارى است از قبيل نماز و روزه، بلكه تقوا لازمه انسانيت است. لازمه اينكه انسان از زندگى حيوانى- و جنگلی- خارج شود و يك زندگى انسانى اختيار كند اين است كه از اصول معين و مشخصى پيروى كند و لازمه اينكه از اصول معين و مشخصى پيروى كند اين است كه خود را در چهارچوب همان اصول محدود كند و از حدود آنها تجاوز نكند و آنجا كه هوا و هوس‏هاى آنى او را تحريك مى‏كند كه از حدود خود تجاوز كند خود را «نگهدارى» كند. نام اين «خود نگهدارى» كه مستلزم ترك امورى است «تقوا» است. 
چيزى كه هست تقواى دينى يك علوّ و قداست و استحكام ديگرى دارد و در حقيقت جز بر مبناى محكم ايمان به خدا نمى ‏توان بنيانى مستحكم و اساسى و قابل اعتماد به وجود آورد.(توبه:109)
تقوا مصونیت است نه محدودیت
با توجه به اينكه در زبان پيشوايان بزرگ دين از تقوا به حصار و حصن و امثال اينها تعبير شده، 
ممكن است كسانى كه با نام آزادى خو گرفته‌‏اند و از هر چيزى كه بوى محدوديت بدهد فرار مى‏كنند چنين تصور كنند كه تقوا هم يكى از دشمنان آزادى و يك نوع زنجير است براى پاى بشر.
- در پاسخ اینان باید گفت:- 
تقوا محدوديت نيست، مصونيت است. 
فرق است بين محدوديت و مصونيت. 
اگر هم نام آن را محدوديت بگذاريم محدوديتى است كه عين مصونيت است.
- به عنوان مثال- بشر خانه مى ‏سازد، اتاق مى ‌سازد با در و پنجره ‏هاى محكم، به دور خانه‌‏اش ديوار مى ‌كشد. 
چرا اين كارها را مى ‏كند؟ براى اينكه خود را در زمستان از گزند سرما و در تابستان از آسيب گرما حفظ كند، براى آنكه لوازم زندگى خود را در محيط امنى كه فقط در اختيار شخص خود اوست بگذارد. 
زندگى خود را محدود مى ‏كند به اينكه غالباً در ميان يك چهار ديوارى معين بگذرد. 
حالا نام اين را چه بايد گذاشت؟ آيا خانه و مسكن براى انسان محدوديت است و منافى آزادى اوست يا مصونيت است؟ 
تقوا هم براى روح مانند خانه است براى زندگى و مانند جامه است براى تن.(1)
تقوا و روشن بینی
قرآن مى‏ گويد تقوا داشته باشيد تا عينك‏ درونى‏‌تان سفيد باشد و جهان را آنچنان‌كه هست ببينيد:
«انْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً»(انفال: ۲۹) اگر تقواى الهى داشته باشيد، اگر درونتان پاك باشد،
 اگر تيرگيها را از درون خود زائل كنيد، خداوند در دل شما مايه تميز قرار مى‏ دهد؛يعنى خدا در دل شما چيزى قرار مى‏ دهد كه با آن حقايق را خوب تميز مى ‏دهيد، يعنى به شما روشنى مى ‏دهد.
پس انسان در اثر تقوا درونش روشن مى ‏شود و به همين جهت روشن‏ بين مى‏ شود.
وقتى كه روشن ‏بين شد: 
اولًا خودش را خوب مى‏ بيند، خوب ‌اندازه‏‌گيرى مى‏‌كند، زيادتر از آنچه هست نمى ‏بيند، كمتر از آنچه هست نيز نمى‏ بيند، تيرگيها و عيبهاى خودش را خوب مى ‏بيند؛ 
ثانياً در اثر اين روشن‏ بينى، به حكم اينكه انسان طورى ساخته شده كه جهان را با عينك‏ وجود خودش مى ‏بيند، وقتى تقوا داشته باشد و عينك‏ وجودش پاك باشد، جهان را بهتر مى‏ بيند، بهتر تشخيص مى ‏دهد.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (تقوا(ده گفتار))، ج‏23، صص: 694- 698- 697- با تلخیص و ویرایش جزئی.
2. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (آشنايى با قرآن(۱- ۶))، ج‏۲۶، صص: ۲۲۲-۲۲۱-با تلخیص و ویرایش جزئی.