حرفهـایی از دیـن مردم برای گوشهای ناشـنوا
عزیزا... محمدی(امتدادجو)
اسلام و مسلمانی و پیش از اسلام ادیان آسمانی دیگر، همواره در زمان خودشان با مخالفینی روبهرو بودهاند که وقتی در کارزار و مقابله مستقیم، موفق به خنثیسازی تاثیرات اعتقادات دینی نمیشدند؛ دست به عملیاتهای روانی و غوغا سالاری بیحد و وصف میزدند که تقریبا تمام انبیاء اولوالعزم با این جماعت روبهرو بودهاند و پیوسته مسئله و مشکل دشمنان ادیان، محدود شدن آنان در رفتارهای اجتماعی بوده است که هر وقت وجوه اعتقادی دین در بستر جامعه نمود بیشتری پیدا میکرد بر میزان حساسیت و بر میزان تقابل و عداوت مخالفان دین نیز افزوده میشد و در این مسیر در اکثر مواقع و در نهایت دست به سلاح بردهاند و جنگهای خونینی را نیز رقم زدهاند.
بعد از آشکار شدن مراحل تبلیغ اسلام؛ مراحل مبارزاتی پیامبر اکرم(ص) نیز اشکال مختلفی بهخود گرفت؛ اما درنهایت این اسلام و پیامبر بودهاند که دلهای آماده را مجذوب خود کردند و دست مشرکین و دشمنان اسلام خالی از نتیجه باقی ماند.
قریش در نتیجه فعل و انفعالات مکه در همان سالهای آغازین تبلیغات پیامبر، حتی تطمیع ایشان را هم در دستور کار خود قرار داد و با بذل و بخشش ثروت و قدرت و مقام و مکنت، تلاش داشت پیامبر را از تبلیغ اسلام باز دارد و یا آن را تقلیل به فردیت بدهد اما پاسخ پیامبر همانی بود که همه ما شنیده و دیده ایم: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند، از راه حق دست برنمیدارم و تسلیم نمیشوم.
در این بیان شرافتمندانه پیامبر(ص) استغناء ایشان به امور و موضوعات دنیوی چیزی است که در کنارعزتمندی بیشترین تجلی را دارد و حاکی از آن است که مسیر گزینشی ایشان برای احقاقِ جلوههای دین، در بستر زندگی فردی و اجتماعی امت، مسیری حقیقی و الهی است که هر کس در این مسیر قرار بگیرد سعادت را در خواهد یافت و هر کس از آن باز بماند و یا طریق دیگر را طی کند جفا در حق خود و جامعه کرده است.
اما آنچه تاریخ گواه آن است؛ تلاش پر حیله و دسیسههای مکرر دشمنان پیامبر تا لحظههای آخر عمر با برکت ایشان بود که کوشیدند یا دین را نابود کنند و یا اینکه در نهایت آن را از مسیر اصلی خود به انحراف بکشانند که بر اثر همین کوششهای ناصواب متاسفانه تا الی الابد شاهد آن هستیم که بعد از ایشان و انتهای امر، بعضی از انحرافها در زمان مولا علی(ع) چگونه در بستر جامعه سر باز میکنند و با انتشار عمومی خود، تبدیل به وضعیتی میشوند که «قرآن ناطق» در محراب مسجد کوفه به ضرب شمشیر مصدوم و مجروح و جان او تقدیم پایداری دین حقیقی میشود و بعدها امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و سایر ائمه معصومین نیز به همین ترتیب در نهایت مظلومیت به شهادت میرسند.
در همه دوران حضور ائمه معصومین(ع) و حتی انبیاء الهی «هیاهو»سازی و «هوچی»گری از ترفندهای غالب و اصلی جناح مقابل بوده که با بزرگنمایی و یا کوچکنمایی تلاش کردهاند موضوعات اصلی و مورد مخاطب دین را به حاشیه ببرند و برای دستیابی به این هدف، بهترین و تاثیرگذارترین ابزار آنها ابزاری به نام « زن» بوده که به دلیل کارکردهای خانوادگی و حسی و عاطفی و تربیتی و... مورد توجه خاص بوده است.
امروز هم در سایه همین موارد و در تقابل شکل اصلی دین و انحرافات آن میبینیم که چندی است مسئله «زن» هدف قرار گرفته و فراتر از شعارهای فمینیستی و تقسیمبندیهای آن(1- حقوق شناخته شده زنان در برابر مردان2- حقوق برابر زنان در برابر مردان3- و برتری زن در برابر مرد) زن را در مرتبهای قرار دادهاند که گویا مسئلهای مهمتر از کشف حجاب و یا برهنه بودن زن، در جامعه وجود ندارد!
انقلاب اسلامی ایران همانگونه که از نامش پیداست از بدو موجودیت خود با اتکال به فرهنگ ایران و با پشتیبانی موازین شرعی اسلام جایگاه زن را از جایگاه تقلیل یافته خود ارتقاء بخشید و با هویت بخشی مجدد به ماهیت جنس زنانه، نه تنها او را مورد تکریم بیشتر قرار داد؛ بلکه در تمام صحنههای اجتماعی نیز او را مشارکت داد و جایگاهی را برای او در نظر گرفت که متضاد با شعارهای جهان غرب برای آزادی بود.
جهان غرب منظور نهفته خود در آزادی را گرچه بهصورت علنی هیچگاه اعلام نکرده بود اما در چند سال اخیر به شدت بر عریان بودن زن تاکید دارد و او را حتی به مرتبه حیوانی و یا ویترینی نیز رسانده است و در تمام رسانههای پروپاگاندا ساز غرب میبینیم که زن جزء جذابیتهای بصری شده و ماهیت او دقیقا از مرتبه انسانی به یک ابزار تبلیغاتی تنزل پیدا کرده و رابرت مرداک یهودی صاحب امپراطوری جهان و جرج سوروس مثلا متفکر، از دهههای قبل این وعده را به جهان خودشان داده بودند که به هر طریق ممکن زن ایرانی را نیز استحاله خواهند کرد و او را به سمتی خواهند برد که مفهوم خانواده و اخلاق و دین و نجابت بهطور کامل در ایران رنگ ببازد؛ و دنیای بیدینی حاکم بر فرهنگ ایران شود.
رابرت مرداک و جورج سورس، حکایت «غوغا» سالاری و «هیاهو»سازی را تنها راه ممکن برای دستیابی به هدف خود میدانند و از بهترین امکانات خود، یعنی رسانه، به بهترین شیوه ممکن استفاده میکنند تا هر آنچه را که میخواهند به جامعه هدف خود تحمیل کنند.
در اغتشاشات پاییز گذشته -که با همین هوچیگریها و هیاهوسازیها هیچگاه مجال روشن شدن ابعاد مرگ مهسا امینی را به جامعه ندادند- مثل همه تاریخ «زن» تبدیل به ابزار جنگ و ابزار رسانهای شد و پوشش و عفت و نجابت زنانه به گروگان رسانههای جهان در آمد تا به آن هدف غایی خود که همانا، بیدین سازی جامعه است برسند و انطباق این وقایع با ماه مبارک رمضان و ایام عید نوروز، فرصت بسیار خوبی بود تا با دامنه سازی حواشی همان ماجراهای پاییز و با لجاجت عدهای، بگویند: دین از جامعه رخت بسته؛ موضوعی که به شدت در رسانههای معاند و فضای مجازی بازتاب داشت.
عدم پوشش عدهای از خانمها و روزه خواری عدهای در ایام عید و روزهای ماه مبارک رمضان، ملعبهای بود که این رسانهها و نیز فضای مجازی آن را دست آویز خود قرار دادند تا بگویند مردم جامعه ایران دیگر دینگریز شدهاند و اعتقادات دینی دیگر جایگاهی در نزد مردم ایران ندارد.
بی آنکه بخواهیم منکر خیلی از مشکلات فرهنگی و اقتصادی و معیشتی در جامعه بشویم و بدون آنکه نفیکننده سوءتدبیرها و سوءمدیریتها باشیم و بدون آنکه بخواهیم حقیقت مبارزه حق و حقانیت با جبهه شیطان را فراموش کنیم؛ مسلم میدانیم که مجموع این وقایع اخیر و نتیجه گیریهای اعلام شده از سوی آن رسانهها و شبکههای مجازی، دقیقا مشابه به دوران پیامبران و ائمه معصومین(ع) است که به علت شرایط خاص اجتماعی و یا تبلیغاتی، گاه در تنگنا قرار میگرفتند؛ اما هرگز از مسیر خود ناامید نبوده و آنچه را که باید انجام میدادند را به سرانجام میرساندند.
اینکه رسانههای معاند و بهویژه رسانههای فارسی زبان و یا تریبون به دستانِ فضای مجازی و دشمنان تلاش دارند با استفاده از تعدادی تصویر خیابانی نتیجه ضد دین شدن مردم ایران را هوار هوار کنند؛ چیز عجیبی نیست! اما عجب آن است که عدهای هم در داخل با استفاده از رسانههایی که در اختیار دارند بر این موضوع میدمند تا آتش خاموش شده را جانی دوباره ببخشند و حتی برای رسیدن به این هدف، روزنامه نگاران بخش اجتماعی خودشان را هم بیروسری و با پوشش ضعیف روانه خیابان میکنند.
ما منکر وجود دختران و یا زنان بدون روسری و حتی با پوشش نامناسب عدهای در جامعه نیستیم؛ اما تعمیم به کل این موضوع تنها با همین تعداداندک چیزی است که نمیتوانیم قبول کنیم و خودمان را هم نمیتوانیم به ندانستن الزامات و حقیقتهای فرهنگی جامعه دینی بزنیم.
اگر این رسانهها و این افراد به استناد چند پاساژ و یا پاتوقهای خاص، جامعه را بیدین و دین زده معرفی میکنند؛ پس اجتماعات شبها قدر و مناجاتها و مشکی پوشیدنها و گریه کردنها و عزاداریهای چند صد هزار نفری را باید چه بنامیم!؟
تصاویر حضور گسترده مردم در مشهد و سایر اماکن متبرکه آیا نشان از باور و اعتقاد مردم به دین و دینداری آنها نیست؟ حضور نسل جوان در این مراسم که با شور و نشاط و با مشارکت در برپایی مراسم همراه بود نشان از چه چیزی بوده که به باور رسانههای غربی و معاند و عده ای، جامعه ایران را دینزده میخوانند؟ جشنهای متوالی روزه اولیها دارای چه مفهومی بود؟ اقبال مردم از برنامههای قرآنی صدا و سیما مؤید چه پیامی بود؟ و...
مضاف بر تصاویر و گزارشهای حضور انبوه مردم در مراسمات دینی و مذهبی از طریق شبکههای تلویزیونی یا جراید و مطبوعات، جا دارد در این بند از این یادداشت، پاسخی دقیقا مشابه به خود همین رسانهها و فضای مجازی به آنها داده شود که اگر قائل به آنچه از تلویزیون پخش میشد نیستید و همواره فکت و سند خودتان را از کف خیابان ارائه میدهید؛ ما هم شما را دقیقا به همان خیابان ارجاع میدهم.
به نظر شما اگر جامعه دینگریز و بیدین شده و دیگر رمضان و روزه داری برای مردم اهمیت ندارد پس گردش مالی بامیه فروشها و حلیم فروشها و آش فروشها و سنگکیها و نانواییها چگونه در این ماه تامین شد!؟
به همین سادگی و بدون هیچ پیچ و تاب فلسفی و روشنفکری و طمطراق، جامعهشناسی و...، پیشنهاد نگارنده به همه آنهایی که میگویند جامعه دینگریز و یا بیدین شده، این است که در طول ماه مبارک رمضان یک روز صبح جهت خرید سبزی به تره بار محل خود بروند و یا اینکه اگر فرصت صبح برای ایشان حاصل نشد؛ حتما همان عصر برای خرید نان خانواده یک سر به صف سنگک و یا بربری محل سکونت و یا کار خود بزنند و اگر هم باز، به دلیل شلوغی صف نانواییها این امکان فراهم نشد! حتما تلاش کنند تا همان عصر یک کیلو حلیم یا آش بگیرند تا بدینوسیله بتواند مردم دین دار را که ساعتها در صف برای خرید مخلفات افطار میایستند را ببینند.
بگذریم که حضور گسترده و پر شور و نشاط مردم در روز قدس هم دنیایی از حرف را، برای کسانی که بخواهند حرف بشنوند در خود داشت.