سینما و معضلات اجتماعی واقع گرایی یا کاریکاتورسازی؟
محمد نادری
سینما دیگر مثل دوره کلاسیک صرفا هنری برای ارائه هنر نیست. سینما در عصر حاضر ابزار و وسیله است، ابزاری برای تولید قدرت، تولید ثروت، تولید شهرت و جایگاه اجتماعی، ابزاری ایدئولوژیک، وسیلهای مفرح و سرگرمکننده، ابزاری آموزشدهنده و تعلیم گر و شاید مهمتر از همه ابزاری برای تصویر سازی و روایتگری از جامعهای است که در آن حضور دارد.
در عصر حاضر، عنصری اثرگذارتر و جذابتر از رسانه و به خصوص سینما جود ندارد؛ ابزاری تصویرساز، روایتگر و معلم که رابطهای متقابل با جامعه دارد و میتواند مانند شمشیری دو لبه عمل کند.
فيلم، آينه تمامنمای جامعهای است كه در آن به وجود آمده است، سینما به یکی از مهمترین عرصهها در ارتباط با واقعیتهای اجتماعی تبدیل شده است. فیلم و سینما با جامعه رابطه متقابل دارد یعنی هم تاثیرگذار است و هم تاثیر پذیر. سینما توانایی بازروایت مسائل و معضلات جامعه را دارد، به عبارتی پیوند مردم با جامعه عمومأ به واسطه خرده روایتهایی همچون سینما تقویت میشود.
اعظم راودراد (استاد انشگاه) معتقد است: در دیدگاه کلاسیک رابطه سینما و جامعه، دو رابطه بازتابی و در مقابلش، رابطه شکلدهی وجود دارد. رابطه بازتابی یعنی، آنچه در سینماست، بازتابی از جامعه است. رابطه شکلدهی معتقد است که سینما به جامعه شکل میدهد. رویکرد جدیدتر، رویکرد مدرن، سینما را به مثابه جامعه در نظر میگیرد.
در واقع مسئلهای یا معضلی یا موضوعی خرد را از جامعه دریافت میکند و با ابزار فنی و سینمایی و روایتگری خاص خود آن را در سینما بازتاب میدهد و تبدیل به دغدغه، مسئله و موضوع کلان و اساسی در سطح جامعه میکند میکند و بدینگونه جامعه و افکار عمومی را حول این موضع شکل میدهد.
در سینمای بعد از انقلاب و به خصوص در یک دهه گذشته سینمای اجتماعی بخش ویژهای در میان آثار سینمایی را به خود اختصاص داده است، آثاری در مورد اعتیاد، خانواده، زن، خیانت، طبقه متوسط شهری و...که بعضا جوایز داخلی و خارجی زیادی را نیز کسب کردهاند.
سینمای اجتماعی ایران و همچنین سینمای نمایش خانگی در چند سال اخیر تصویری غالبا سیاه، کاریکاتوری، ناامیدانه و غیر واقعی و بدون راهکار از جامعه ایرانی ارائه داده است. البته این به آن معنا نبود که آثار اجتماعی منتقدانه و منصفانه نیست، اما این آثار به قدری انگشتشمارند که در بین انبوه آثار سیاه و غالبا کپیبرداری شده گم شدهاند.
در واقع میتوان گفت سینمای اجتماعی کنونی ضمن فاصله گرفتن از سینمای اجتماعی چند دهه گذشته و همچنین به دور از واقعیتها و معضلات اجتماعی جامعه، بیشتر از آنکه جامعهشناسانه باشد و به فکر ارائه راهحل جامعه شناختی برای برون رفت از این معضلات، درگیر مسائل سیاسی و جشنوارهای شدهاند. آنچه ذهن مخاطب سینمای اجتماعی به خصوص نسل جوان را درگیر و مشوش میکند ارائه تصویری عمدتا چرک، کثیف، سیاه و غالبا به دور از واقع در سینما از مردم طبقه پایین و متوسط سنتی (برای ارائه به جشنوارههای خارجی) به همراه ارائه تصویری کاریکاتوری و پرزرق و برق از طبقه متوسط و بالای شهری جامعه (برای مصرف داخلی) میباشد، خطایی که حتی برخی آثار تلویزیونی هم دچار آن هستند.
نه آن سیاهنمایی واقعیت محض دارد و نه این زرق و برق عمومیت محض، البته این به معنای نبودن مشکلات و معضلات اجتماعی یا وجود فاصله طبقاتی و یا حتی نپرداختن به آن نیست، بلکه بر عکس سینما با توجه به قدرت نفوذ و اثری که در بین جامعه دارد میتواند و باید حلقه اتصال عامه مردم با مسئولان و تصمیم سازان برای بیان مشکلات و معضلات اجتماعی به همراه ارائه راهحل برای برون رفت باشد نه صرفا درگیر مسائل سیاسی و جشنوارهای یا برداشت ذهنی خود از جامعه.
آثار اجتماعی منصف و دلسوز باید با نگاهی واقعی و عمیق ضمن روایتگری درست مطالبهگر حل معضل اجتماعی روایتشدهاش باشد نه صرفا توصیه به مهاجرت و خیانت و بزهکاری کند!!!