یادی از شهید علی حسینی
آنچه دشمن نتوانست بگیرد(حدیث دشت عشق)
شهید والامقام علی حسینی فرزند
سیفالله در آخرین روز سال ۱۳۴۶ در محلات به دنیا آمد،در هفتم تیر ۱۳۶۳ برای اولین بار برای اعزام به جبهه وارد پادگان آموزشی ۲۱ حمزه سیدالشهداء(ع) و پس از آن عازم کردستان شد، برای دومین بار در دوازدهم دی ۱۳۶۴ عازم منطقه جنگی جنوب شد، بعد از چند روز در کمین شماره ۴ جزیره مجنون به علت اصابت گلوله توپ به سنگر، از ناحیه پا مجروح شد، سرانجام بعد از مجاهدتهای فراوان در تاریخ هجدهم فروردین سال ۱۳۶۵ برای سومین بار جهت نبرد با متجاوزین بعثی به جبهه رفت و بالاخره در منطقه عملیاتی مهران و عملیات کربلای یک نوزدهم تیر سال ۱۳۶۵ به دیدار حق شتافت.
در بخشی از وصیتنامه شهید علی حسینی میخوانیم: «خدایا، بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم، من ضعیف و ناتوان دوست دارم در راهت شهید شوم. دوست دارم چشمهایم را دشمن در اوج دردش از حلقه در کردستان در آورد و دستهایم را در تنگه شهر بانه در آورد، پاهایم را در کوههای سر به فلک کشیده کردستان قطع کند، قلبم را با رگبارهای کومله و دموکرات از من بگیرد و سرم را در سردشت قطعه قطعه کنند تا در کمال آزادی، دشمنان مکتبم ببینند که گر چه چشمها، دستها، پاها، قلب، سینه و سرم را از من گرفتهاند اما یک چیز را نتوانستهاند بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به خدا و معشوقم و به مطلق جهان هستی و عشق به شهادت و عشق به امام(قدس سره) و اسلام است.»