kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۲۰۳۴
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ - ۲۱:۴۲

سرسبزترین بهار برگرد ای صاحب ذوالفقار برگرد(چشم به راه سپیده)

 
 
 
 
برگرد!
سرسبزترین بهار برگرد
ای صاحب ذوالفقار برگرد
این جمعه گذشت بی‌تو مولا
مردیم ز انتظار برگرد
شب‌های سه‌شنبه جمکران باش
حتما سر آن قرار برگرد
دلگیرم از این قبیله عمریست
من خسته‌ام‌ ای سوار برگرد
مانند کویر تشنه کامم
یک بار فقط ببار برگرد
با دست خودت امید را باز
در سینه من بکار برگرد
بهزاد پودت 
مَدار عشق
معنی روان عشق،‌ آبروی جویبار
با تو تازه می‌شود، لحن گویش بهار
از تو هر کجای باغ، می‌توان نشان گرفت
پشت یک درخت بید، زیر سایه چنار
از شکوه پَر زدن، از رها شدن بگو
ما قفس نشسته‌ایم، ‌ای تو آسمانْ تبار
نقطه شروع عشق، راز خلقت تو بود
دور می‌زند فلک، تا ابد بر این مدار
معنی دوباره‌ای، واژه از تو می‌شود
با تو بوی پنجره، می‌دهد تن حصار
از عطش کلافه‌ایم،‌‌ ای دلیل تشنگی
بی‌بهانه مثل ابر، بر کویرمان ببار
افسون امینی
شکوفه صبح
اى کاش که انتظار معنى مىشد
بى‌تابى جویبار معنى مى‌شد
وقتى که سحر شکوفه صبح دمید
با آمدنت بهار معنى مى‌شد
کریم على‌زاده
از تبار بهار 
عبور می‌کند از متن سایه‌ها یک مرد
که از تبار بهار است، از قبیله درد
نسیم خاطره‌ها پیش پای آمدنش
ز باغ عشق امید ظهور را آورد
سکوت می‌کند آری! همان که مانده غریب
کنار سایه‌ای از خود نشسته، خسته و سرد
بدون رویش چشمانت‌ ای گل نرگس!
برای خویش نداریم جز بهاری زرد
تو مثل موجی و این کلبه ساحلی تنهاست
بیا به خاطر دریا به کلبه‌ات برگرد
مسعود بهروان
‌ای بهار گُمشده...!
با چتر آبی‌ات به خیابان که آمدی 
حتماً بگو به ابر، به باران، که آمدی 
نم‌نم بیا به سمت قراری که در من است 
از امتداد خیس درختان که آمدی 
امروز، روز خوب من و، روز خوب توست
با خنده‌رویی‌ات بنمایان که آمدی 
فواره‌های یخ‌زده یک‌باره وا شدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی 
شب مانده بود و هیبتی از آن نگاه تو 
مانند ماه تا لب ایوان که آمدی 
زیبایی رها شده در شعرهای من!
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی 
پیش از شما خلاصه بگویم ادامه‌ام، 
نه احتمال داشت، نه امکان، که آمدی 
گنجشک‌ها ورود تو را جار می‌زنند
آه ای بهار گُمشده... ‌ای آنکه آمدی!
فرهاد صفریان
بوی‌ خدا و عشق‌
مولای‌ من‌! ای‌ از تبار آب‌ و باران
 روح‌ لطیف‌ سبز هر فصل‌ بهاران‌
در التهاب‌ لحظه‌های‌ بی‌تو بودن‌ 
همچون‌ یتیمانیم‌، سر در‌گریبان‌
سوز دل‌ یاران‌ شفایش‌ یک‌ نگاه‌ است
 از سوی‌ تو ای‌ گمشده‌ از چشم‌هامان‌
مولای‌ من‌، مولای‌ من‌! آتش‌ گرفتم‌ 
چون‌ هیمه‌‌ای‌ سوزان‌ میان‌ باد و طوفان‌
پای‌ برهنه‌، می‌روم‌ در وادی‌ عشق 
مقصد تویی‌ ای‌ آرزوی‌ هر مسلمان‌!
در ازدحام‌ اشک‌ و غم‌ با شب‌ نشستم‌ 
شاید ترا یابم‌ ترا ای‌ ماه‌ تابان‌!
قصد زیارت‌ می‌کنم‌ یارب‌ مدد کن‌ 
تا بشنوم‌ من‌ از حبیبت‌ صوت‌ قرآن‌
درد آشنایم‌ با شما ای‌ سوته‌ دل‌ها 
لطف‌ خدا را دیده‌ام‌ در ندبه‌هاتان‌
آدینه‌ها بوی‌ خدا و عشق‌ دارند
آدینه‌ صبحی‌ می‌رسی‌ خورشید رخشان‌
زهرا یزدان‌پناه‌
بهار رویا 
تو آفتاب یقینى، بهار رویایى 
طراوت گل سرخى، نسیم صحرایى
 تو ابر منقلب چشم‌هاى پرهیزى 
تو قطره‌ قطره باران ناشکیبایى
 تو فصل رویش عشقى، نگاه مجنونى 
تو آبشار صمیمیتى، تو لیلایى 
تو نرم و سبز و لطیفى، تو موج احساسى
 تو روح پاک مسیحى، تو دست موسایى
 تو لحظه‌هاى خوش خاطرات شیرینى 
تو باغ عاطفه‌هایى، امید فردایى
 تو جلوه سحرى، آبروى انسانى
 تو نور روشن صبحى، تو جام صهبایى
 تو گرم باده عشقى، بهار زیستنى
 تو شور و شوق شقایق به دشت دل‌هایى
 تو شعر خواجه شیراز و شمس تبریزى
 تو معنى کلمات همیشه زیبایى
محمد عزیزى