برجام، ابزار نفوذ آمریکا در سیاست داخلی ایران بود
سرویس سیاسی-
اعترافات اخیرِ جان برنان، رئیس پیشین سیا، پیرامون طراحی برجام بهعنوان ابزاری برای نفوذ در سیاست داخلی ایران و اظهارات پشیمانانه محمدجواد ظریف در دوحه که برجام را «انحرافی از مسیر مقاومت» توصیف کرده است، نشان میدهد این توافق فراتر از موضوع هستهای پروژهای راهبردی برای تضعیف حکمرانی ایران بوده است؛ اکنون زمان آن رسیده که بانیان این تجربه خسارتبار- از جمله حسن روحانی و محمدجواد ظریف- در برابر مردم و تاریخ پاسخگو شوند.
اعترافاتی که این روزها مطرح میشود دیگر نه از جنس تحلیلهای سیاسی و هشدارهای امنیتی بلکه از ناحیه بازیگران اصلی پروژهای است که با نام «برجام» در سالهای گذشته تقدیس شد و اکنون پرده از چهره واقعی آن فرو افتاده است. این بار، نه منتقدان داخلی و نه نخبگان مستقل؛ بلکه دو چهره از دو سوی میز مذاکرات محمدجواد ظریف در داخل و جان برنان، رئیس پیشین سیا، در آمریکا به گونهای سخن گفتهاند که هر انسان منصفی را متقاعد میکند برجام نه یک توافق فنی، بلکه پروژهای چندلایه و طراحیشده برای نفوذ در ساختار حکمرانی ایران بود؛ پروژهای که هدف آن بسیار فراتر از صنعت هستهای و محدود به سنجش یا توقف چند سانتریفیوژ نبود، بلکه در پی تغییر رفتار، تغییر جهتگیری استراتژیک و مدیریت تدریجی اختیارات سیاست خارجی ایران طراحی شده بود.
اعتراف صریح رئیس پیشین سیا
برجام بخشی از راهبرد نفوذ در داخل ایران
جان برنان، رئیس پیشین سازمان سیا، در گفتوگویی که اکنون به یکی از مهمترین اسناد اعترافات آمریکاییها بدل شده، آشکارا توضیح میدهد که برجام صرفاً در چارچوب یک توافق محدود هستهای تعریف نمیشد، بلکه از آغاز بخشی از یک راهبرد گستردهتر برای نفوذ در سیاست داخلی ایران و جهتدهی رفتار ساختار تصمیمسازی کشور بود. او توضیح میدهد که دولت اوباما برجام را نه با هدف رفع اختلافات بلکه به عنوان سازوکاری برای مدیریت داخلی ایران طراحی کرد و اضافه میکند که واشنگتن تمایل داشت با تمرکز بر موضوع هستهای، این مسئله را بهانهای برای ورود و نفوذ به حوزههای عمیقتر و کلیدیتر در سیاست خارجی و امنیتی ایران قرار دهد.
برنان اعتراف میکند که به زعم او برنامه هستهای «جدیترین تهدید» بود اما همین عنوانگذاری، ابزاری برای ساماندهی یک پروژه مهندسیشده جهت بازآرایی رفتار جمهوری اسلامی بود. نکته قابل توجه آن است که وی حتی با اشاره به اختلافات داخلی در آمریکا و مقاومت کنگره، تأکید میکند کارشناسان و متحدان غربی در تحقق این راهبرد نقش مهمی ایفا کردهاند، که این خود نشان میدهد برجام یک پروژه کاملاً مشترک در غرب برای مهار قدرت ایران بوده است.
این اذعان برنان هنگامی جالبتر میشود که مروری بر نگاه غرب در ابتدای دولت حسن روحانی داشته باشیم.
وبسایت رادیو فرانسه در ابتدای دولت حسن روحانی و با تشریح دید غرب به وی در ۱۹ مهر ۱۳۹۲ اظهار داشته بود: ارزیابی غرب از دولت روحانی، تعامل با فروشنده مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال، قیمت فروش را کمتر خواهد کرد.
این دیدگاه رادیو فرانسه در حالی است که بعدتر و در سال 94 جان کری وزیر اسبق امورخارجه آمریکا و وندی شرمن مذاکرهکننده ارشد این کشور در برجام صراحتا از نشانههای شکاف و فروپاشی تحریمها پیش از امضای برجام سخن به میان آورده و صراحتا اذعان کرده بودند که در صورت شکست مذاکرات برجام، تحریمها توان ادامه فشار و حیات نداشتند.
ظریف در دوحه؛
اعترافاتی که سالها انکار شد
از سوی دیگر، محمدجواد ظریف، همان فردی که سالها با شور و علاقه به دوربینهای طرفدار خوب در چارچوب تمجید آنان ظاهر میشد و در برابر هر انتقادی به شدت خشمگین میشد، این بار در فضائی خارج از کشور و در نشستی که با حضور تریتا پارسی از اعضای نایاک در دوحه برگزار شد، بخشی از واقعیتهایی را بیان کرد که طی سالهای گذشته به شکل سازمانیافته از افکار عمومی پنهان نگه داشته میشد. او در نشست دوحه در حالی لب به اعتراف گشوده که فضای رسانهای غربگرا پس از تحمیل جنگ 12 روزه در دهمین سال برجام و قطعنامه 2231 و پس از فعال شدن مکانیسم ماشه و روشن شدن ابعاد خسارتهای برجام، در دفاع بیمنطق از وی عقبنشینی کرده و او نیز دیگر نمیتواند با همان ادعاهای همیشگی، خود را در جایگاه حق به جانب قرار دهد.
سخنان ظریف که در تضاد آشکار با مواضع چند سال اخیرش قرار دارد، نشان میدهد که حتی خود او نیز نسبت به ابعاد فاجعهبار پروژهای که نقش اصلی در آن داشت آگاه بوده و اکنون عملاً از سر ناچاری پرده از بخشی از زوایای آن برداشته است.
ظریف در یکی از مهمترین بخشهای سخنانش تصریح میکند که توافق هستهای محصول «تغییر در استراتژی ایران از مقاومت به سازش» بود و اذعان میکند که همین تغییر استراتژی موجب مخالفتهای گسترده در داخل شد. این جمله به خوبی نشان میدهد که آنچه برجام را برای جریان غربگرا تبدیل به «بت» کرده بود نه کارآمدی آن بلکه نقش آن در تغییر مسیر تاریخی سیاست خارجی ایران بود؛ مسیری که برای دههها بر محور مقاومت، استقلال و تکیه بر مؤلفههای قدرت ملی شکل گرفته بود. او با این اعتراف، تمامی ادعاهای پیشین خود درباره «فدا شدن دیپلماسی به سود میدان» را نقض میکند و میپذیرد که سیاست خارجی کشور در دولت روحانی بهطور هدفمند وارد فاز تسلیم و امتیازدهی شد، آن هم در حالی که طرف مقابل نه تعهدی را اجرا کرد و نه حسن نیتی از خود نشان داد. همین واقعیت است که امروز حتی شخص ظریف نیز مجبور است بگوید برجام یک «انحراف» بود و کشور پس از پایان این دوره کوتاه و خسارتبار، بار دیگر به استراتژی مقاومت بازگشت.
اوباما اولین ناقض برجام بود؛
سقوط روایت رسانههای غربگرا
در بخش دیگری از سخنان، ظریف اعتراف میکند که نقض برجام نه با خروج ترامپ، بلکه در دوران اوباما آغاز شده بود و ایران در شهریور ۲۰۱۶ زمانی که هنوز دولت اوباما بر سر کار بود سازوکار حل اختلافات را فعال کرده بود. این اعتراف، فروپاشی کامل آن روایتی است که دولت روحانی و رسانههای وابسته به جریان غربگرا سالها به مردم القا کردند؛ روایتی که خروج ترامپ را منشأ تمام مشکلات معرفی میکرد و اوباما را «رئیسجمهور خوب» نشان میداد. اکنون خود وزیر خارجه همان دولت اعتراف میکند که آمریکا از ابتدا در حال زیرپا گذاشتن تعهدات خود بوده و هیچگاه قصد اجرای واقعی برجام را نداشته است. این حقیقت که در لابهلای سالها تبلیغات رسانهای پنهان مانده بود، امروز بالاخره از زبان کسی مطرح شده که مسئول مستقیم این مذاکرات بود و انکار آن دیگر ممکن نیست.
سراب نوسازی ناوگان هوایی؛
دستاوردسازی از هیچ
ظریف در ادامه به مسئلهای اشاره میکند که شاید یکی از بزرگترین ابزارهای تبلیغاتی دولت قبل بود: نوسازی ناوگان هوایی. او صریحاً میگوید که از میان ۱۱۸ هواپیمای مورد توافق، تنها مجوز ۱۸ هواپیما صادر شده بود و این یعنی دولت اوباما حتی در حوزههایی که بیشترین تبلیغ روی آن انجام شد نیز هیچگاه اراده واقعی برای اجرای تعهدات خود نداشت. این اعتراف، رسماً پایان اسطورهسازی رسانههای حامی دولت روحانی درباره «باز شدن درهای اقتصاد» و «دستاوردهای ملموس برجام» است؛ زیرا نشان میدهد تمام آن تصاویر رنگارنگ و نمایشهای رسانهای چیزی جز سرابسازی برای فریب افکار عمومی نبود. جالبتر اینکه از همان معدود هواپیماهای برجامی نیز عمده آنان زمینگیر و پس از کمتر از یک دهه بلااستفاده شده است.
ظریف در بخش دیگری از سخنانش، اروپا را نیز بیاعتبار میخواند و تأکید میکند که هیچکس در ایران اعتماد خود را به اروپا حفظ نکرده است، زیرا اروپا برای جلب رضایت آمریکا حاضر است به خودش شلیک کند و حتی بدون داشتن حق قانونی، مکانیسم ماشه را فعال کند. این اعتراف، همان واقعیتی است که منتقدان از روز اول درباره آن هشدار میدادند: اینکه اروپا نه «میانجی» و نه «طرف مستقل»، بلکه دنبالهرو آمریکا و بخشی مهم از پروژه مهار ایران است. حالا ظریف آن را آشکارا تأیید میکند، گرچه سالها همین حقیقت ساده را انکار میکرد و حسن روحانی از ادامه برجام با اروپا سخن میگفت.
جریان ضدبازدارندگی؛ پروژه ۲۵ ساله
باند نیویورکی برای فلجسازی توان ملی
اعتراف صریح ظریف در دوحه و سخنان جان برنان درباره کارکرد حقیقی برجام که آن را ابزاری برای نفوذ در تصمیمگیریهای ایران معرفی کرد یک حقیقت سنگین را دوباره آشکار ساخت: جریان ضدبازدارندگی که طی بیش از ۲۵ سال در مراکز تصمیمسازی و دولتهای وابسته به گفتمان سازش ریشه دوانده بود، عملاً در برابر طراحی جامع بازدارندگی ملی که پس از دوران دفاع مقدس و با هزینههای سنگین امنیتی، سیاسی و منطقهای بنا شده بود، ایستاد و تلاش کرد یکییکی اضلاعی که مبتنی بر آن کشور از هر تهدیدی مصون میشد را از کار بیندازد. اضلاعی همچون توان موشکی، نفوذ منطقهای و سیاستهای حامی مستضعفان در جهان و منطقه و....
این جریان که محوریت آن در دولت اصلاحات در قالب باند موسوم به «نیویورکیها» با محوریت حسن روحانی و محمدجواد ظریف شکل گرفت و در دوران دولت یازدهم و دوازدهم و ریاست جمهوری حسن روحانی سکان اداره کشور را به دست گرفت، با نفوذ هدفمند در ساختارهای تصمیمگیری، در پی آن بود که بازدارندگی موشکی، منطقهای، امنیتی و حتی اراده سیاسی کشور را وابسته و بیاثر کند؛ همان پروژهای که امروز حتی طراحان آمریکاییاش مانند برنان نیز عملاً به هدفگذاری آن اعتراف میکنند.
دقیقاً به همین دلیل است که این جریان طی سالهای گذشته با شدت و حدت علیه دولتهای نهم و دهم احمدینژاد و همچنین دولت شهید رئیسی حمله کرده و میکند؛ زیرا این دولتها سد اصلی در برابر این حرکت خزنده و خطرناک بودند و اجازه ندادند کشور در مدار وابستگی دائمی و بازدارندگیِ محدود شدهای که آنان طراحی کرده بودند، گرفتار شود.
همین مقاومت داخلی در برابر پروژه نفوذ، خشم این جریان را برانگیخت، آنهم تا جایی که حتی پس از رسوایی برجام و روشنشدن تمام ابعاد خسارتبار آن، باز هم از اینکه حوزه سیاست منطقهای کشور در دولت یازدهم و دوازدهم در اختیارشان قرار نگرفت، آشکارا ناراضی و عصبی بودند. زیرا بهخوبی میدانستند اگر کنترل سیاست منطقهای نیز در دست آنان قرار میگرفت، میتوانستند آخرین ضلع بازدارندگی جمهوری اسلامی را هم تضعیف یا مختل کنند و کشور را به نقطهای بازگردانند که قدرت چانهزنی و امنیت ملی آن وابسته به لبخند غرب باشد.
ظریف از خسارتها آگاه بود
اما هرگز مسئولیت نپذیرفت
بررسی سخنان اخیر ظریف نشان میدهد که او نهتنها از عمق خسارتهای ناشی از برجام آگاه بوده، بلکه میدانسته است این توافق در حوزه حقوقی، سیاسی و امنیتی چه آسیبی به کشور وارد کرده است. او میدانسته که برجام سازوکاری برای نفوذ غرب بود؛ میدانسته که اقتصاد کشور را در انتظار سراب گذاشته؛ و میدانسته که درک ناقص او از روابط بینالملل، کشور را در مسیر خطرناکی قرار داده است. با وجود این، او هیچگاه در مقام مسئولیتپذیری ظاهر نشد و تا همین اواخر تلاش میکرد همه چیز را توجیه کند و دیگران را مقصر جلوه دهد. این عدم پذیرش مسئولیت دقیقاً همان نقطهای است که کشور را در سالهای دولت روحانی دچار خسارتهای زنجیرهای
کرد.
اعترافاتی که نیاز به بازخوانی دارد
اعتراف مسئولان و مقامات دولت حسن روحانی به ناکارآمدی برجام محدود به سخنان اخیر ظریف نمیشود. در ذیل بخشی از این اذعانها به ناکارآمدی برجام آمده است.
سیف، رئیس سابق بانک مرکزی در فروردین 95 در زمان دولت اوباما اظهار داشت: برجام، تاکنون «تقریباً هیچ» دستاورد اقتصادی برای تهران دربر نداشته
است.
محمدجواد ظریف در مهر 95 در زمان دولت اوباما بیان داشته بود: ۸ ماه پس از اجرای برجام، به خاطر مجازاتهای آمریکا، هیچ یک از بانکهای بزرگ اروپایی کار با ایران را شروع نکرده است.
علیاکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی که این روزها برای فرار از پاسخگویی از برخی برجامیترها نیز پیشی گرفته است، در تیر 95 و در زمان دولت اوباما گفته بود: حداقل از نظر علمی ۴۰ سال استاد دانشگاه هستم، لذا این را میتوانم بگویم. هماکنون و پس از پیش آمدن قضایای روادید تعداد زیادی از دانشمندان اروپایی که مقداری احتیاط میکنند از آمدن به ایران استنکاف دارند. به قول دانشگاهیها این یعنی وضعیت آنها پیش از برجام بهتر از پس از برجام بوده است.
عباس عراقچی که در دولت دوازدهم عهدهدار مقام مذاکرهکننده ارشد و معاون سیاسی وزارت امورخارجه بود در اسفند 1396 و در زمان دولت اوباما اظهار داشته بود: ایران برجام را داستانی موفق نمیداند چرا که از آن بهرهمند نشده و تحریمها برداشته نشده است.
برجام کاری را کرد
که جنگ 12 روزه در آن ناتوان بود
باراک اوباما رئیسجمهور اسبق آمریکا در پایان دولت خود و در دی ماه 95 سخنان مهمی را به زبان آورده بود که امروز به خصوص پس از جنگ 12 روزه اهمیت آن بیشتر درک میشود.
وی در 21 دی ماه 1395 اظهار داشت: «اگر ۸ سال پیش به شما گفته بودم میتوانیم برنامه هستهای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا میگفتید بیش از حد بلندپروازانه است، اما با توافق توانستیم».
این سخنان اکنون و در حالی که آمریکا و اسرائیل علیرغم حمله نظامی مستقیم به تاسیسات هستهای کشورمان و ترور دانشمندان هستهای در طی جنگ 12 روزه، به اذعان خودشان در نابودی توان هستهای ایران ناتوان شدهاند، اهمیت برجام را در نابودی توان و منافع ملی کشور و تاثیر بر کلیت سیاست خارجی کشور عیان میسازد.
درسهایی که نباید فراموش شوند
اعترافات دیرهنگام این روزها، اگرچه تلخ، اما برای آینده کشور آموزندهاند. تجربه برجام نشان داد که با موجسازی رسانهای نمیتوان فردی را که فاقد درک واقعی از روابط بینالملل است، تبدیل به دیپلماتی کارکشته و قهرمان دیپلماسی کرد.
همچنین ثابت شد که حضور چند دهساله در سازمان ملل، بدون فهم حقیقی از منطق قدرت و شناخت دقیق از ساختار علم روابط بینالملل و سیاست خارجی، هیچ ارزشی برای دیپلماسی ندارد. تجربه برجام نشان داد که غفلت از پروژههای نفوذ غرب چگونه میتواند کشور را در مسیر عقبگرد قرار دهد و درس مهمتر اینکه کسانی که در کارنامه خود کوچکترین دستاوردی ندارند، نباید بار دیگر به ساختار قدرت راه یابند، زیرا نتیجهای جز خسارت، عقبماندگی و گرهخوردگی مسیر پیشرفت
کشور ندارد.
اکنون زمان بازخواست است؛ تعلل در پیگرد بانیان برجام موجب ناراحتی ملت میشود
پس از اعترافات صریح جان برنان و اعترافات ناگزیر محمدجواد ظریف، اکنون دیگر هیچ پردهای باقی نمانده است.
برجام یک پروژه خسارتبار و پردهبردار از سادهاندیشی سیاسی بود و بانیان آن، یعنی حسن روحانی و محمدجواد ظریف، وظیفه دارند در برابر ملت ایران پاسخگو باشند. عدم بازخواست این افراد راه را برای بازگشت جریان غربگرا باز خواهد کرد؛ جریانی که اکنون نیز با وجود بدترین عملکرد در میان دولتهای پس از انقلاب، هنوز با گستاخی و رسانهسازی خود را در جایگاه طلبکار قرار میدهد. مردمی که سالها زیر فشار سوءمدیریت دولت روحانی قرار گرفتند حق دارند این واقعیت را مطالبه کنند که چرا بانیان این خسارت بزرگ هنوز در برابر قانون و افکار عمومی
قرار نگرفتهاند؟