پرده آهنینی که هنوز برقرار است
امینالاسلام تهرانی
اشاره:
چین و آمریکا چند سالی است که دچار تنشهایی زیادی هستند، این تنشها در دوره اوباما بالا گرفت اما کنترل میشد، با روی کار آمدن ترامپی که از دوره تبلیغات شمشیرش را برای چین از رو بسته بود، اوضاع بسیار پیچیده شد. ابتدا جنگ اقتصادی این دو کشور که با تعرفهگذاریهای طرفین بر کالاهای یکدیگر شروع شد و ابعاد دیگری یافت، اما کمکم از حوزه اقتصاد فراتر رفت و به ناوکشیهای طرفین در آبهای آزاد و پرمناقشه کشید و بعد یک جنگ دیپلماتیک سنگین بین دو طرف به جریان افتاد. در دوره بایدن نیز این رویارویی ادامه دارد و مسئله تایوان مسئله محوری این رویارویی و جنگ سرد شده است. با توجه به این روند است که برخی از کارشناسان میگویند هنوز پرده آهنین برقرار است. در مقاله پیشِ رو نیمنگاهی به ریشههای این مشکل انداختیم و با بیان گستردگی آن و در لا به لای فهرست تنشها کم و بیش علل آن را نیز واکاویدیم.
رويارويي آمريکا با چين به شکل فزايندهاي بر سر ارزشها و سايه جنگ بين دو کشوري است که ميخواهند نقش اصلي را در منطقه آسيا اقيانوسيه ايفا کنند. در حالي که آمريکا از تضمين پايبندي پکن به مقررات تجاري، اقتصادي، ادعاهاي ارضي، تردد آزاد کشتيها و مسائل نظاميصحبت ميکند، سران چين آن را تلاشي براي محدود کردن افزايش قدرت برحق خود بر اساس قوانين بينالمللي قلمداد ميکنند که در رابطه با غرب سوگيرانه عمل ميکند. بايدن، که بيشتر سياست خارجي خود را بر اساس اين فرضيه ترسيم کرده که مسئله استراتژيک اصلي در قرن حاضر، چالش پکن خواهد بود، بارها تاکيد کرده است که خواهان «رقابت، نه درگيري» با چين است. اما او همچنين قاطعانه گفته است که ايالات متحده آنچه را که آرزوهاي چين ميداند به چالش خواهد کشيد. طرفداران نظريه تنش کنترل شده بين آمريکا و چين مدام تاکيد ميکنند که درهم آميختگي اقتصادي اين دو کشور مانع برخورد جدي در تايوان ميشود اما ماجراي بالنها، جنگ ريزتراشهها و رزمايشهاي جنگي آمريکا با متحدين در درياي چين جنوبي همگي نشان دهنده سطح نگرانيهاي آمريکا در شرق آسيا است. علاوهبر همه اينها، کرهشمالي يک معضل لاينحل است که دگمه شليک موشکهايش در مسکو و پکن است. افزايش سطح پرتاب موشکهاي غولپيکر پيونگیانگ يادآور خاطرات دوران جنگسرد است.
چند سال است که جزیره تایوان تبدیل به مرکز تنشها بین پکن و واشنگتن شده است. آنچه که بسیار نگرانکننده است، این است که هر چه میگذرد این تنشها جدیتر میشود. در این شرایط است که چند روز پیش رسانه آمریکایی از برنامه این کشور برای اعزام نیروی نظامی به جزیره تایوان خبر داد. روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال به نقل از مقامهای آمریکایی خبر داد که واشنگتن در نظر دارد طی ماههای آینده بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ نیروی نظامی به تایوان بفرستد. این در حالی است که سخنگوی وزارت دفاع چین به آمادگی ارتش این کشور برای سرکوب نیروهای جداییطلب در تایوان تأکید کرده است، تایوانی که چین آن را خاک خود میداند. چند روز بعد از آن «جان بولتون»، مشاور امنیت ملی دولت سابق آمریکا در مصاحبه با رسانه WABC درباره گزارشها درخصوص برنامه جدید دولت جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا برای افزایش تعداد سربازان کشورش در تایوان بیان داشت: «فکر میکنم این کار درستی است.» با این حال بولتون- که در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ در دولت «دونالد ترامپ» رئیسجمهور سابق آمریکا خدمت کرده- در این مصاحبه گفت که اگر تصمیمگیری به عهده او بود، حتی نیروها و تجهیزات بیشتری به تایوان میفرستاد. او گفت: «من چند کشتی نیروی دریایی آمریکا را به بندر بزرگ کائوسیونگ تایوان منتقل میکنم و به چینیها نشان میدهم که ما قرار است در آنجا باشیم...»
شاید پر سر و صداترین واقعه سال 1399 هجری شمسی این بود که «دونالد ترامپ»، چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا، در حالی کاخ سفید را ترک کرد که شاید لقب «بدنامترین رئیسجمهور آمریکا» برازنده او باشد. حالا «جو بایدن» 3 سال است که به کاخ سفید آمده است که هنوز کمابیش از این بدنامیِ ترامپ نهایت بهره را میبرد و خود را پسر خوب سیاست قالب میکند. اما به نظر میرسد که حداقل سیاست خارجیِ بایدن همچون همان سیاست ترامپ است و در مواردی ترامپیتر از سیاست خارجی ترامپ است! موضعگیریهای دولت بایدن که صریح است، نشان میدهد که دولتِ پسرِ خوبِ سیاستِ آمریکا قرار است راه همان دولتِ پسرِ بد را پیش بگیرد. مواضعِ بسیار مثبت نسبت به رژیمِ آپارتایدِ صهیونیستی و تکرار مواضع دولت ترامپ در قبال ونزوئلا که جای خود. حتی میتوان گفت که در مورد روسیه جریان متفاوت است. معروف بود که دولت ترامپ به ویژه شخص او رویکرد نسبتاً مثبتی در قبال روسیه دارد، اما دولت بایدن از همان ابتدا شمشیر را برای روسیه از رو بسته بود. جنگ اوکراین و موضعگیری آمریکا نیز خود برهان قاطعی است برای این که دولت بایدن در برخی از جهات تندتر هم هست و تمام این موارد پیشبینی بنیاد مشهور آمریکایی را تأیید میکند؛ چندی پیشاندیشکده «کارنگی» آمریکا در گزارشی نوشته بود، بایدن روسیه را بزرگترین تهدید برای آمریکا میداند که سیاست تضعیف کشورهای غربی و تضعیف نهادهای غربی مانند ناتو و اتحادیه اروپا و واژگونی نظم لیبرال غربی را دنبال میکند. این اندیشکده همچنین پیشبینی کرده بود که چهار سال آینده برای روابط آمریکا و روسیه پرتلاطم خواهد بود. ابتدا تحلیلها این بود که گرچه تقابل با چین بخشی از استراتژی ملی آمریکاست، اما به نظر میرسد که حساسیتهای رئیسجمهور تازه رسیده آمریکا، در مقایسه با دولت ترامپ نسبت به روسیه حساسیت بیشتری دارد و این رئیسجمهور، نسبت به ترامپ، روابط این دو کشور را به فضای «جنگ سرد» بیشتر نزدیک میکند. اما بحرانی شدن مسئله تایوان نشان میدهد که در بحران بین چین و آمریکا نیز شمشیر دولت بایدن تند است.
باید توجه داشت، قطعاً رفت و آمد رئیسجمهورهای آمریکا بر سیاست داخلی و خارجی این کشور تأثیرگذار است، اما اینگونه نیست که این سیاستها (به ویژه سیاست خارجی) یکسره تابعی محض از کنشهای شخص رئیسجمهور آمریکا باشد. چنانکه «نوام چامسکی»، فیلسوف، زبانشناس و تحلیلگرِ سیاسیِ شهیر آمریکا، چند سال پیش تأکید کرده بود، جریانِ تصمیمسازی و تصمیمگیری در آمریکا دارای زنجیری است که تنها یکی از این حلقههای آن شخص رئیسجمهور است، کارتلهای نفتی، لابیهای اسرائیلی و... به عنوان دیگر حلقات همه و همه بر سیاستهای آمریکا تأثیر میگذارند و آنها را میسازند. تمام این اخبار نشان میدهد که سیاست خارجی بایدن را باید در ادامه سیاست خارجی ترامپ تفسیر کرد، گاهی هم رادیکالتر از آن، البته با تفاوت در مشی کهگریزناپذیر است. این مسئله، قدرتِ حلقات دیگر تصمیمگیری و تصمیمسازی در آمریکا را نشان میدهد که سیاست خارجی آمریکا تابعی از نقشآفرینی همه آنهاست.
از زمان روي کار آمدن «باراک اوباما» به عنوان رئيسجمهور آمريکا، اختلافات چين و آمريکا در مسائل مختلف سياسي، نظامي و اقتصادي شدت گرفت. اعلانِ مقاماتِ وقتِ پنتاگون مبني بر فروش تسليحات پيشرفته نظامي به تايوان موجب خشم و نگراني مقامات پکن شد و وزارت امور خارجه چین در پی فاش شدن این تصمیم ضمن محکوم کردن این اقدام، آن را مصداق بارز مداخله آمریکا در امور داخلی این کشور دانسته و با ارسال پیامی به سفارت آمریکا در پکن، این اقدام کاخ سفید را موجب تیره شدن و حتی کاهش و قطع روابط میان دو کشور عنوان کرده است. ظاهراً وزارت دفاع آمریکا در معاملهای تسلیحاتی با تایوان، تصمیم به فروش 114 فروند موشک پاتريوت به ارزش 2/81 ميليارد دلار و60 فروند بالگرد بلکهاوک به ارزش 3/1 ميليارد و مقادیری تجهیزات مخابراتی برای هواپیماهای جت اف 16 گرفته است که ارزش این معامله حدود 6/4 میلیارد برآورد میشد که این مسئله بنابه دلایلی موجب خشم و انزجار بیسابقه دولت و ملت چین شد.
تحلیلگران سیاسی بر این عقیده بودند که افزایش تمایلات ضدآمریکایی در چین، برای مقامات واشنگتن نیز غافلگیرکننده بوده و آنها نیز انتظار نداشتند که فروش تسلیحات نظامی به تایوان و درخواست اوباما برای رعایت حقوق بشر در تبت، تا ایناندازه واکنش منفی مقامات پکن را در پی داشته باشد. به اعتقاد آنان، واکنش دولت و مردم چین به اقدامات تحریکآمیز آمریکا، هیچ گاه این قدر تند نبود، در حالی که یک دهه پیش از آن، در برخی موارد، آمریکا اقدامات آشکاری علیه چین انجام داده بود؛ مثلاً، سفارت چین در کشور یوگوسلاوی در سال 1999 توسط آمریکا بمباران شد و در سال 2001، چینیها موفق به شناسایی هواپیمای جاسوسی آمریکا بر فراز یکی از جزایر چین شدند، اما در عین حال روابط دو کشور تا روی کار آمدن اوباما رو به پیشرفت بود.
این که چرا چنین شد، دلایل مختلفی دارد، آمریکا تقریباً از دوران بوشِ پسر نگران چین بود، اما درگیری گسترده آمریکا در آن سالها و وارد شدن به دو جنگِ بزرگ در غرب آسیا مانع تمرکز بر چین بود. اما از زمان اوباما این فرصت حال شد تا تمرکز بیشتری بر چین شود. آمریکا نگران بود که بزرگ شدن اقتصاد چین که با سرعت بسیار بالایی در جریان بود و به ویژه تبدیل شدن این قدرت اقتصادی به قدرت نظامیِ غیرقابل کنترل منافع آمریکا در شرق آسیا به خصوص و دیگر نقاط جهان به طور کلی را به خطر بیندازد، از این رو مواضع آمریکا در قبال چین تغییرات اساسی کرد و آمریکا برای کنترل چین رویکردی مقابلهجویانه را پی گرفت و حاضر نشد کیکِ قدرت را با این رقیب جدیاش تقسیم کند (آنطور که کسانی چون «هنری کیسینجر» پیشنهاد میدادند).
اما با روی کار آمدن دونالد ترامپ اوضاع بهتر نشد هیچ، بلکه بسیار بدتر شد. ترامپ سال 2016 به کاخ سفید آمد، گزارشِ استراتژی امنیت ملی آمریکا که در سال 2017 منتشر شد به روشنی استراتژیِ امنیتیِ دولت ترامپ را نشان میداد؛ «چرخش به شرق» و کم کردن تمرکز از غرب آسیا. اما شکل اجرایی شدن آن از طرف ترامپ بسیار خشن بود. جنگ تجاری آمریکا و چین از یک سال پس از انتشار این سند یعنی در سال ۲۰۱۸ آغاز شد. جنگ تجاری آمریکا و جمهوری خلق چین، با تصمیم ترامپ، در
۶ ژوئیه ۲۰۱۸ (15 تیر 1397)، بر اعمال
۳۴ میلیارد دلار تعرفه گمرکی بر واردات کالاهای چینی و اقدامات متقابل چین شروع شد. ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود وعده داده بود سوءاستفادههای چین از سامانه نابسامان بینالمللی و روشهای نامنصفانه را از میان بردارد و اما این وعدهها تعبیرش یک سلسله حماقتهای بیپایان شد.
گرچه در دوران ترامپ، چندی پس از جنگِ تعرفهها که مطلعِ جنگ تجاری شد، دو کشور یک توافق تجاری را به امضا رساندند و دونالد ترامپ که به ابراز نظرهای شتابزده و بیخردانه مشهور است، با ذوقزدگی میگفت روابط آمریکا و چین در بهترین حالت است، اما کارشناسان همان موقع هم میتوانستند حدس بزنند که تضاد منافع و حتی تضاد ایدئولوژیک دو طرف به قدری هست که با یک توافق نتوان به آینده روابطشان امیدوار بود. حالا که این توافق عقیم مانده و ترامپ میگوید میلی به توافقات بعدی ندارد، با ادامه همین وضعیت در دوران بایدن کار به جایی رسیده آمریکا و چین اکنون در لبه پرتگاهی هستند که اگر در آن سقوط کنند، این دو «رقیب» تبدیل به دو «دشمن»
خواهند شد.
پس از اِعمال محدودیت برای واردات کالا و تعرفهگذاریهای سنگین، طرفین واردات برخی کالاها از طرف مقابل را قطع و محدود کردند و بر برخی کالاهای یکدیگر تعرفههای سنگین وضع کردند، تا جنگ اقتصادی دو کشور بالا بگیرد.
با همهگیری بیماری کرونا یک جنگ تبلیغاتی نیز ضمیمه این جنگ اقتصادی شد و طرفین یکدیگر را بهگونهای برای این بیماری و همهگیر شدنش متهم میکردند.
همه اینها در حالی است که در این دو سال طرفین از نظر نظامی هم یکدیگر را تهدید میکردند و میکنند، یک نمونه از آن را میتوان در ناوکشیهای طرفین در آبهای بینالمللی جست و جو کرد. البته جنگ دیپلماتیک بین آمریکا و چین را نیز نباید از قلم انداخت، این دو با ایجاد محدود برای دیپلماتهای یکدیگر، کارزار دیپلماتیک را نیز داغ نگه داشتهاند و البته کار به جایی رسیده که وزیر امور خارجه آمریکا خواستار آن شده، واشنگتن و همپیمانانش از راههای خلاقانهتر و جسورانهتر برای تحت فشار قرار دادن حزب کمونیست چین جهت تغییر مسیرش استفاده کنند و این کار را «مأموریت زمان ما»
خوانده است. آمریکا هفته پیش در جریان همین رویاروییها –که به تعبیر پایگاه خبری «هیل» جنگِ سردِ ارث رسیده از ترامپ است– دستور داد تا چین کنسولگری خود در شهر «هیوستون» واقع در ایالت تگزاس را تعطیل کند. چین نیز در واکنش به این اقدام آمریکا، از این کشور خواسته کنسولگری خود در شهر «چنگدو» واقع در جنوب غرب چین را ببندد و تمام فعالیتها و عملیاتهای خود را در این کنسولگری تعطیل کند.
اما اینها تمام ماجرا نبود، خبرهایی نیز از جنگ اطلاعاتیِ این دو کشور میآمد. «کریستوفر ری»، رئیسپلیس فدرال آمریکا (اف.بی.آی)، دراندیشکده راستگرای «هادسن» ادعا کرده بود که دولت چین کارزاری چند لایه و چند وجهی را علیه آمریکا آغاز کرده و با هدف قرار دادن شهروندان خود در خارج از این کشور از آنان میخواهد که به چین بازگردند.» ری گفته بود: «به طور متوسط هر ۱۰ ساعت یک پرونده ضدجاسوسی مرتبط با چین تشکیل میدهیم و تقریبا نیمی از
۵ هزار پرونده ضدجاسوسی جاری در آمریکا مربوط به چین است.» او همچین، عملیات ضد اطلاعات پکن را بزرگترین و طولانیترین تهدید علیه اطلاعرسانی و مالکیت معنوی کشور آمریکا و علیه اقتصاد آمریکا، خوانده بود. البته دخالتهای آمریکا در مسئله هنگکنگ هم خود ماجرای دیگری است که روابط دو کشور را شدیداً متشنج کرد که بررسی آن مجال دیگری میطلبد.
به خوبی پیداست، جنگی که با تعرفهگذاری شروع شد بعد با گستردهتر شدن تنش در روابط دو کشور را به «نقطه بیبازگشت» نزدیک شد. وقتی در بسیاری از اوقات مقامات آمریکایی به جای لفظ «رئیسجمهور» از لفظ «دبیرکل» برای خطاب قرار دادن «شی جینپینگ» استفاده میکنند، ذهن تحلیلگران بیش از هر چیزی متوجه دوران جنگ سرد میشود زمانی که رهبران آمریکا، رهبران شوروی را رئیسجمهور مشروع نمیدانستند. حالا باید معلوم شد که آیا آمریکاییها میخواهند پرونده جنگ سرد دیگری را بگشایند؟ البته این تصمیم لوازم و پیامدهای دارد، آیا سیاستمداران آمریکایی متوجه آنها هستند و آیا آنها را میپذیرند؟
از چین هم باید پرسید که آیا انتخابهای رهبران شوروی را میکند یا نه؟ آیا چین بر سر مالکیت آبهای مناقشه با کشورهای همسایهاش و موضوعات همچون آن موضع سیطرهطلبانه پیش خواهد کرد اجازه تشکیل اجماعی علیه خود را خواد داد یا نه؟ به هر حال آغاز یک جنگ سرد واقعی حدأقل دو طرف دارد، حماقتهای یکی از دو طرف چندان کافی نیست. البته طبیعی است که اقدامات اشتباه یک طرف حتماً باید واکنشی در پی داشته باشد، اما جنس این واکنشها خواهد بود که به طور نسبی تنشهای بعدی را کنترل میکند.
جالب خواهد بود که نظر چند تن از کارشناسان غربی را با نشریه آتلانتیک از نظر بگذرانیم، تا ببینیم آنها اقدامات ترامپ را چگونه ارزیابی میکنند؟ برای مثال «رابرت ای. منینگ»، عضو ارشد مرکز «اسکوکرافت» میگوید: «تیرهترین ابرها بر سر مردم هنگکنگ سایه انداخته است. سخنان و اقدامات دونالد ترامپ، سرعت سقوط آزاد روابط آمریکا و چین را افزایش داده و نابودی هنگکنگ بهعنوان کانون برتر سرمایهگذاری در آسیا و نقش آن به عنوان پایگاه عملیاتی کسب و کارهای جهانی فعال در چین و گستره آسیا را تسریع خواهد کرد. این باعث میشود تیرهترین ابرها بر سر بیش از یک هزار و 300 شرکت آمریکایی و 80 هزار فعال اقتصادی آمریکایی در هنگ کنگ و همچنین
67 میلیارد روابط تجاری سالانه، سایه بیندازد.»
یا «دکستر رابرتز»، عضو ارشد راهکار امنیت آسیا در مرکز اسکوکرافت میگوید، روابط آمریکا و چین بهاندازهای کاهش یافته که از زمان اعتراضات تیانانمن، بیسابقه بوده است. تصمیم ترامپ نیز ضربه ویرانگری بر آینده هنگ کنگ و همچنین روابط اقتصادی و سیاسی آمریکا – چین وارد میکند. کاهش روزافزون در روابط دوجانبه اکنون به جایی رسیده که از زمان قتل عام میدان تیانانمن در 4 ژوئن 1989 بیسابقه بوده است و هیچ دلیلی وجود ندارد که شرایط در آینده نزدیک بهبود یابد.
سخنان «مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه دولت ترامپ در کتابخانه «نیکسون» آخرین میخ بر این تابوت بود تا کسی هیچ امیدی به بهبود روابط دو کشور نداشته باشد. او چین را غول فرانکشتاین خواند، در سخنانی بسیار تند مدعی شد: «حقیقت این است که سیاستهای ما و همچنین سیاستهای دیگر کشورهای آزاد باعث احیاء اقتصاد در حال شکست چین شده و حالا پکن دستهای بینالمللی که داشتند عسل در دهانش میگذاشتند را گاز گرفت.» سخنانی که طرف چینی را واداشت تا پمپئو را به مورچهای تشبیه کند که با حرکتش میخواهد درخت را تکان دهد. او چندی پیش نیز در کنفرانس مجازیِ دموکراسیِ کپنهاگِ ۲۰۲۰ تأکید کرده بود: «امیدوارم حزب کمونیست درک کند که اگر میخواهد پیشرفت کند و به تقویت ملتاش ادامه دهد باید این کار را بر مبنای یک قاعده مشخص غربی، انجام دهد!» حالا هم در بر همان پاشنه میچرخد.
چندی پیش گفته میشد که به نظر نمیرسد رویارویی آمریکا و چین به یک جنگ نظامیِ تمام عیار مبدل شود، اما به نظر هم نمیرسد اوضاع دو کشور حدأقل در کوتاه مدت هیچ بهبودی پیدا کند. مواضع چین در مقابله با اقدامات آمریکا، بیانگر آن است که رشد قدرت اقتصادی و نظامی چین به دولتمردان و مردم این کشور قدرت انتخاب بیشتری نسبت به گذشته داده است، ضمن اینکه با توجه به فضای حاکم در روابط بین کشورها که رقابت برای کسب منافع بیشتر است، افزایش قدرت چین در آینده و تلاش برای یافتن فضای حیاتی، قدرت مانور آمریکا در مناسبات جهانی را کاهش خواهد داد و این امر تشدید رقابت بین این دو قدرت را گریزناپذیر میکند. اما حالا نمیتوان با قاطعیت این را گفت.
پیشبینی بدبینانه بسیاری از کارشناسان این است که این تنش کوتاه مدت و مقطعی نیست و میتوان پیشبینی کرد که این مسئله، در آینده ابعاد گستردهتری نیز به خود بگیرد به ویژه آنکه بودجه نظامی چین افزایش قابل توجهی یافته و در همین راستا، این کشور تلاش زیادی را در جهت مدرنیزه کردن ارتش خود انجام میدهد. با این حال به راحتی میتوان پیشبینی کرد که چین، استقرار نیروهای نظامی خود را در مرزهای با تایوان افزایش دهد و با تقویت نیروهای دریایی و هوایی و موشکی خود، آمریکا و نیروهای آمریکایی را در منطقه آسیای شرقی با اقدامات تلافیجویانه مواجه سازد.
برخی کارشناسان باور داشتند، هر دو کشور پیوندهای عمیق اقتصادی و... دارند، از این رو پیشبینی یک «جنگ سرد» بین آمریکا و چین، آنطور که بین آمریکا و شوروی وجود داشت، چندان محتمل نیست، چرا که امروز دیگر «دیوار آهنین» به معنای آن روزش وجود ندارد. اما یک چیز را نباید از نظر دور داشت، و آن اینکه جهتِ رویارویی طرفین، تشدید تنشها را نشان میدهد و آینده روشنی را برای روابط واشنگتن-پکن نشان نمیدهد. نسبت به این تحلیل باید گفت که دیگر نمیتوان چندان مطمئن بود، گرچه واقعبینانه مینماید. حالا باید بحث پرده آهنین را جدیتر گرفت.
در پایان باید گفت، آنچه آمریکا را به اقدام علیه چین وامیدارد، قدرت و پیشرویهای سریع چین در میدان اقتصاد است، البته خود این به تنهایی این وحشت را نساخته است، بلکه پیشبینی تبدیل شدنِ این سیطره اقتصادی به سیطره نظامی و سیاسی است که عامل وحشت است، گرچه چین بارها تأکید کرده است که قصد این را ندارد که جای آمریکا را بگیرد، اما گویا سیاستمداران آمریکایی چندان باوری به این حرفها ندارند و همچنان از سست شدن جایگاه خود در شرق آسیا و تبع آن در کل جهان وحشت دارند، و تا وقتی این وحشت هست، این تنشها هم باقی خواهد ماند.
باید گفت که تمرکز بر روی چین سیاستِ کلی آمریکا و مطابق با استراتژی امنیت ملی این کشور است و با رفت و آمد و رؤسایجمهور تغییری نمیکند؛ چرا که سرعت پیشرفت چین در سالهای اخیر غرب (با محوریت آمریکا) را شدیداً نگران کرده است، از آن رو که پیشرفت چین را مساوی با افول خود تفسیر میکنند. کارشناسان بارها یادآوری کردهاند، چین و آمریکا قطعاً در یک رویارویی تندِ «اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی» هستند. یکی از محورهای رویارویی پکن-واشنگتن که حدود 3 سال است ابعاد تازهای پیدا کرده است و شدت فراوانی یافته، مسئله جزیره تایوان و آبهای مورد مناقشه اطراف آن است. تایوان برخوردار از جزایر و محدودهای قابل توجه در دریای چین جنوبی است. با نظرداشت رهیافت کلان چین برای تسلط بر دریای چین جنوبی از جمله اقدام این کشور به ساختن جزایر مصنوعی، تسلط بر جزائر مورد مناقشه و تقویت حضور نظامیاش در این منطقه بنابراین بعید است پکن حاضر به چشم پوشی از این بخش از خاک خود در دریای چین جنوبی بشود. دریای چین جنوبی علاوهبر اهمیت ژئوپولیتیک برای چین همچنین دارای ارزش ژئواکونومیک فوقالعادهای است زیرا علاوه بر اینکه 30 درصد کشتیرانی دنیا در این محدوده انجام میپذیرد و شاهرگ اتصالات جهانی اقتصادهای نوظهور در قاره آسیا هست همچنین از ذخائر بسیار غنی شیلات و آبزیان دریائی و نفت و گاز برخوردار است. دریای چین جنوبی که تایوان به عنوان بخشی از سرزمین چین در آن واقع شده است از موقعیت ژئوپولیتیکی و ژئواکونومیک مهمی برای چین و اقتصاد جهانی برخوردار است.
سرزمین اصلی چین از طریق دو آبراه بسیار مهم به آبهای آزاد و مسیرهای دریائی جهان متصل میشود، یکی تنگه مالاکا در جنوب و دیگر تنگههای استراتژیک در اطراف جزیره تایوان در شمال دریای چین جنوبی (مسیرهای دریایی اتصال چین به آبهای شرق و جنوب فیلیپین بسیار طولانی و غیر اقتصادی است.) بهخاطر تنش در روابط چین با همسایگانش در اطراف تنگه مالاکا، پکن به هیچ وجه حاضر به چشم پوشی از امتیاز منحصر به فرد تسلط کامل بر قلمرو تایوان نخواهد شد.
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.