فیلم سرهنگ ثریا دروازههای منافقین را درهم میشکند
لقمان مداین
فیلم سرهنگ ثریا در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر، به کارگردانی و نویسندگی لیلی عاج، تهیهکنندگی جلیل شعبانی و نقشآفرینی ژاله صامتی، وحید آقاپور، حمیدرضا محمدی، دیبا زاهدی، شهروز آقاپور به عرصه آمده تا بگوید اینجا دهه شصت نیست، ارتش آزادیبخش شکست خورده، خانواده قربانیان فرقه، کمپ اشرف و تیرانا را به توبره میکشند.
از هفت تیرکشهای موسی خیابانی چیزی جز مشتی ربات فیک مجازی باقی نمانده است.
فیلم آمده تا خیانت نهادهای بینالمللی را در این آدم ربایی آشکار نشان دهد، که چگونه دولت آمریکا برای آنان در آلبانی اسارتگاه تهیه میکند، آمده از مسخ شدگی بگوید، اثرش را در فیلمهای زامبی شدگان جستوجو نکنید، پای ویروس قارچ در میان نیست، جهل است، که بالای تفکر منسوخ شده کمونیسم، بسم الله گذاشتند، تا داعشی از جنس ایرانی بیافرینند.
فیلم دست روی درد و رنجی که خانواده آنان متحمل شدند میگذارد، تا نشان دهد چگونه با اشتباه یک فرد جمعی بیگناه تاوان میدهند و میسوزند.
از قساوت قلب آنان میگوید، از جلاد و تروریست بودنشان پردهای نو بر میدارد، ثابت میکند خانوادههای محروم و مستضعفی که پی آنان میگردند هدفی جز رسیدن به فرزندانشان ندارند.
تصفیه انسانی منتقدان رجوی را عیان میسازد، که چگونه مخالفانشان را سر به نیست کرده و در قبرستان کمپ، نه با عنوان مجاهد شهید که با عنوان مجاهد خالی به خاک میسپارد.
از دزدیدن قانونی فرزندان اعضا حرف میزند، از این ترانزیت بزرگ قاچاق کودک، از سرنوشت نامعلوم آنها که در بهترین حالت مانند فرزند سرکرده فرقه یعنی مسعود رجوی، به جرم مخالفت با سازمان، در حصر خانگی است.
از کارتلهای قاچاق انسان فرقه، در یونان و ترکیه سخن میگوید که مهاجران ساده را به بهانه زندگی بهتر راهی اسارتگاه خود کرده و از آنان استفاده ابزاری میکنند.
از قدرت عشق خانواده قربانیان سخن میگوید، که هیچ قدرت قهریهای جلودار آن نیست.
از ترس فرقه نسبت به شنیدن صدای خانواده توسط اعضای فریبخورده خود میگوید، میداند که اگر دقیقهای آنها را با هم مواجه سازد کسی در کمپهایشان باقی نمیماند. فیلم لحظه شکستن قدرت پوشالی فرقه را به دست خانواده مظلوم قربانیان نشان میدهد.
آمده تا به زندانیان فرقه قوت قلب بدهد که اگر از آن اسارتگاه خود را خلاص کنند، هیچ کجا با آنان کاری ندارد و تحویل صلیب سرخ خواهند شد و این دارای پیامی آشکار است یعنی نظام آنان را مهرههای سوختهای میداند که ارزش خبری ندارند.
شاهد یک شاهکار در نقشآفرینی هستیم، یک درخشش جمعی کامل و بینقص، اثری از انقباض جسمانی در آنان نیست، صلبیت کلام ندارند، صادقانه، ساده و روان بازی میکنند، درد را حس کرده، قصه را شخصی و نقش را زندگی میکنند، ادای نقش آنان عمیق و پر مفهوم است، روح دارد و معنوی است، از تیپیکال خود عبور کردهاند و صدا و حرکاتشان مطابق باصحنه است، در تلفظ واژهها و ادای گویشهای محلی مسلط بودند، صدایشان تاثیرگذار بود و معنای کلام را درک میکردند، به کاراکترشان بعد داده بودند، از الگوهای مکرر پرهیز کرده و یک تجربه اولین بار را در نقش خلق کرده بودند.
فیلمنامه دارای اشکال هست، عطفبندی آن مشکل جدی دارد، با هیچ پیرنگی به عطف دوم نمیرسد، پیرنگ حل و فصل نمیشود، شکل مستند دارد، در پیرنگ نگاری فرعی قدرتمند بوده، در تعلیق عالی ظاهر شده، دیالوگپردازی آن کامل است، شعاری نیست، اطلاعات افشا نمیکند و کشمکش دارد، ترسیم ارزش و ضد ارزش دارد، مرحلهبندی شخصیت را رعایت کرده، روان شناسی رنگ و شخصیت دارد، دقایق ابتدایی آن جذاب است، قصه دارای کشش است، اما صرفا برای مخاطبی که فرقه را بشناسد یعنی مخاطبی خاص.
تدوین فیلم خوب بوده اما برای دیالوگهای عربی زیرنویس فارسی نگذاشته، اصلاح رنگ و نور،گریم، طراحی صحنه و لباس و موسیقی بسیار خوب است.
تسلط کارگردان مخاطب را میخکوب میکند، همه چیز سر جای خودش است و هیچ چیز تکراری نیست، ضربان فیلم تند است، هیجان آن بالا است، برای همین است که سکانسها و پلانها زیاد و نماهای آن کوتاه است و از زوایای زیاد فیلمبرداری شده، صداهای ویژه و موسیقیهای خوبی در خلال فیلم طرح شده، محل استقرار دوربین عالی است، گرفتن بازی بینظیر است، چینش سکانسها حرفهای است، و ما با یک کارگردان موفق طرف هستیم. به عنوان منتقد وارد بررسی فنی سریال، فیلمنامه و جزئیات نقشآفرینی بازیگران خوبش نمیشوم، تا پخش آن به انتها برسد.
خداقوت به یکایک عوامل این سریال.