kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۴۹۹
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۱:۴۷
چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر – 2

دیکتاتوری اقلیت و دیکتاتورهای کوچک

 
 
 
سعید مستغاثی
تولید فیلم‌، امسال و خصوصا برای جشنواره فیلم فجر دوران به شدت عجیب و غریبی را پشت سرگذاشت. در زمانی که بسیاری از پروژه‌های سینمایی برای جشنواره فیلم فجر وارد فاز تولید و فیلمبرداری می‌شدند‌، به دلیل برخی التهابات اجتماعی در آن ایام‌، ناگهان به گونه‌ای باورنکردنی تهدیدات علیه این گروه‌ها آن هم از جانب تعداد محدودی از همکاران شان شروع شد. 
علنا با فیلمسازان و عوامل دیگر مانند بازیگران تماس گرفته می‌شد و آنها را از ادامه تولید یا بازی در فیلم‌ها، ابتدا نهی کرده و در صورت اینکه فیلمساز یا بازیگر و یا یکی از عوامل فنی فیلم که با او تماس گرفته شده بود، نهی فوق را برنمی‌تابید و به دلائل مختلف کار خود را ادامه می‌داد‌، مورد تهدید قرار گرفته و بعضا با فحش و بد و بیراه و ناسزا (که از ویژگی‌های حیرت‌آور و تاسف‌بار التهابات اخیر بود!) مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت تا آن که از انجام کار در پروژه‌های ساخت فیلم، خودداری کند و یا انصراف دهد. 
حتی برخی از تهدیدکنندگان با لحن و ادبیات لاتی و جاهل‌منشانه‌، همکاران خود را مورد آزار قرار دادند مانند نوه جاسوس معروف انگلیس (که به جای سررشته داشتن از فیلم و فیلم‌‌سازی، کلکسیونی از ادعا و قمپز است) گفت: «... منتظرم ببینیم چه کسانی به جشنواره فیلم فجر می‌روند»؟!!
مثلا یکی از فیلمسازان خوش نام و سخت‌کوش از نسل اول کارگردانان پس از انقلاب که جوایز متعدد جهانی هم برده‌، در حالی که به خاطر فیلم‌های قبلی‌اش دچار تنگنای مالی شده بود و با تلاش بسیار‌، مجوز ساخت یک کمدی ساده را در شهریور ماه دریافت نمود‌، با همین تهدیدات و ناسزاها مواجه گردید. او که حیرت‌زده شده بود‌، با برخی دوستان تماس گرفت و ساده‌دلانه سؤال کرد که «آیا به جز من هیچ کس دیگری در این کشور کار تولید فیلم و سریال انجام نمی‌دهد که این قدر به من فحش و بد و بیراه می‌دهند؟!»
این در حالی بود که در همان حال‌، ده‌ها پروژه تولید فیلم و سریال حتی از سوی همه افراد تهدید‌کننده با بودجه‌های کلان در حال انجام بود.
یا فیلمساز دیگری که به خاطر تهدیدات مکرر دوستان به اصطلاح فیلمسازش، به جان آمده بود و از شروع کار تولید فیلمش وحشت داشت، عاجزانه می‌پرسید که «مگر دیگران کار نمی‌کنند؟ مگر آن فوتبالیست بازی نمی‌کند؟ مگر کارمندان بانک و آموزش و پرورش و دانشگاه و شهرداری و ادارات و سازمان‌های مختلف به سر کار نمی‌روند؟ خب‌، فیلم‌‌سازی هم کار و شغل و حرفه ماست و از دستمزد آن‌، زندگی خود را تامین می‌کنیم! چرا نباید کار کنیم و فیلم بسازیم؟»
و متاسفانه فیلمبرداری پروژه دیگری با صحنه تاسف‌باری مواجه گردید که عده‌ای معدود از همان به اصطلاح همکاران تهدید‌کننده‌، بازیگران و عوامل آن پروژه را در سر صحنه با فحش و اهانت مورد آزار و اذیت قرار دادند تا بلکه بتوانند آن پروژه را تعطیل نمایند!
حتی فیلمساز دیگری هم که مدام‌، در فضای مجازی پست‌های تحریک‌کننده و تاییدگر شایعات و اخبار جعلی می‌گذاشت‌، اظهار داشت که در صورت عدم همکاری در چنین مواردی‌، با فحش و ناسزا و اهانت از سوی بعضی از همکارانش مواجه خواهد شد و این پست‌ها را بدون هیچ‌گونه اعتقادی به متن‌شان، فقط از جهت فحش نخوردن، در فضای مجازی می‌گذارد!
امروز نیز همین حضرات در حالی که ادعای تحریم و همراهی‌شان با اغتشاشات‌، گوش فلک را کر کرده‌، خود در پروژه‌های پر پول با رانت و پارتی و شارلاتانیسم مشغول دریافت دستمزدهای کلان بوده و بعضا با همین دستمزدها در آن سوی مرزها برای خود ویلا و خانه‌های آنچنانی تهیه کرده‌اند. 
اما بسیاری از سینماگران‌، تهدیدات و فحش و ناسزاها را برنتابیدند و به کار خود ادامه دادند که از این‌جا به بعد کار تهدید و فحش برای عدم شرکت در جشنواره فیلم فجر آغاز شد. 
این همان دیکتاتوری یک اقلیت است که در طی 30 سال گذشته با تحمیل خود به سینمای ایران و بهره‌گیری از رانت‌های مختلف دولتی و حکومتی‌، مشکلات و دغدغه‌ها و ارزش‌های هویتی و ملی و تاریخی مردم ایران را سانسور کرده و در مقابل‌، فیلم‌ها را مملو از دعواها و جنجال‌ها و انواع و اقسام بحران‌های بالای میدان ونکی و عشق‌های ضربدری و مربعی و ذوزنقه‌ای و تحریف وقایع اجتماعی و تاریخی کردند. 
اینها همان دیکتاتورهای کوچکی هستند که علاقه و دل مشغولی‌های مردم برایشان کمترین اهمیتی نداشت و از همین روی انحصار طلبانه با قبضه کردن همه ارکان سینمای ایران‌، آن را هم از «سینما» و هم از موضوعات مربوط به «ایران» و «ایرانی» خالی کردند تا اینکه براساس آمار رسمی‌، تنها 7 درصد مخاطب برای آن باقی بماند و 93 درصد مردم ایران از آن فراری باشند.
حالا همان دیکتاتورهای حقیر و کوچک که دیگر میدانی برای تخریب ذهن مردم ندارند‌، دست به سلطه‌گری و برقراری دیکتاتوری اقلیت خود بر همکارانشان زده‌اند که بیش از این‌، استبداد رای و فریب‌های آنان را نمی‌پسندند و می‌خواهند به راه خود بروند. 
یاد جلال آل احمد به خیر که شصت سال قبل و در کتاب «درخدمت و خیانت روشنفکران»، همهمه و قیل و قال جماعت شبه روشنفکر را مانند لانه زنبور دانست و استبداد و دیکتاتوری‌شان را از انواع مشابه هم بدتر شمرد!
سرهنگ ثریا
تراژیک‌ترین و عجیب‌ترین نوع اسارت
این نوع اسارت و زندان را شاید بتوان تراژیک‌ترین و عجیب‌ترین نوع آن دانست. موضوعی واقعی که لیلا عاج فیلمساز تازه وارد سینمای ایران دستمایه کار خود قرار داده، یکی از دهشتناک‌ترین زخم‌هایی است که سالیان طولانی به قاعده 4 دهه بر پیکر این مردم و سرزمین باقی مانده است. 
لیلا عاج نویسنده و کارگردان تئاتر که جایزه جشنواره تئاتر فجر را نیز در کارنامه‌اش دارد‌، یک بار دیگر نیز ماجرای جنایت عجیب و غریب مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف و به بند کشیدن اعضای این سازمان در تار عنکبوت ذهنی و سازمانی و ایزوله کردنشان دور از دسترس عالم و آدم به خصوص پدران و مادرانشان را سال گذشته در نمایش «بابا آدم» روی صحنه برد. 
در آن نمایش‌، لیلا عاج از تلاش‌های گروهک تروریستی مجاهدین خلق برای فریب جوانان در ابتدای انقلاب و سپس خیانت‌هایش در زمان جنگ و همدستی با صدام را به گونه‌ای دراماتیک روایت کرده بود و در انتها به اردوگاه اشرف و انتظار پدران و مادران افراد داخل آن برای دیدن فرزندانشان پرداخته بود. آنچه که در فیلم «سرهنگ ثریا» ماجرای اصلی فیلم را تشکیل می‌دهد. 
اما این بار عاج از کاراکترهای واقعی بهره جسته و تراژدی انتظار پشت دیوارهای اردوگاه اشرف را با ماجرای واقعی برخی از این شخصیت‌های واقعی از جمله ثریا عبداللهی (که پلیس و نظامیان عراقی به او لقب سرهنگ ثریا داده بودند) در آمیخته و روایتی تکان دهنده از یک جنایت باورنکردنی گروهک تروریستی مجاهدین خلق، جلوی دوربین برده است. 
مادران و پدرانی که فقط برای ملاقات با فرزندان خود به مقابل اردوگاه اشرف آمده ولی همین تنها درخواست شان هم با پروپاگاندا و تبلیغات منفی منافقین نادیده گرفته شده و سرکوب می‌شوند. تهدیدشان می‌کنند، وسایلشان را تخریب کرده و برخی مسنّ‌ترهایشان را دزدیده و به قتل می‌رسانند. آنچه حتی در بیدادگاه‌های انگیزیسیون قرون وسطی و آدم‌سوزی‌هایشان سابقه ندارد‌، در قرن 21 و با حمایت مدعیان حقوق بشر در اردوگاه اشرف صورت گرفت.
فیلم اگرچه یک قصه و داستان پیوسته کم دارد اما قوی و محکم ساخته شده و پیداست‌، انرژی بالایی برایش صرف گردیده و همان انرژی مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
بچه زرنگ 
ابر قهرمانان واقعی چه کسانی هستند؟
تنها انیمیشن بخش مسابقه جشنواره چهل و یکم‌، به سبک و سیاق دو انیمیشن شاهزاده روم و فیلشاه از گروه سازنده هنر پویا و گروه حامد جعفری و ‌هادی محمدیان و محمد جواد جنتی که تیم جان لستر و پیت داکتر و‌اندرو استنتون را در پیکسار تداعی می‌کنند.
شاید بتوان گفت انیمیشن بچه زرنگ یکی از بهترین‌های جشنواره امسال است (البته این انتخاب مقداری هم به کارتون باز بودن نگارنده برمی‌گردد!) اما به نظرم از دو انیمیشن قبلی این گروه به لحاظ فرم و محتوا، یک سر و گردن بالاتر است. 
موضوع روز نوجوانان و بچه‌ها یعنی سوپر هیروها یا ابرقهرمانان در وجود بچه‌ای به نام محسن شدت گرفته به طوری که همواره خودش را در قامت یک سوپر بوی در حال نجات افراد و یا جوامع مختلف می‌بیند. از تصادف روزگار با ببر مازندران که نسلش روبه انقراض بوده و یا اصلا منقرض شده همراه می‌شود تا او را به جنگل بازگرداند اما با گروهی از شکارچیان به سرکردگی چنگیز منقرض روبه‌رو شده که می‌خواهد نسل هرچه حیوان و جنگل است را بسوزاند.
محسن قصد استفاده از ویژگی‌های سوپر هیرویی دارد اما جواب نمی‌داده و خرابکاری به بار می‌آورد‌، چون ابرقهرمان واقعی جای دیگر و کس دیگری است. 
استفاده از فضاهای پر ریتم با رنگ و جلوه‌های بصری و حرکت و موسیقی و آواز و... باعث شده تا انیمیشن حدود 80 دقیقه‌ای بچه زرنگ، اثر خسته‌کننده و کسالت‌باری از کار درنیاید و از طرف دیگر شاید برای اولین بار ترانه‌ها (که لازمه این‌گونه آثار است) به طور لازم و کافی در طول اثر و برای هر دو طرف شخصیت‌های مثبت و منفی در نظر گرفته شده‌، به طوری که جذابیت کار را دو چندان نموده است.
بچه زرنگ، سرشار از نمادهای زندگی و هویت ایرانی/اسلامی است که به گونه‌ای گل درشت و شعاری در طی آنجای نگرفته و حتی استفاده از لهجه‌های مختلف اقوام ایرانی با استفاده از دوبله حرفه‌ای‌، در اوج تنش و حادثه حتی برای بزرگسالان هم لحظات بامزه و مفرحی فراهم آورده است.