kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۳۵۹
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۰:۱۴
تبیین عظمت شخصیت امام علی(ع) در بیانات رهبر معظم انقلاب

امیرالمؤمنین(ع)؛اعجوبه خلقت 

 
 
 
 
انسانِ مقتدرِ مظلومِ پیروز
«در امیرالمؤمنین یک پدیده شگفت‌آوری وجود دارد؛ سه خصوصیّتِ به ظاهر ناسازگار در امیرالمؤمنین جمع شده است.
امیرالمؤمنین(ع)، هم انسان قوی و مقتدری است، انسان قدرتمندی است، هم در عین‌حال مظلوم است و هم در عین حال در حوادث گوناگون پیروزِ نهایی است؛ این سه خصوصیّت در امیرالمؤمنین و در حالات آن بزرگوار مشهود است.
 اقتدار و قوّت امیرالمؤمنین را اگر بخواهیم درست بفهمیم، باید نگاه کنیم به گستره وسیع محلّ حکومت امیرالمؤمنین؛ آن کشور باعظمتی که تحت مدیریّت امیرالمؤمنین اداره می‌شد؛ از منت‌های شرق افغانستان کنونی تا کنار دریای مدیترانه و مصر -همه این منطقه وسیع- تحت مدیریّت امیرالمؤمنین اداره می‌شد؛ با کمال قدرت و استحکام. اراده پولادین او، شجاعت و هنر نظامی‌گری او، زبان قوی و منطق جذّاب او -که کلمات امیرالمؤمنین و خطبه‌های پُرشور و سرشار از حکمت او تا امروز درس‌های نورانی برای دل‌های آحاد بشر است- نشانه‌های اقتدار است؛ بازوی قوی، فکر قوی، اراده قوی، مدیریّت قوی، زبان قوی؛ یک انسان قوی و مقتدر.
در عین‌حال، همین انسان قوی، مظلوم است؛ نشانه‌های مظلومیّت او در رفتار دشمنان، در رفتار حسودان، در تهمت‌های ناجوانمردان‌هایی که عواملِ دشمنانش به امیرالمؤمنین در زمان حیات او وارد آوردند، در خواصّ دل به دنیا سپرده او -که بعضی از نزدیکانش و خواصّش به‌خاطر دنیاطلبی از او جدا شدند- است. اینها نشانه مظلومیّت آن بزرگوار است. این فشارِ وارد آمده از جوانب مختلف بر این انسان بزرگ تا حدّی است که گاهی این انسان صبور و دریادل و شکیبا، آن‌طوری که معروف است با چاه درد دل می‌کند، با چاه حرف می‌زند؛ این نشان‌دهنده مظلومیّت امیرالمؤمنین است. بعد از رحلت او و شهادت او هم تا سال‌های متمادی، دشمنان او که بر اریکه حکومت، بر سلطنت مسلّط شده بودند، در سرتاسر کشور اسلامی وسیع‌،بر سر منابر به او اهانت می‌کردند و [نسبت] به امیرالمؤمنین -مجسّمه تقوا و عدالت و دادگری- بدگویی می‌کردند.
درعین‌حال انسان وقتی مجموع قضایا را نگاه می‌کند، می‌بیند در این مصاف طولانی، پیروز نهایی، امیرالمؤمنین است. امروز شما ملاحظه کنید نام امیرالمؤمنین، شخصیّت امیرالمؤمنین در آفاق عظیم بشر و تاریخ انسان کجا است؛ در اوج است و از دشمنان او خبری نیست. نهج‌البلاغه او درس انسان‌های والا است؛ سیره او برجسته‌ترین و درخشان‌ترین سیره یک انسان بعد از نبیّ مکرّم اسلام است؛ عدالت او، عبادت او و شخصیّت عظیم او امروز در دنیا برجسته است؛ راه او بر راه دشمنانش پیروز شده است و پیروز نهایی، امیرالمؤمنین بود.» (14 /03/1397)
شخصیّت والای خدشه‌ناپذیر
«امیرالمؤمنین کسی است که هیچ‌کس نه در آن زمان و نه در زمان‌های بعد نتوانسته است به شخصیّت والای او و به نمایندگی او از مفاهیم و معارف قرآن خدشه کند. 
بله، دشنام دادند، به خدا هم دشنام می‌دهند، به پیغمبر هم -العیاذ بالله- دشنام می‌دهند، دشنام، دلیل نیست. هیچ انسانی وقتی که فکر می‌کند، وقتی از احساسات و تعصّبات،خود را رها می‌کند، هرگز -ولو تا حدودی- نمی‌تواند در این پیکره نورانی، در این هیکل قدسی، کمترین خدشه‌ای بکند.» (30/06/1395)
مصداق امامت
«پیغمبر این [شخص] را به‌عنوان مصداق امامت، معیّن کرد. این شد قاعده؛ تا آخر دنیا هرجا مسلمان‌ها بخواهند و همّت کنند و هدایت شوند از سوی خدا به اینکه اسلام را تحقّق ببخشند و جامعه اسلامی را تحقّق ببخشند، ضابطه و قاعده‌اش این است: باید امامت را احیا کنند. 
البتّه هرگز هیچ مصداقی به آن مصادیقی که پیغمبر معیّن کردند نمی‌رسد؛ به کمتر از آنها هم نمی‌رسد؛ بزرگ‌ترین شخصیّتهای علمی و معنوی و عرفانی و بزرگان سلوکی و معرفتی ما نسبت به امیرالمؤمنین، مثل آن پرتو ضعیفی هستند که ته چاه، انسان یک مختصر روشنایی می‌بیند؛ آن را مقایسه کنید با خورشید؛ بله، همان است، همان شعاع است امّا فاصله چقدر است؟ تفاوت چقدر است؟ برترین شخصیّت‌های ما، مثلاً یک شخصی مثل امام بزرگوار ما را که یک شخصیّت انصافاً کامل، بزرگ، باعظمت، جامع‌الاطراف و از همه‌جهت یک شخصیّت برجسته و ممتاز بود، اگر بخواهیم با امیرالمؤمنین قیاس کنیم، قیاسش همین است که عرض کردم: [یعنی] نور خورشید را مقایسه کنید با آن پرتویی که ته چاه مثلاً یا در گوشه فلان پست‌ و مثلاً از خورشید یا از نور دیده می‌شود؛ فاصله‌ها اینجوری است.» (30/06/1395)
واجدِ تمام ارزش‌ها و صفاتِ مورد احترام انسان‌ها
«تمام ارزش‌ها و صفاتی که انسان -چه به‌عنوان انسان مؤمن به اسلام، چه به‌عنوان انسان مؤمن به هر دینی و چه به‌عنوان انسان بی‌اعتقاد به هر دینی؛ هرجور انسانی- به آنها احترام می‌گذارد و تکریم می‌کند، در علیّ‌بن‌ابی‌طالب جمع است؛ یعنی علیّ‌بن‌ابی‌طالب‌(ع) شخصیّتی است که اگر شما شیعه باشید احترامش می‌کنید، اگر سنّی باشید احترامش می‌کنید، اگر اصلاً مسلمان نباشید و او را بشناسید و بروید دنبال احوالش احترام می‌کنید. افرادی از اهل سنّت که درباره فضائل امیرالمؤمنین در طول سال‌های متمادی نوشته‌اند بسیارند؛ جورج جرداق مسیحی، آن کتاب پنج جلدی را نوشته؛ یک مسیحی درباره امیرالمؤمنین سال‌ها قبل عاشقانه کتاب می‌نویسد. همین شخصیّت آمد این‌جا پیش من و راجع به کتابش صحبت شد، گفت من از دوران نوجوانی با نهج‌البلاغه آشنا شدم، نهج‌البلاغه مرا به شخصیّت علیّ‌بن‌ابی‌طالب هدایت کرد؛ این کتاب را نوشت: الامام علی صوت العدالهًْ الانسانیّهًْ. کسی که اصلاً دین هم نداشته باشد -یعنی به هیچ دینی معتقد نباشد- وقتی شخصیّت امیرالمؤمنین را بشناسد، در مقابل او خضوع می‌کند، تعظیم می‌کند.» (30/06/1395)
اعجوبه خلقت
«اميرالمؤمنين‌(ع)اعجوبه خلقت است. مسلمان درجه اوّل است. تالىتلوّ نبىّاكرم است. مقامات او در آسمان‌ها معروفتر است تا در زمين. مريدان و محبّين او در بين ملائكه آسمان‌ها بيشترند تا در بين انسان‌ها.» (13/12/1372)
واجد جمیع ارزش‌ها
«همه خصوصياتى كه از نظر اسلام، ارزش است و البته از نظر عقل سالمِ توأم با انصاف هم، همان‌ها ارزش محسوب مىشود، در اميرالمؤمنين‌(ع)جمع بود.» (08/03/1373)
يك الگوى كامل براى همه
«اميرالمؤمنين(ع)يك الگوى كامل براى همه است. جوانىِ پرشور و پرحماسه او، الگوى جوانان است. حكومت سراسر عدل و انصاف او، الگوى دولتمردان است. زندگى سراپا مجاهدت و سراپا مسئوليت او، الگوى همه مؤمنان است. آزادگى او، الگوى همه آزادگان جهان است و سخنان حكمت‌آميز و درس‌هاى ماندگار او، الگوى عالمان و دانشمندان و روشنفكران است.» (01 /01/1379)
همه انسانيت 
خاضع در برابر زيبایي‌هاى علىبن‌ابي‌طالب(ع)
«اميرالمؤمنين(ع) متعلق به همه انسانيت است؛ نه فقط متعلق به شيعيان و نه حتّى متعلق به مسلمانان. همه انسانيت در برابر عظمت‌ها و زيبائي‌هاى علىبن‌ابي‌طالب‌(ع) خاضع و خاشع‌اند؛ مگر آنهائى كه نشناسند و نديده باشند. لذا شما مىبينيد مداحان اميرالمؤمنين فقط مسلمانها نيستند؛ مسيحى هم ستايش اميرالمؤمنين را مي‌كند. فقط شيعيان نيستند؛ جامعه اهل‌سنت هم در همه اقطار دنياى اسلام از اميرالمؤمنين به زبان ديگرى و با شيفتگى بيشترى نسبت به ساير بزرگان صدر اسلام ياد مي‌كند. چرا؟ علت چيست؟ علت، عظمت اين شخصيت است؛ عظمتى كه در طول عمر آن بزرگوار و تا چند قرن بعد از شهادت آن بزرگوار، كسانى سعى كرده‌اند آن را بپوشانند و نشد. درخشش خورشيد را نمي‌شود پوشاند؛ خورشيد است، مي‌تابد، گرما و نور مي‌دهد. مگر مي‌شود انكارش كرد؟!» (06/05/1386)
درخشش اميرالمؤمنين(ع) در بهشت
«آنچه كه ما مىبينيم، درخشش آن بزرگوار است كه به چشم هر انسانى- حتّى دشمنان و مخالفان- مىآيد؛ چه برسد به دوستداران و يا شيعيان؛ همچنان كه از روایت اهل سنت روايت شده كه رسول خدا(صلّىالله‌عليه‌وآله) فرمود: «علىبن‌ابىطالب يزهر فىالجنّة ككوكب الصّبح لاهل الدّنيا»؛ درخشش اميرالمؤمنين(ع) در بهشت، مثل درخشش ستاره صبح براى مردم دنياست؛ نور را مىبينند، درخشش را مىبينند؛ اما ابعاد و جزئيات را نمىتوانند درك كنند و ببينند.» (29/10/1370)
اعتراف اهل سنت به عظمت شخصیت امیرالمؤمنین
«در روایات اهل سنت درباره محبت پیغمبر به امیرالمؤمنین(علیهما الصّلاهًْ و السّلام) مطالبی آمده است که برای همه مسلمانان قابل تدبر و قابل توجه است. در سنن «تَرمذی» که از صحابه اهل سنت است، از قول ام‌المؤمنین- عایشه- نقل می‌کند که ایشان گفته است که: «ما خلق اللَّه خلقا احبّ الی رسول اللَّه(صلّی اللَّه علیه و آله) من علیّ»؛ یعنی ایشان شهادت می‌دهد که در میان خلائق هیچ انسانی محبوب‌تر از امیرالمؤمنین در نزد پیغمبر و در چشم پیامبر مکرم نبود.
باز در یک روایت دیگری، احمد حنبل -که از ائمه چهارگانه اهل سنت است- از اسماء بنت عمیس نقل می‌کند که گفت: پیغمبر اکرم دست به دعا برداشت و عرض کرد: «اللّهمّ انّی اقول لک کما قال اخی موسی اجعل لی وزیرا من اهلی اشدد به ازری و اشرکه فی امری علیّ کی نسبّحک کثیرا و نذکرک کثیرا»؛ یعنی پیغمبر اکرم به خداوند متعال عرض می‌کند: پروردگارا! همان طوری که موسای پیغمبر از تو درخواست کرد که برای او وزیری قرار بدهی، شریکی قرار بدهی که در کارها به او کمک کند و همراه او باشد و بازوی توانای او باشد، من هم از تو درخواست می‌کنم که علی را وزیر من و شریک من و بازوی توانای من قرار بدهی.» (15/04/1388)
اعتراف دشمنان به عظمت شخصیت امام علی‌(ع)
«شايد در بين چهره‌هاى معروف جهان و به طور خاص در ميان شخصيت‌هاى اسلامى، هيچ شخصيتى را نتوانيم پيدا كنيم- حتّى خود پيامبر اسلام- كه در ميان ملت‌ها و پيروان اديان مختلف و در زمانه‌اى گوناگون، به قدر اميرالمؤمنين(ع)محبوب باشد. شما وقتى نگاه مىكنيد، مىبينيد در همان زمان خودِ اين بزرگوار، كه شمشير عدالت و شدّت عدل او، دل‌هاى متمرّد و روح‌هاى خودخواه را از خود بيزار مىكرد و جبهه دشمنىِ بزرگى عليه او به وجود مىآورد، حتّى دشمنانش هم وقتى به اعماق روح خود مراجعه مىكردند، نسبت به آن بزرگوار، عقيده همراه با تعظيم و تكريم و محبتى را احساس مىكردند. اين، تا زمانهاى بعد هم ادامه داشت.
بيشترين دشمنان را على‌(ع) داشته؛ اما بيشترين ستايشگران را هم- حتّى كسانى كه به دين و راه او اعتقادى نداشتند- آن بزرگوار داشته است. خاندان زبير در قرن اوّل هجرى، به اشخاصى كه غالباً نسبت به بنىهاشم و بخصوص آل على‌(ع)، بغض و عداوت داشتند، معروف بودند. اين عداوت، بيشتر هم ناشى از عبدالله‌بن‌زبير- پسر زبير- بود. يكى از نوه‌هاى زبير، از پدر خود پرسيد: كه به چه علت نام على و خاندان على، روزبه‌روز بيشتر در ميان مردم گسترش پيدا مىكند؛ در حالى كه دشمنان آنها، هر چه هم تبليغات مىكنند، اما زود افول و غروب مىكنند و باقى نمىمانند؟ او- قريب به اين مضمون- گفت كه اين‌ها به خدا و به حق دعوت كردند؛ به همين خاطر است كه كسى نتوانست فضلشان را بپوشاند؛ ولى دشمنانشان به باطل دعوت كردند.در طول زمان، همين‌طور بوده است.» (05 /09/1375)
علاقه معاويه به فضایل امیرالمؤمنین(ع)
«در مجلس معاويه، كسى مطلبى را به عنوان تملق راجع به اميرالمؤمنين گفت، معاويه بر آن شخص برآشفت و جمله‌اى در مدح اميرالمؤمنين بيان كرد! از ياران اميرالمؤمنين، كسانى كه بعد از شهادت آن بزرگوار 
سر و كارشان با دستگاه معاويه مىافتاد، معاويه به آنها مي‌گفت از على براى من بگویيد. آنها هم مي گفتند. در روايت دارد كه گاهى معاويه اشك مي ريخت! اين شگفتي‌ها اين‌جورى است! در حالى كه دشمنى معاويه با على چيز پنهانى كه نيست؛ اين را همه مي‌دانند.» (06/05/1386)
به کوشش: کامران پورعباس