«مکتبِ عشق»
زمین همان است و آسمان همان؛
اما...
این روزها زمانه رنگِ خون گرفته
رنگِ قساوتی که پاسخیست در برابرِ بینیازی
ما سالهاست زیرِ بارِ فتنه ایستادهایم
مکتبِ ما، مکتبِ سلیمانیست
مکتبِ عشق است
مکتبِ مقاومت
مکتبِ روشنها، شهریاریها و فخریزادههاست
مکتبِ آرمانها و عجمیهاست
وااای بر سیاه دستانی که دِشنه شدند... دِشنة عشق...
مگر نمیدانند
ما استوارتر میشویم؟!
بِکُشید ما را، ما بیدارتر میشویم...
بِکُشید ما را، ما عاشقتر میشویم...
صد بار اگر بسوزانیدمان،
صد بار اگر سر از تَنِمان جدا کنید،
صد بار اگر سُربِ داغ، بر قلبهایمان بریزید
پروانه میمانیم
و
این قصّه، سَرِ دراز دارد...
هزاران سال هم که بگذرد،
پایانش خوش است
روزی؛
فرا خواهد رسید که زمانه سبز میشود
روزی؛
فرا خواهد رسید که هنوز ایستادهایم...
«یا حجه بنالحسن، عجل علی ظهورک»
نویسنده: مریم عرفانیان