روایت صد ثانیهای
صدای بهشتی...
ابوالقاسم محمدزاده
- سلام آقای احسانی!
- سلام جوون. پیر شی بابا!
- از حمید چه خبر؟
- سلامتی. بیخبر نیستم. همین تازگیها زنگ زد. حالش خوب بود. بهشم گفتم؛ حمیدجان! حواست باشه زیاد جلو نری شهید شی! بهم گفت:«نه بابا! حواسم هست. من میخوام عدوها رو به آرزوشون برسونم. میخوام بفرستمشون جهنم یه دوش آب داغ بگیرن. نیستی ببینی طفلکیها چقدر کثیفن!» بعد هم صدای خندهاش پیچید تو گوشی. بهش گفتم؛ برو به سلامت. صدای خندها ش اومد.صداش لطیف بود. خیلی خوشحال بود انگار صداش از تو بهشت میاومد...
موضوع: شهید مدافع حرم حمید احسانی