مبانی اولیه حقوق(2)(پرسش و پاسخ)
پرسش:
آیا انسانها با قطع نظر از اینکه شارع مقدس احکام و دستوراتی را برای آنها بیان کند، خودشان دارای حق و حقوقی هستند و اسلام هم همین حقوق واقعی انسانها را تایید و بیان کرده یا اینکه حق و حقوق مردم اساسا مولود و معلول احکام و دستورات دین است؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سوال به مباحثی همچون: منشأ حقوق اولیه انسان، نظام علی و معلولی و پیدایش حق و علاقهنمایی میان حق و ذیحق پرداختیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
علاقه فاعلی میان حق و ذیحق
نوع دیگری از علاقه میان انسان و اشیا، علاقه و ارتباط فاعلی است، یعنی اینکه ذیحق مورد حق را خودش برای خودش به وجود آورده باشد و در واقع فاعل و به وجود آورنده مورد حق شخص خودش باشد. مثلا کسی درختی به زمین میکارد و آن درخت را مراقبت میکند تا آن درخت میوه و ثمر بدهد. در اینجا رابطهای که میان این شخص و آن میوه است، رابطه فعل و فاعل است. یعنی فعالیت او سبب شده که این میوه به وجود آید خود این رابطه ایجاد حق میکند برای فاعل که ذیحق باشد.
رابطه غایی موجب حق بالقوه است
رابطه اول یعنی رابطه غایی میان انسان و مواهب عالم خلقت یک رابطه کلی و عمومی است: از آن نظر کسی حق اختصاصی بالفعل ندارد چرا که همه مردم چون مخلوق خدا هستند و فرزند این زمین و آب و خاک هستند، حقی به عهده این زمین دارند و چون همه بالقوه حق دارند کسی نمیتواند تحت یک عنوان خاص، مانع استیفای حقوق دیگران بشود و همه مواهب را به خود اختصاص دهد. اما اینکه این حقوق را به چه نحو استیفا کند، مرحله دوم است. در این مرحله تکلیف و حق ضمیمه یکدیگر میشوند و حقوق در اثر انجام تکلیف و وظیفه فعلیت پیدا میکند و هرکسی به حق اختصاصی خود میرسد. خداوند در سوره هود آیه 61 میفرماید: هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها فاستغفروه» اوست که شما را از زمین آفرید و از شما خواست که زمین را آباد کنید. پس از سرکشی بازگردید و توبه کنید و آمرزش گناهان خود را بخواهید. در اینجا اولا نفرموده: انشأکم فیالارض یعنی نفرموده شما را در زمین آفرید، فرمود:«انشأکم من الارض» یعنی شما را از زمین آفرید، شما را از شکم زمین بیرون آورد. ثانیاً فرمود: «واستعمرکم فیها» از شما عمران و آبادی این زمین را میخواهد. یعنی تنها فرزند زمین بودن کافی نیست که حق شما به فعلیت برسد و ذیحق بشوید و حق شما مفروز و جدا شناخته شود بلکه چیز دیگری هم لازم است و آن عمل و فعالیت و عمران و احیای زمین است. تا این تکلیف عملی نشود، آن حق به فعلیت نمیرسد و محرز و مفروز نمیگردد. چرا؟ چون خداوند به انسان عقل و اراده و اختیار داده و عقل و اختیار است که وسعت دایره عمل او را زیاد کرده است.
نقش عقل و اختیار در دو مرحلهای شدن حق انسان
نظام زندگی انسان با زندگی سایر جانداران فرق دارد. آنها به حکم غریزه زندگی میکنند و فرزند زمین بودن کافی است که حق آنها را مسلم کند. اما انسان عقل و اراده دارد و با نیروی عقل و تکلیف و اراده باید کار کند. لذا تا تکلیف خود را انجام ندهد نمیتواند از حق خدادادی خود استفاده کند. بلی تا مرحله، مرحله غریزه است و تکلیفی در کار نیست حق هم ثابت و مسلم است. طفل بر پستان مادر بدون ضمانت هیچ تکلیفی حق دارد و شیر پستان حق او است. اما آنگاه که انسان عاقل صاحب اختیار بخواهد از پستان مادر شیر بخورد، شیر به آن آمادگی نیست، و باید با عمل و عمران و احیا و فعالیت آن را آماده کند.
حق زمین بر انسان
امام علی(ع) در همان روزهای اول خلافت جملهای حقوقی به مردم فرمود: «انکم مسئولون حتی عن البقاع و البهائم» شما مسئولیت دارید و مکلفید و حقوقی بر عهده شما است حتی نسبت به زمین و چهارپایان (نهجالبلاغه- خطبه 166)
همچنین آن حضرت در فرمان معروف به مالک اشتر میفرماید: در آنجا خراج و مالیات را جمع کند، امنیت ایجاد کند و دشمنان مصر را سرکوب کند و مردم مصر را از لحاظ تربیت و اخلاق و غیره به صلاح آورد، و دیگر اینکه سرزمینهای آنجا را آباد کند (همان، نامه 53)
تلازم حق و تکلیف
امام علی(ع) میفرماید: برای کسی حقی نیست مگر آنکه به عهدهاش هم حقی هست و به عهده کسی حقی نیست مگر آنکه برای او به نفع او وهم حقی هست (همان، خطبه 27) یعنی تکلیف و حق از یکدیگر جدا نیستند، اگر کسی حقی دارد تکلیفی هم همراه آن حق دارد.
حق اجتماع
حق در اسلام خیلی محترم است و حقوق مردم فوقالعاده احترام دارد، عدالت فوقالعاده مقدس است. خیانت در حقوق بالاخص حقوق عمومی از نظر اسلام بالاترین خیانتها است. امام علی(ع) فرمود: بزرگترین خیانتها، خیانت به امت است و بدترین دغلکاریها، دغلکاری با پیشوایان مسلمین است (که آن هم باز خیانت به مسلمین است) (نهجالبلاغه، نامه 26)