پایگاه خبری «میدل ایست آی»:
نشانههای افول نظم جهانیِ آمریکامحور آشکار شده است
علی احمدی
تضعیف و افول قدرت آمریکا گزارهای غیر قابل انکار است که بهشدت در حال نمایان شدن است. افول و در نتیجه سقوط جایگاه هژمونی آمریکا در جهان بهاندازهای واضح است که بسیاری نخبگان حوزه سیاست آن را به کشتی تایتانیک نسبت دادن که کم کم در حال غرق شدن است. برای درک بهتر جایگاه فعلی آمریکا میتوان به تاثیرگذاری این کشور در بحرانها و تحولات بینالمللی نسبت به گذشته مقایسه کرد. در واقع در دهههای گذشته ایالات متحده در مدیریت بحرانها و تحولات بینالمللی نقش اساسی و تاثیرگذار داشت و بدون ورود این کشور هیچ بحرانی به سرانجام نمیرسید.
ولی رفته رفته ضعف آمریکا آشکار شد و این موضوع امروز کاملا ملموس شده است. به طوری که امروزه آمریکا میزان تاثیرگذاریش در تحولات بینالمللی به حداقل ممکن رسیده است و در برخی حوزهها هم این کشور خود تحت تاثیر کشورهای دیگر قرار میگیرد.
بهعنوان نمونه میتوان به بحران سوریه اشاره کرد که آمریکا بعد از گذشت ده سال علیرغم تمام هزینههایی که کرده بود، نتوانست حکومت بشار اسد را تغییر دهد. یا در بحث انرژی این کشور یک هژمون برتر تاثیرگذار و به یک کشور تاثیرپذیر تبدیل شده است.
با این اوضاع؛ امروزه طبق اعتراف نخبگان،اندیشکدهها و نشریات داخلی آمریکا، نظم نوین جهانی دیگر آمریکا محور نخواهد بود و خود این کشور نیز تبدیل به کشور تاثیرپذیر از نظم نوین جدید جهانی خواهد بود. در همین زمینه سایت الف به نقل از پایگاه خبری
«میدل ایستآی» در گزارشی، ضمن اشاره به وضعیت کنونی نظام جهانی و معادلات بینالمللی در اقصی نقاط جهان، به این نکته میپردازد که نشانههای افول نظم جهانیِ غرب گرا و به طور خاص «آمریکایی محور» در جهان آشکار شده و انتظار میرود که به زودی نظم جهانیِ جدیدی که برخلاف نظم آمریکایی، بازتاب دهنده واقعیتهای عینی جهان است، ظهور کند و بسیاری از معادلات جاری بینالمللی را تغییر دهد.
میدل ایستآی در گزارش خود آورده است:
«نظم جهانی کنونی در حال تضعیف و محو شدن است و هنوز ایده و دیدگاه روشنی در مورد بنیانهای نظم آتی جهان نیز وجود ندارد. 30 سال طول کشید تا جنگ سرد به پایان برسد با این حال دوره صلحِ پس از آن، به زور 10 سال هم به طول نینجامید. در شرایط کنونی نیز، ستونهای نظام جهانی غربگرا و آمریکاییمحور که مبتنی بر اصول نولیبرالیسم است و بر ارزشهایی نظیر تجارت آزاد، اقتصاد بازار، جهانی شدن و امثالهم تاکید دارد، شدیدا متزلزل شده و زیر سؤال رفته است.
از زمان وقوع حملات تروریستی 11 سپتامبر و متعاقبا حمله آمریکا به افغانستان و عراق تا به امروز، عملا شاهد آن بودهایم که بنیانهای نظم جهانیِ آمریکایی متزلزل شده و رو به ضعف میگذارد. بحران مالی سال 2008 جهان تردیدهای جدی را در مورد بنیانهای اقتصادِ جهانی غرب محور ایجاد کرد. این سقوط تاریخی تا حد زیادی موجب اتخاذ سیاستهای ریاضت اقتصادی از سوی کشورهای مختلف جهان و البته گسترش بیعدالتی و نابرابریِ جهانی شد. مسائلی که البته در نتیجه تحقیقات و پژوهشهای گوناگون به اثبات نیز رسیدهاند.
در شرایط فعلی شاهدیم که طرحهای اقتصادیِ بلندمدت عملا به گوشهای رانده شدهاند و به طور خاص چاپ پول به پدیدهای رایج در آمریکا و اتحادیه اروپا تبدیل شده است. اعتماد کورکورانه به نقش متوازنکننده بازارها و آنچه به اصطلاح «دست نامرئی اقتصاد» خوانده میشود هم به نقطه پایان خود رسیده است. بحرانهای اقتصادی و پاندمی کرونا نشان دادند که وجود یک دستِ مرئی که همان دخالتهای دولت در اقتصاد است، مسئلهای کاملا لازم و ضروری است. در این چهارچوب شاهد بودهایم که در مدت زمان کوتاهی سیاستمداران، اقتصاددانان و متفکران نولیبرالِ غربی به صورت ناگهانی اصول و آموزههایی که مدتها به آنها اشاره داشتهاند را به دست فراموشی سپردهاند.
در شرایط کنونی شاهدیم که کشور چین پس از چندین دهه رخوت تاریخی، بار دیگر به یک قدرت جهانی در حوزههای مختلف به ویژه اقتصادی، سیاسی و نظامی تبدیل شده و در معادلات بینالمللی اقدام به کنشگری فعال و موثر میکند. این کشور حتی پا را فراتر گذاشته و شاهدیم که اکنون به یک قدرتِ فناوری در دنیا تبدیل شده است و از حیث نظامی نیز، کنشگریهای قابل توجهی را از خود نشان میدهد.
تمامی این مسائل عملا زنگهای هشدار را در واشینگتن به صدا درآوردهاند. در این چهارچوب، آمریکا از خیزش چین شوکه شده و هنوز مایل نیست که نقش این کشور و دیگر بازیگران شبیه به آن را در عرصه معادلات بینالمللی به رسمیت بشناسد.
تضعیف هژمونی دلار در معادلات جهانی
قرار است رویدادی خاص و مهم، ماه آینده در چین اتفاق بیفتد و در قالبِ آن، انتظار میرود که «شی جین پینگ» رئیسجمهور چین، به نحو بیسابقهای برای بار سوم عهدهدار رهبری کشورش شود. مسئلهای که در نوع خود راه را برای حضور مادامالعمر وی در قدرت نیز هموار میسازد. در ماه نوامبر آتی نیز قرار است که انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا برگزار شود.
انتخاباتی که در نوع خود مشخص خواهد کرد آیا دولت بایدن میتواند با قدرت زیاد و با پشتوانه سیاسی لازم در مجالس سنا و کنگره آمریکا، دستورکارهای خود را به پیش برد یا خیر. یک هفته بعد، نشست گروه جی 20 دراندونزی نشان خواهد داد که چگونه روابط میان بلوکِ کشورهای جنوب(کشورهای در حال توسعه) و شمال جهانی(کشورهای توسعه یافته) در حال تغییر است.
در این بحبوحه آنچه کاملا واضح و آشکار است این نکته میباشد که پروژه جهانی شدن در حال خُرد شدن و تضعیفِ فزاینده است. در این راستا، برخی تحلیلگران غربی معتقدند که جهانی شدن، تحت تاثیرِ گازِ ارزان صادراتی از روسیه به اروپا و همچنان تضمینِ روند صادرات کالاهای ارزان قیمت و به صرفه از چین به آمریکا بوده است. مسائلی که در نوع خود ادامه حیاتِ «رویای آمریکایی» را تسهیل میکردند. جدای از اینها، جهانی شدن تا حد زیادی به تفوق نظام مالی آمریکا که مبتنی بر هژمونی دلار به عنوان ارز برتر جهان بود و از تورم پایین و نرخهای بهره صفر نیز سود میبرد، تکیه داشته است.
با این حال، این وضعیت در شرایط فعلی تا حد زیادی تغییر کرده است. هژمونی مالی آمریکا دیگر امری محتوم و مسلم نیست. در این چهارچوب شاهدیم که رهبران آمریکایی عملا از دلار به به مثابه یک ابزار و سلاح علیه هر فرد، کشور و گروهی که علیه منافع آنها اقدام به کنشگری کرده و میکند، استفاده میکنند.
جدای از اینها، بسیاری از اصولی که آمریکاییها و جهانی شدنِ مد نظرشان در عرصه معادلات بینالمللی بر آنها تاکید داشتند نیز در حالِ از هم گسیختن است. موضوعی که تا حد زیادی تحت تاثیر ایجاد اختلالات جدی در زنجیرههای تدارکاتی اقتصادی در جهان است.
اروپایی که اکنون گزینه گاز ارزان روسیه را از دست رفته میبیند، عملا مجبور به پذیرش گزینههای جایگزینِ گرانتر و مخربتر است. آمریکا و چین نیز تا حد زیادی در حالِ فاصله گرفتن از یکدیگر هستند و در این میان هیچ سؤالی را نیز از خود نمیپرسند که واقعا این مسئله چه تاثرات مخربی را میتواند بر زنجیرههای تدارکاتی در جهان و جریانهای مالی به همراه داشته باشد.
جنگ اقتصادی
در شرایطی که شاهد وقوع یک جنگ تمام عیار در اوکراین هستیم، یک جنگ جهانیِ اقتصادی نیز میان آمریکا و اتحادیه اروپا با روسیه و به زودی چین، در حال توسعه و گسترش است. جنوبِ جهانی(کشورهای در حال توسعه)، در حال تماشای این وضعیت و روندها هستند و به زودی مخصوصا از منظر اقتصادی درگیرِ آن خواهند شد. ایالات متحده آمریکا در حال اعمال تحریمهای ثانویه علیه کشورهایی است که با تحریمهای آن علیه روسیه همراهی نمیکنند و احتمال میرود که در آینده نزدیک، وضعیت مشابهی در مورد کشورهایی که با تحریمهای چین نیز همراهی نمیکنند، برقرار شود.
زمستان در حالِ نزدیک شدن است. به احتمال فراوان اروپا شاهدِ جیرهبندی انرژی خواهد بود. این در حالی است که آمریکا این نکته را روشن ساخته است که نمیتواند کمکی به متحدان اروپایی خود بکند. 40 نفر از مدیران تولیدکننده فولاد و آهن در اروپا به تازگی نامهای را خطاب به نهادهای اروپایی نوشتهاند و هشدار دادهاند که عملا بخشی که آنها در چهارچوب آن کار میکنند، با تهدیداتِ وجودی و عینی از ناحیه هزینههای بالای انرژی رو به رو است.
در سطح جهانی، بانک جهانی به تازگی گزارشی را منتشر کرده و اعلام کرده است که اقتصاد جهانی در میانه یکی از سختترین بحرانهای خود در طی پنج دهه اخیر است. در میانِ نتیجه گیریهای این گزارش به طور خاص به این نکته اشاره شده که وقوع یک «رکود»، قریبالوقوع به نظر میرسد.
نظم جهانی تحت رهبری آمریکا اغلب با غرضورزیهای خاصی اجرایی شده با این حال بحرانهای جاری در آن تا حد زیادی ناشی از ارزشها و اولویتهای متفاوت مخصوصا در کشورهایی نظیر چین، روسیه و کشورهای جنوب جهانی است. از این منظر، احتمال اینکه نظام جهانی در چهارچوب «معادلات تمدنی» دچار تغییر و تحول شود بسیار زیاد است.
یک قرن قبل، روشنفکر فرانسوی «رنه گنون» نسبت به یک تمدن غربیِ مادیگرایانه و البته فردگرایانه به شدت هشدار داد. چند دهه بعدتر، تاریخدان غربی یعنی «آرنولد تویین بی» این نکته را روشن ساخت که «غرب به هیچ عنوان نمیتواند این ادعا را داشته باشد که تنها مدل و الگویی است که دیگر کشورها باید آن را دنبال و یا از آن تبعیت کنند.»
در شرایط کنونی، ایجاد یک «نظام جهانیِ متعادل» کاملا مورد نیاز است. نظام جهانی جدید بایست تا جای ممکن از ارزشهایی بهرهمند باشد که از اشتراک جهانی نیز برخوردارند و فراگیر هستند و واقعیتهای حالِ حاضر جهان را پوشش میدهند.»