هدف توطئه قطبزاده
اهتمام شهيد صياد به مسائل معنوي
يكي از خصوصيات آن شهيد اين بود كه به مسائل معنوي خيلي اهميت ميداد، حتي در ايام جنگ در فرصت كوتاهي كه به تهران ميآمد، سعي ميكرد بنيه معنوي خود و همكاران نزديكش را تقويت كند. علاقه وافري به حضرت آيتالله بهاءالديني داشت و از هر فرصتي براي استفاده از محضر ايشان بهره ميجست.
در ديدارهايي كه با اينجانب داشت، به گفتوگوهاي معمولي يا كاري اكتفا نميكرد. در پايان ديدار، قلم و كاغذ را آماده ميكرد و با اصرار از من ميخواست از سخنان نوراني اهل بيت عليهمالسلام براي او بگويم و يادداشت كند. حتماً آن نوشتهها در يادداشتهاي او هست. گاهي ميفرمود كه از مطالبي كه براي ايشان مطرح ميشود، در تقويت بنيه معنوي همكاران بهره ميگيرد.
آخرين ديدارش با من، هشتم تيرماه 1377 در دفتر آستان مقدس حضرت عبدالعظيم عليهالسلام بود كه فرزندش آقا مهدي را هم با خود آورده بود و نماز و ناهار با ايشان بوديم والسلام عليه يوم استشهد و يوم يبعث حّيا.
فصل بيستم: توطئه آقاي قطبزاده
جريان بازداشت آقاي قطبزاده در تاريخ 17/1/1361 به اتهام توطئه نظامي براي براندازي جمهوري اسلامي ايران، مهمترين و خبرسازترين اقدامات دادگاه انقلاب اسلامي ارتش در سال 1361 بود. ارتباط اين ماجرا با سلب صلاحيت مرجعيت از آقاي شريعتمداري و همچنين شايعات نادرستي كه در اين باره وجود دارد، بر اهميت بررسي اين موضوع افزوده است.
در آن تاريخ وزارت اطلاعات هنوز تشكيل نشده بود، پس از كشف كودتاي نوژه، واحد اطلاعات سپاه بهتدريج فعال شد، البته چند واحد اطلاعاتي ديگر نيز در كنار تشكيلات اطلاعاتي سپاه وجود داشت كه در آينده بدان اشاره خواهم كرد. جريان آقاي قطبزاده در اطلاعات سپاه پيگيري ميشد و دادگاه انقلاب ارتش، به دليل اينكه موضوع آن براندازي بود و با تعدادي از نظاميان نيز به گونهاي ارتباط داشت، احكام مورد نياز اطلاعات سپاه براي پيگيري، اين موضوع را در اختيار آنان قرار ميداد. در پي تعقيب و مراقبت از آقاي قطبزاده و فعاليتهاي اطلاعاتي ـ كه حدود يكسال و نيم طول كشيدـ مشخص شد كه وي درصدد ايجاد يك جريان براندازي است و براي اين منظور ارتباطاتي را در داخل و خارج آغاز كرده است.
بر اساس آنچه از طريق فعاليتهاي اطلاعاتي بهدست آمده بود و اظهارات آقاي قطبزاده پس از دستگيري كه آن را تأييد كرد، وي به اين نتيجه رسيده بود كه جمهوري اسلامي از مسير خود منحرف شده و براي بازگرداندن آن به مسير اصلي، راهي جز برخورد نظامي وجود ندارد.
البته ايشان در بازجويي، حركت خود را براندازي نظام جمهوري اسلامي نميداند و مينويسد: «اينجانب هرگز نخواستم كه نظام جمهوري اسلامي را براندازم... اصلاً مسئله براندازي نظام جمهوري اسلامي مطرح نبوده بلكه بهنظر من بهعكس بوده، يعني نجات انقلاب و جمهوري اسلامي ايران از دست كساني كه بهنظر اينجانب صلاحيت حكومت كردن ندارند».
هدفي كه آقاي قطبزاده براي حركت خود ذكر كرده دقيقاً همان هدفي است كه كودتاگران نوژه حدود دو سال پيش از ايشان مطرح كرده بودند، با اين تفاوت كه آنان تصريح ميكردند: «... ما جهت نجات اين انقلاب از دست [امام] خميني، شروع به عمليات سياسي نمودهايم...»
تلاش براي نجات انقلاب
آقاي قطبزاده براي تحقق اين هدف، حدود يك سال و نيم تلاش كرد. ارتباط با برخي از كشورهاي منطقه، ارتباط با تني چند از نظاميان و ارتباط با شماري از روحانيون مخالف، نمونههايي از فعاليتهاي خام و حسابنشده وي بود كه قبل از آنكه تعداد بيشتري را آلوده كند، دستگير شد. شرح اجمالي تلاشها و ارتباطات آقاي قطبزاده در مصاحبههاي اينجانب و اظهارات تلويزيوني وي آمده است.
خاطرهاي از بازجويي آقاي قطبزاده
پس از بازداشت آقاي قطبزاده، به من اطلاع دادند كه ايشان براي بازجويي حاضر نيست و در ارتباط با اتهام خود مطلقاً صحبت نميكند. من به زندان رفتم و با وي صحبت كردم. اكنون به ياد ندارم كه دقيقاً چه گفتم؟ آنچه ياد دارم اين است كه حدود 45 دقيقه او را نصيحت كردم و ضمناً گفتم: «ما ميدانيم شما چه ميخواستيد بكنيد، سخن ما با شما براي آن است كه نقشه خود را براي ملت بگوييد.»
پس از شنيدن سخنان من، گفت: «يك قرآن بياوريد!» قرآن آوردند. با قرآن استخاره كرد و پس از آن گفت: «خيلي خوب، اكنون آمادهام حرفهايم را در مصاحبه تلويزيوني بگويم، اما بهشرط اينكه مرا فوراً يا اعدام كنيد يا عفوم كنيد. چون بعد از اين من ديگر مردهام.»
بدين سان وي آنچه مربوط به اتهامات او ميشد را بازگو كرد. پس از آن مصاحبهاي با ايشان ترتيب داده كه فيلم ويدئويي آن براي حضرت امام (رضوانالله تعالي عليه) ارسال گرديد و از سيما پخش شد.
اظهارات آقاي قطبزاده
متن مصاحبه آقاي قطبزاده كه از سيماي جمهوري اسلامي پخش گرديد، بدين شرح است:
سؤال: شما ضمن معرفي خود، علت دستگيريتان را بيان كنيد.
جواب: من صادق قطبزاده هستم و علت دستگيري من در رابطه با برنامهاي بود كه بهنام برنامه براندازي است كه من سعي ميكنم همين برنامه را و انگيزههايش را [با] جمعبندي كه فعلاً به آن رسيديم، يكي پس از ديگري عنوان كنم.
از مدتي قبل، حدود 3 ماه قبل، از يك سازمان افسري با من تماس گرفتند و بحث و گفتوگويي پيرامون تحليل ما از مسائلي كه فعلاً در كشور ما ميگذرد، شد. در اين تحليل من يك مقدار نقطهنظرهايي داشتم و آنها هم به همچنين.
بعد از قبول نقطهنظرهاي من و چارچوبي كه بايد در آن باشيم، بحث و گفتوگو راجع به قصد براندازي حكومت و نه نظام جمهوري شد كه در اطراف بيت امام چه ميتوان كرد و بر اساس اين، بحث اول آنها صحبت از محاصره بود و آنها درباره محاصره نقشهاي ميخواستند.
من اين نقشه را توسط يكي از دوستان كه تهيه شده بود به آنها دادم. يك نقشه عادي بود. آنها گفتند كه اين نقشه به نظر ما درست نميآيد و بنابراين لازم است كه ما از نزديك برويم و آنجا را ببينيم. آنها رفتند و من يكي از دوستاني كه در آنجا منزلي بغل منزل امام داشت. معرفي كردم و اينها رفتند و آن منزل را ديدند. در مراجعت وقتي نشستيم، صحبت كرديم، گفتند كه اين منزل محل بسيار مناسبي است براي انفجار. گفتند خيلي خوب انفجار چه و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت. چگونه و چه نوع.
هفته بعد آن [كسي] كه، دو هفته قبل از دستگيري من بود آمدند و گفتند كه سازمان ما تصميم گرفته كه آنجا را از دو طريق بكوبد: يكي با توپخانه، يكي هم احياناً با انفجار از داخل آن منزل.
سؤال: هدف چه بود.
قطبزاده: هدف از بين بردن همه سران حكومت منجمله امام.
من در بدو امر دو نوع حالت رواني در برخورد با قضيه داشتم. يكي مسئله آري يا نه. منتها متأسفانه در وهله اول من گفتم خيلي خوب اين مسئله را بررسي كنيم و ببنييم كه چكار ميشود كرد و «نه» نگفتم. آنها رفتند و نقشه را بررسي كردند و هفته بعد آمدند و گفتند كه ما فكر كرديم كه هم نقشه كوبيدن آنجا باشد و هم به حالت خونخواهي امام، بقيه كارها را انجام بدهيم و مردم هم در اين باره بيايند و در واقع گيج بشوند كه به كدام سمت بروند و قرار شد كه آنها بروند و تمام اين نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجراي نقشه، تصميم نهايي در اين زمينه گرفته شود. فيالواقع، من از اينكه با اين نقشه در اول آن مخالفت نكردم از لحاظ روحي خودم ناراحت بودم و تصميم داشتم كه در جلسه نهايي كه صحبت است، مطلقاً با كوبيدن جماران و منزل امام به اعتبار عاطفي خودم نسبت به امام، جلوگيري بكنم؛ ولي البته [با] بقيه نقشه مثل گرفتن مراكز سپاه، كميته، راديو تلويزيون، محاصره جماران، من كاملاً موافق بودم.
اين نقشهاي بود كه در واقع انجام شد و عملي شد، يعني تا آن مرحله، ولي همين طور كه عرض كردم به تصويب نهايي نرسيد و ما هم در واقع قبل از آنكه اصلاً ماجرا به صورتي دربيايد دستگير شديم.