kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۱۰۸۷
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۱ - ۲۱:۱۵
به بهانه اغتشاشات این روزها

منافقین پروژه کشته‌‌سازی را در سال 1358 کلید زدند

 

دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان
یکی از اتهاماتی که گروهک تروریستی مجاهدین خلق برای ورود به فاز به اصطلاح نظامی در 30 خرداد 1360 مطرح کرد، این بود که انقلاب و نظام جمهوری اسلامی نه‌تنها به قول آنها انحصارطلبی نمود بلکه به اجتماعات و تظاهرات و مراسم سخنرانی و حتی بساط فروش نشریه آنها حمله کرده و با ضرب و شتم و قتل هواداران آنها، فضای فعالیت سیاسی را بر آنان بست.
اما پس از دستگیری برخی از اعضا و مسئولین تیم‌های ضربت این گروهک تروریستی‌، معلوم شد که خود این گروهک در همان فاز به اصطلاح سیاسی، علاوه‌بر اجرای خط درگیری با مردم، تیم‌هایی با شکل و شمایل حزب‌اللهی و بسیجی تشکیل داده و توسط آنها تجمعات خود را اعم از بساط فروش نشریه یا تظاهرات و یا مراسم سخنرانی به‌هم‌ریخته و برخی افراد را با چاقو و قمه و تیغ موکت‌بُری مورد تهاجم قرار داده و به قتل می‌رساندند تا با استفاده از پدیده کشته‌‌سازی و توی بوق کردن آن، هم برای ادامه فعالیت‌های خود خوراک تبلیغاتی فراهم آورند، هم با استفاده از نمایش نوعی مظلومیت، افراد بیشتری را جذب نموده و هم روند فعالیت خود را به سوی قیام مسلحانه گسترش دهند.
اولین قربانی این خط کشته‌‌سازی در 28 دی‌ماه 1358 و در آستانه اولین انتخابات ریاست جمهوری، یک هوادار منافقین به نام عباس عمانی بود که توسط همین تیم‌های ضربت مجاهدین خلق مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت‌، دچار خونریزی مغزی شد و براساس خط ارائه‌شده از سوی مرکزیت، دیر به بیمارستان رسانده شد تا فوت کند و خوراک تبلیغاتی برای نامزدی سرکرده این گروهک یعنی مسعود رجوی در انتخابات ذکرشده فراهم آید که قرار بود فردای آن روز به‌دلیل عدم رعایت شرط رای دادن به قانون اساسی، از لیست نامزدان حذف گردد!
از همین روی‌، رجوی در نخستین مراسم سخنرانی پس از حذف شدن از لیست نامزدان انتخابات ریاست جمهوری، از مرگ عباس عمانی بیشترین بهره‌برداری را برای ادعای حقانیت خود نمود و اساس سخنرانی اش را برروی سوءاستفاده از مرگ وی قرار داد. در همان سخنرانی بود که برای اولین بار پس از حدود یک سال کرنش و مجیزگویی انقلاب و ادعای سرسپردگی به امام، آن روی چهره منافق خود را نشان داد و جرات کرد نظام جمهوری اسلامی را تهدید به قیام مسلحانه نماید و بگوید «وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم»!
پس از قتل عباس عمانی توسط تیم‌های ضربت منافقین‌، خط کشته‌‌سازی ادامه یافت و هر از چند گاهی یکی از هواداران منافقین در هنگام فروش نشریه یا در تظاهرات و راهپیمایی‌ها و یا در مراسم سخنرانی (که در آن روزها با مجوز وزارت کشور و حتی شهربانی انجام می‌گرفت) به قتل می‌رسید و هرچه زمان به 30 خرداد و روز موعود گروهک منافقین با سرویس‌های جاسوسی غرب (به‌خصوص فرانسه) نزدیک‌تر می‌شد، این قتل‌ها فزونی می‌گرفت.
مرتضی ناصح‌پور که خود فرماندهی چند تیم ضربت را در جریان میتینگ استادیوم امجدیه (شهید شیرودی کنونی) در خرداد 1359 برعهده داشت، در این زمینه نوشته است:
«... در جریان امجدیه با کشته شدن یک فرد از سازمان‌، بهره‌گیری کامل از آن درگیری به دست آمد. وقتی طرف در مراسم زخمی شد، آن‌قدر وی را چرخاندند و به دکتر نرساندند که بمیرد. بله یک نفر هم عمدا کشته شد تا راه برای ارتقای مبارزه باز شود، اشکالی ندارد!»
صادق آل‌موسوی از دیگر فعالین بخش دانش‌آموزی و مسئول 5 گروه ضربت در بلوای امجدیه در این رابطه نوشته است:
«.... در روز قبل‌، آموزش‌های گوناگون کار با چاقو و حرکات دیگر کاراته را یاد گرفته بودند. سرتاسر امجدیه نیروهای منافق آماده و با کلاه کاسکت و چماق و سنگ ایستاده بودند که از هر طرف خواستند حمله کنند بتوانند....»
از همین رو آگاهانه و عامدانه دست به ایجاد اغتشاش و بلوا زدند و از سوی دیگر به مظلوم‌نمایی پرداختند. سرکرده این گروهک تروریستی در همان زمان، این خط سازمانی را به هواداران و اعضاء ابلاغ نمود:
«....ما قویا نیازمند آن هستیم که بخش اعظم توده‌ها به بی‌تقصیری ما در برپایی چنین جنگی (جنگ داخلی) پی برده باشند.... لذا ما باید نشان بدهیم برای رسیدن به آن نقطه، همه راه‌های ممکن را پیموده و همه بردباری‌های لازم را نیز به خرج داده‌ایم...»
احمد ربیعی از اعضای تیم‌های ضربت منافقین در این مورد در اعترافات خود ذکر کرده:
«... درگیری‌ها بلااستثناء از طرف خود ما شروع می‌شد و اصلا ما کاری نداشتیم درگیری بر سر چه چیزی انجام شده است. فقط گفته بودند هرجا درگیری شد، ما بلافاصله وارد شویم و درگیری را به نفع خودمان خاتمه دهیم...»
مرتضی ناصح پور درباره درگیری‌های سال‌های اولیه انقلاب نوشته است:
«... خط کلی همان سعی در گسترش و دامن‌زدن به درگیری بود که اجرا شد. از این نمونه‌های درگیری زیاد بود و همه شاهد آن بودند. عامل اصلی آنها خود سازمان بود... در ظاهر امر آن را به گردن افراد حزب‌اللهی می‌انداختیم در حالی که با آن خطوط داده شده علت اصلی درگیری و اختلاف ما بودیم....»
حمید رضا رفیعی سرگروه یکی از واحدهای منافقین درباره جنایات این گروهک در جریان فاز به اصطلاح سیاسی نوشته است:
«... حدود 30-40 نفر تظاهرات را شروع می‌کردند و به وسط خیابان می‌آمدند و هرکسی ریش داشت را می‌گرفتند و می‌زدند، مثلا یک موتورسوار داشت از خیابان عبور می‌کرد که چند نفر داد زدند خودش است و بقیه دنبالش کردند و او را گرفتند و از موتور پایین انداختند و فقط دیدم که یک نفر با چاقو آنچنان به پهلوی او فرو برد که من خودم وحشت کردم. بقیه هم با مشت و لگد به او می‌زدند...»
در 13 آبان 1358، یعنی همان روزی که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام جاسوسخانه آمریکایی‌ها را تسخیر کردند، منافقین در دانشگاه تربیت معلم، مراسمی داشتند که قرار بود سعید شاهسوندی از اعضای رده‌بالای آنها سخنرانی کند. از نکته‌های قابل توجه این بود که مسئولان انجمن‌های دانش‌آموزی به افراد شرکت‌کننده در آن اجتماع گفته بودند که برای مقابله با حزب‌اللهی‌ها هرکدام یک چاقو یا تیغ موکت‌بُری همراه ببرند! این در شرایطی بود که هنوز هیچ‌گونه درگیری خاصی میان اعضای منافقین و مردم پیش نیامده بود.
پس از ماجرای 13 آبان هم در سایر اجتماعات و تظاهرات گروهک مجاهدین خلق که در آن روزها با مجوز وزارت کشور برگزار می‌شد، به‌طور اکید به هواداران و اعضا گفته می‌شد که علاوه به همراه داشتن سلاح سرد مانند چاقو و قمه و پنجه بکس و زنجیر و.... نوعی لباس نظامی یا به قول خودشان میلیشیایی هم به تن کنند تا از لحاظ ذهنی و روحی برای درگیری آماده ‌باشند.
مه‌جبین کوچصفهانی از فعالین بخش دانش‌آموزی و تدارکات منافقین درباره ایجاد درگیری‌ها نوشته است:
«... در بسیاری از این درگیری‌ها شروع‌کننده عده‌ای هواداران بودند که به شکل مردم عادی درمی‌آمدند و درگیری به وجود می‌آوردند...»
فیروز احمد زاده، سرتیم محلات شرق تهران نیز در همین زمینه اظهار داشته که:
«... چند روز قبل از شروع درگیری در خیابان مبارزان (شهید مفتح) یکی از رده‌های بالای سازمان توضیح داد که منافقین در جامعه کمتر مطرح می‌شوند و دوران رکود ما شروع شده و توضیح داد که با شلوغ کردن در دکه‌ها و مراکز فروش نشریه، بیشتر مطرح می‌شویم... چند روز بعد درگیری در این مرکز شروع شد که عامل اصلی این درگیری خود منافقین بودند که از طریق یکی از نفوذی‌های خودشان (به نام حمید طالقانی) موجب درگیری شدند...»
مرتضی ناصح‌پور در مورد جنایات منافقین در 30 خرداد 1360 نوشته است:
«... من به‌عنوان سرتیم بودم... هر کس باید به سلاحی مسلح می‌شد.... از انواع چاقو و سرنیزه و تیغ موکت‌بُری و زنجیر و کابل و... و خلاصه هرچیز ممکن بود... در آن روز به چشم دیدم که در چهارراه ولی‌عصر- طالقانی چگونه هرکس از بچه‌ها که عبور می‌کرد، چاقو به بدن یک فرد می‌زد. دیدم چگونه موتورها و ماشین‌ها را آتش کشیدند و بعد هم شنیدم که چه کارها افراد دیگر کردند؛ مثله کردن مردم حزب‌الله را شنیدم و به آتش کشیدن مینی‌بوس را در میدان فردوسی دیدم....»
محمدحسین امیرانی از سرتیم‌های روز 30 خرداد اعتراف کرده است:
«در خانه حیدر که هواداران سازمان جمع شده بودند (واقع در پشت چهارراه چیت‌‌سازی و خانه تیمی انجمن پیام بود) به هرکدام یک تیغ داده بودند و آماده درگیری بودند و می‌گفتند چاقو در حکم نشریه است اگر تا دیروز نشریه می‌فروختید امروز باید از چاقو استفاده کنید...»
رزا حمزه‌ای‌نژاد سر تیم دانش‌آموزی – نظامی منافقین نیز اظهار داشته است:
«... خط منافقین در این روز مسلح شدن بود و ایجاد درگیری و آدم‌کشی با سلاح سرد و گرم.... عده‌ای از افراد تشکیلاتی در همین راهپیمایی مسلح به سلاح گرم بودند... خط این بود که تا می‌توانید بکشید‌، چشم دربیاورید....»
غلامرضا بیک‌محمدی یکی از مسئولین دانش‌آموزی منافقین درباره جنایات این گروهک در آشوب 30 خرداد می‌نویسد:
«.... در اطراف میدان فردوسی سر پاسداری را بریدند و وقتی چاقو در شکم یک حزب‌اللهی می‌کردند، چندبار می‌چرخاندند...»
علی‌رغم همه این جنایات باز هم گروهک تروریستی مجاهدین خلق دست به مظلوم‌نمایی زد و در اطلاعیه‌ای نوشت:
«... بار دیگر در آخرین قدم‌های سلطه و اختناق مطلق، همزمان با برکناری رئیس‌جمهور دکتر بنی‌صدر... راهپیمایی آرام و مسالمت‌آمیز صدها هزارتن از مردم قهرمان تهران را به خاک و خون کشید....»
مانند آنچه این روزها رسانه‌های بیگانه درباره اغتشاشات انتشار می‌دهند و قتل و غارت مردم کوچه و خیابان را اعتراضات می‌نامند! اما سناریوی نخ‌نماشده و کلیشه‌ای کشته‌‌سازی در سال‌های بعد هم ادامه یافت و در فتنه‌های 1378 و 1388 از جمله در قتل سوژه‌ای نامعلومی به نام ندا آقاسلطان نیز به وضوح مورد بهره‌برداری قرار گفت و این روزها هم همچنان شاهد ادامه این پروژه کهنه و تکراری هستیم.
گروهک تروریستی مجاهدین خلق با ترور حدود 17 هزار تن و زخمی و مصدوم نمودن هزاران فرد دیگر و به آتش کشیدن بسیاری از ذخائر و منابع این سرزمین، بزرگ‌ترین جنایات و خیانت‌ها را در حق ملت ایران روا داشت و سرانجام به دامن صدام عفلقی پناهنده شد و در جنایت او علیه مردم ایران و عراق از جمله کردها‌، بزرگ‌ترین ننگ تاریخ این را برای خود رقم زد. این عاقبت آن منافقان بود تا که سرنوشت این اغتشاشگران به کجا برسد؟!