kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۰۸۸۶
تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۶
آمریکا میدان نبرد - 48

تأمین  امنیت آمریکا به  هر قیمتی!

 
 
 
نویسنده: دکتر جان‌دبلیو. وایتهد
مترجم: دکتر احمد دوست‌محمدی
 
مأموران پلیس جوان در مدارس عالی پلیس آمریکا، دقیقاً چه آموزشی می‌بینند که کوچک‌ترین موضوع مثل دست کردن در جیب، دویدن فردی به سوی آنها‌، ‌انداختن چراغ قوه روی جاکلیدی و حتی یک نگاه تحقیرآمیز، «ترس برای امنیت آنها» ایجاد می‌کند و توجیهی برای انجام هر کاری جهت خنثی‌‌سازی این تهدید محسوب می‌شود‌، حتی اگر گشودن آتش به روی یک فرد غیرمسلح باشد؟
این دقیقاً سؤالی است که جرومی اسکولینک 1 و جیمز فایفه 2 در کتاب خود تحت عنوان «فراتر از قانون: پلیس و زیاده‌روی در استفاده از زور»،3 مورد کندوکاو قرار می‌دهند: کار پلیس توسط آنهایی که در این نیرو هستند «به مثابه جنگ ما در مقابل آنها» نگریسته می‌شود و نه فرصتی برای کار جامعه‌محور و حل مشکل. این نویسندگان همچنین عدم مسئولیت‌پذیری را به عنوان یکی از دلایل چرایی تداوم خشونت پلیس خاطرنشان می‌کنند. آنها اذعان می‌کنند که مأموران پلیس در موقعیت‌های خطرناکی قرار می‌گیرند که گاهی نیاز به واکنش سریع دارد. اما آنها در ادامه می‌گویند که این امر، «استفاده بیش از حد از زور برای غلبه بر کسی»، «فقدان آموزش حرفه‌ای که منجر به چنین واکنش‌های ناشی از ترس می‌شود» و یا «رفتار با شهروندان به مثابه جنگجویان دشمن را» توجیه نمی‌کند.
متأسفانه، دلمشغولی پلیس آمریکا به تضمین امنیت خودش به هر قیمتی- ذهنیتی که بسیاری از مقامات اجرایی قدیمی‌تر آن را در پرتو آداب و اصول از خودگذشتگی که آنها در دوران آموزش با آنها آشنا می‌شدند، نفرت‌انگیز می‌دانند- همچون یک بیماری مسری در تمام رده‌های مأموران پلیس در سرتاسر کشور در حال گسترش است. وضعیتی که پیامدهای فاجعه‌آمیزی را برای شهروندان بی‌گناه بدشانسی که در زمان نامناسبی در مکان نامناسبی بوده‌اند، در پی داشته است. با این همه براساس گزارش‌ها، نرخ مرگ و میر مأموران گشت پلیس حین انجام وظیفه به مراتب کمتر از بسیاری از حرفه‌های دیگر، از جمله ساختمان‌‌سازی، درخت‌بری، ماهیگیری، رانندگی کامیون و حتی جمع‌آوری زباله‌ها بوده است. در واقع نرخ مرگ و میر مأموران پلیس در سرکار با رانندگان تاکسی، یکسان بوده است.
با این وجود براساس گزارش اداره آمار دادگستری 4 هر ساله 400 تا 500 آدم بی‌گناه توسط مأموران پلیس آمریکا به قتل می‌رسند. این رقم شامل افراد غیرمسلحی که مأموران پلیس صرفاً به دلیل احساس خطر یا ترس، به سوی آنها تیراندازی و مجروح‌شان کرده‌اند، نمی‌شود. این امر خطر داشتن یک ارتش ثابت (یعنی همین نیروهای پلیس که به گونه فزاینده‌ای از افرادی با پیشینه و آموزش نظامی متشکل شده است) را در پی دارد که طوری آموزش دیده‌اند تا به شهروندان به چشم مظنونین احتمالی، جنگجویان دشمن و شورشی نگاه ‌کنند.
آنچه ما با آن سروکار داریم چیزی است که نویسنده کریستین ویلیامز آن را موهومات دوگانه بی‌باکی و خطر توصیف می‌کند: «تصویر ذهنی پرطمطراق از بی‌باکی پلیس، و «اشتغال ذهنی» به امنیت مأمور پلیس، فقط ارتکاب خشونت توسط پلیس را توجیه نمی‌کنند؛ چنین توجیهاتی به خشونت مشروعیت می‌بخشند و بنابراین آن را محتمل‌تر می‌سازند.»
اهداف این روزها
درست همان‌قدر که ذهنیت «اول شلیک کن، بعد سؤال کن» آزاردهنده و نگران‌کننده است، آنچه روزنامه‌نگار جست‌وجوگر کتی روکه 5 درباره نحوه آموزش پلیس برای استفاده بی‌درنگ از زور و توجیه قانونی تیراندازی‌های خود کشف کرد نیز نگران‌کننده است. راکی یافته‌های یک شهروند نگران به نام «جک» 6 را که مخفیانه به مدت 24 ساعت در کلاس‌های آموزش مأموران اجرای قانون -که توسط کالیبر پرس 7 یک سازمان خصوصی انتفاعی آموزش مأموران اجرای قانون برگزار شده بود- حضور یافته بود، گزارش می‌کند.
راکی می‌نویسد: جک می‌گوید مشاهده صدها نفر از مأموران گروه سوآت و مربیانی که بدون نگرانی، آموزش استفاده از زور را به شکلی افراطی و حتی مرگبار می‌بینند، آزاردهنده بود.» 
جک می‌گفت: «بنا بر تجربه شخصی خودم، این مربیان مدام پرخاشگری بیشتر را تشویق می‌کنند و درنگ و دودلی در استفاده از زور را مورد انتقاد قرار می‌دهند. آنها استدلال می‌کنند که احتمال یک برخورد اشتباه، ارزش این را دارد که خطرهای تهدیدکننده مأموران پلیس به حداقل مطلق برسد. به‌علاوه آنها به مأموران پلیس آموزش می‌دهند که در هر مورد برای به حداقل رساندن تبعات حقوقی، چگونه از قانون استفاده کنند. همه اینها البته در پشت صحنه انجام می‌شود، بدون هرگونه نظارتی از سوی ادارات پلیس، چه رسد به عامه مردم.»
راکی در ادامه می‌نویسد: براساس مواد آموزشی، فرصتی برای منطق و تحلیل وجود ندارد. مأموران پلیس تشویق می‌شوند با چندین گلوله به اهداف شلیک کنند به این دلیل که «دو گلوله، به ندرت «آن‌ها» را متوقف می‌کند». هفت دلیل به طور خلاصه بیان می‌شود که چرا «زیاده‌روی در استفاده از زور» یک حرف موهوم است. درس‌های دیگری که جک از آموزش «کالبدشکافی حوادث جبری» 8 می‌گیرد... شامل نیاز به یک فراتحلیل از محیط اطراف فرد برای تهدیدات مرگبار با استفاده از قدرت تخیل فرد به منظور خلق «اهداف این روزها» که می‌توان «به طور منطقی» به آنها شلیک کرد، نگاه به شرح حال مختصر نژادی به عنوان یک روش قانونی برقراری نظم، حتی اگر این شخص یک بچه، یک زن باردار یا آدم سالخورده باشد و استفاده از قانون به نفع فرد به منظور اجتناب از تقصیر و قصور، می‌شود.
مأموران پلیس آمریکا مدت‌های بسیار زیادی است که از اتهامات به خاطر خطاهای خود محفوظ بوده‌اند و اجازه داشته‌اند در محیطی عمل کنند که در آن حرف، حرف پلیس است. رویه جاری به پلیس اجازه می‌دهد با این‌گونه تخلفات در داخل ادارات خود برخورد کند. برخوردی که معمولا شامل تعلیق، همراه با پرداخت حقوق مأمور درگیر، طولانی کردن تحقیقات تا زمانی که مردم حادثه را فراموش کنند و نهایتاً اعلام توجیه‌پذیر بودن حادثه تیراندازی به دلیل ترس مأمور پلیس برای امنیت خود و اجازه دادن به او برای برگشتن به سر کار خود، می‌شود. چنان‌که اتفاقی یک حادثه تیراندازی به دادگاه کشیده شود، دستگاه قضا در تقریباً تمام موارد، در مقابل اقتدار پلیس سر تسلیم فرود می‌آورد. به عنوان مثال در یک حکم قضایی در 2014 دادگاه دیوان‌عالی، مأموران پلیس را که برای پایان دادن به تعقیب و‌ گریز یک خودرو دست به خشونت مرگبار زده بودند، مصون از تعقیب اعلام کرد. این مأموران به توسل غیرضروری به خشونت مرگبار با شلیک چندباره به یک مرد و مسافرش در یک خودروی ایستاده و کشتن هر دو فرد متهم بودند.
پانوشت‌ها:
1- Jerome Skolnick
2- James Fyfe
3- Above the Law: Police and Excessive Use of Force
4- Nureau of Justice Statistics
5- Katie Rucke
6- Jack
7- Calibre Press
8- Anatomy of Force Incidents