مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ریشهری- جلد اول- 34
واقعاً بهشتی مظلوم بود!
نصايح امام به بنيصدر
گروهها و نهضت آزادي
امام خميني(رضوانالله تعالي عليه) در همان روز عزل بنيصدر ضمن سخنراني، از موضع دلسوزي و مهرباني، جريانهاي سياسي مخالف را به تفصيل نصيحت كرد. از جريان نهضت آزادي خواست كه حساب خود را با جبهه ملي جدا كند و از منافقين مسلح خواست به دامن ملت بازگردند.
ضمناً از حادثه عزل بنيصدر اظهار تأسف كرد و فرمود: «من بسيار متأسفم از اينكه كوشش كردم كه در اين دوره اول جمهوري اسلامي اين طور مسائل پيش نيايد و اين طور عزل و نصبها نشود، لكن با كمال كوششي كه كردم اينها نتواستند بفهمند. من با زبانهاي مختلف آنها را دعوت كردم به اينكه رها كنند اين راهي را كه در پيش دارند و با ملت اينطور نكنند... لكن دستهايي در كار بود، در بين اينها كه نگذاشتند..»
امام در ادامه تأكيد كردند كه علت بركناري بنيصدر از رياست جمهوري، همكاري وي با منافقين مسلح بود. سپس فرمودند: «من الان هم نصيحت ميكنم آقاي بنيصدر را به اينكه مبادا در دام اين گرگهايي كه در خارج كشور نشستند و كمين كردند بيفتيد و اين آبرويي كه از دست داديد، بدتر شود. من علاقه دارم كه تو بيشتر از اين خودت را تباه نكني..»
اين نصيحتها براي بنيصدر و دوستانش بيفايده بود. او پس از عزل، مدت كوتاهي در خانههاي تيمي منافقين مخفي شد و در تاريخ 1360/5/6 همراه با رجوي توسط سرهنگ معزي ـ كه خلبان مخصوص شاه و از عوامل نفوذي منافقين بود ـ به خارج از كشور گريختند.
پس از فرار آنان، تلاشها براي دستگيري عواملي كه در اين ارتباط نقش داشتند، آغاز شد و 7 نفر به اتهام فراري دادن بني صدر دستگير شدند كه در مصاحبه 1360/5/12 اينجانب با خبرنگاران، بدان اشاره شده است. در ادامه تلاشها يك تيم از عوامل نفوذي منافقين كه در فرار بنيصدر دست داشتند، شناسايي و دستگير شدند. توضيحات بيشتر در اين زمينه در مصاحبه مورخ 1360/11/4 اينجانب آمده است.
فصل هجدهم: خاطراتي از سه انفجار مهم
سه انفجار مهم در سال 1360 در فواصل نزديك به هم بهوسيله منافقين در حساسترين مراكز اجرايي و قضايي كشور اتفاق افتاد.
اين سه انفجار داراي يك خصوصيت مشترك بودند كه هر سه بهوسيله نفوذيهاي منافقين در ارگانها انجام شد، ابتدا خاطراتي از هريك از اين حوادث جانگداز و عبرتآموز را ارائه ميكنم و پس از آن مطالبي درباره خطر نفوذ دارم: انفجار اول توسط محمدرضا كلاهي در تاريخ 1360/4/7 در دفتر مركزي حزبجمهوري اسلامي اتفاق افتاد، در اين حادثه جانسوز آيتالله بهشتي و جمعي از اعضاي بلندپايه حزب، و دولت و نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي به شهادت رسيدند.
هدف از انفجار حزب جمهوري اسلامي تغيير نظام جمهوري اسلامي از طريق از بين بردن مديران اصلي آن بود، تحليل بنيصدر و منافقين اين بود كه زمينه اجتماعي هم براي دگرگوني نظام فراهم است، و با كشتن اين جمع، زمينه براي حاكميت آنان فراهم خواهد شد.
جوسازي عليه شهيد بهشتي
رسانههاي خارجي و ضد انقلاب داخلي بهشدت عليه مسئولان جمهوري اسلامي بهويژه سران حزب جمهوري اسلامي و بالأخص عليه مرحوم شهيد بهشتي جوسازي ميكردند. به خاطر دارم روزي هنگامي كه محل دادگاه را ترك كردم و با تاكسي از چهارراه قصر به طرف منزل ميرفتم، يكي از سرنشينان تاكسي شروع كرد به اهانت كردن به مرحوم بهشتي و اينكه او خانه عَلَم، وزير دربار رژيم شاه را تصرف كرده و از آن استفاده ميكند! من گفتم: «اتفاقاً به تازگي من منزل ايشان بودهام، منزل ايشان همان منزل سابق است، بياييد برويم به شما نشان دهم!...»
شايعات عليه مسئولان نظام بهشدت رواج داشت، بهخصوص مخالفت با مرحوم بهشتي، تقريباً همهجا شنيده ميشد. يكي از روحانيون معروف كه در سالهاي اول انقلاب در دستگاه قضايي بود و بهشدت از بنيصدر طرفداري ميكرد و با مرحوم بهشتي مخالفت مينمود، را روزي هنگامي كه وارد دفتر حضرت امام(رضوانالله تعالي عليه) ميشدم، ديدم. به او گفتم: «بنيصدر چه امتيازي دارد كه تو از او حمايت ميكني؟!» پاسخ داد: «بنيصدر امتيازي ندارد، حمايت من از او براي مخالفت كردن با بهشتي است.»
چنان فضايي عليه مرحوم بهشتي درست كرده بودند كه يك وقت من از ايشان خواستم مطلبي را به امام منتقل كند، ايشان فرمود: «خودت بگو». احساس كردم در فضاي سياسي موجود، ايشان احتمال ميدهد اگر اين مطلب را به امام منتقل كند آنگونه كه بايد نتيجه نخواهد داد، واقعاً بهشتي مظلوم بود!
سازمان منافقين هنگامي كه اين فضاي سياسي را در كنار 11 ميليون رأي بنيصدر در برابر رأي نياوردن نامزد جامعه مدرسين در انتخابات رياست جمهوري، آقاي دكتر حسن حبيبي قرار ميدادند، نتيجه ميگرفتند كه با فريب دادن بنيصدر و كشتن سردمداران حزب، بهويژه مرحوم شهيد بهشتي به سادگي ميتوانند قدرت را در كشور به دست گيرند؛ اما اراده خداوند متعال چيزي ديگر بود. آنان نه مردم را ميشناختند، نه امام را و نه چنانكه امام ميفرمود: «شمّ سياسي داشتند».
دگرگون شدن فضاي سياسي
بيتدبيريهاي بنيصدر و موضعگيريهاي او در برابر امام، فضاي سياسي كشور را بهتدريج به سود علاقهمندان نظام و بهويژه مرحوم بهشتي تغيير ميداد، يك روز كه براي كاري در جلسه شوراي عالي قضايي بودم، سخن پيرامون همين مطلب بود و مرحوم بهشتي ميفرمود: اوضاع دارد تغيير ميكند.
شبِ حادثه
شبِ حادثه، در منزل تازه خواب رفته بودم كه يكي از محافظين، ظاهراً مرحوم شهيد جواد كارگر مرا از خواب بيدار كرد و خبر انفجار حزب را داد...
تقارب آجال
اين حادثه بيش از همه براي امام(رضوانالله تعالي عليه) سخت و ناگوار بود. همه منتظر عكسالعمل امام بودند، اما امام حقيقتاً امام بود. هيچكس مقاومت و صبر او را نداشت. شنيدم نخستين سخن امام پس از اين حادثه اين بود كه با چهرهاي آرام فرمود: «تقارب آجال شد»!
رؤيايي شگفت
يكي از نكات مهم و شنيدني در ارتباط با شهادت آيتالله بهشتي اين است كه يكي از اساتيد مدرسه عالي شهيد مطهري اين حادثه را از طريق رؤيا پيشگويي كرده بود و راه پيشگيري از آن را نيز گفته بود.
من جريان اين رؤيا را شنيده بودم، در تاريخ 1379/8/14 در جلسه «مجمع تشخيص مصلحت نظام» آيتالله امامي كاشاني در كنارم نشسته بود، از ايشان خواستم آن را براي من بنويسند و ايشان چنين نوشتند:«مرحوم آقاي محقق رفسنجاني از اساتيد مدرسه عالي شهيد مطهري در ادبيات و اهل منبر هم بودند و روزهاي آخر سال 1359 خوابي را براي اينجانب بهطور مجمل نقل كردند به اين عبارت: بچههاي من خواب ديدهاندـ ظاهراً منظور همسرشان بوده استـ كه شما و آقاي دكتر بهشتي و آقاي مهدويكني ترور خواهيد شد (يا شهيد خواهيد شد) ولي اگر نماز امام زمان صلواتاللهعليه را بخوانيد، از اين حادثه جلوگيري ميكند.»
گفتم: خواب چه بوده است؟ ايشان مايل نبودند نقل كنند. هفته بعد آمدند و گفتند: دوباره خواب ديدهاند... آيا شما به آقاي دكتر بهشتي و آقاي مهدوي گفتيد و خود شما نماز را خوانديد؟
به ايشان گفتم: خودم خواندم و به آقايان هم گفتم. در دفتر نشستند و گفتند: دوباره به آقايان تلفن كنيد. من همان ساعت با آقاي مهدوي صحبت كردم ايشان گفتند: فلاني ميداني كه من در اين امور عوام هستم، از همان وقت كه گفتي تا كنون دو بار خواندهام.
به آقاي دكتر بهشتي (ره) تلفن زدم و گفتم: آقاي محقق اين جا نشستهاند و تأكيد ميكنند كه نماز را بخوانيد.
ايشان فرمودند: جناب آقاي امامي، ما از صبح كه از خواب بيدار ميشويم تا آخر شب كه ميخوابيم همه كارهايمان براي امام زمان(عج) است.
به ايشان گفتم: درست است، ولي اين نماز نقش ديگري دارد. آقاي دكتر بهشتي فرمودند: بسيار خوب، خيلي متشكرم و خداحافظي كردند.
جناب آقاي امامي اضافه كردند كه در جريان انفجار دفتر نخست وزيري و شهادت رجايي، آقاي مهدوي كني هم قرار بود در آن جلسه حضور داشته باشند، اما ايشان گفتند كه در آنوقت سرم درد ميكرد و استراحت كرده بودم.
از اين رو، دير حركت كردم. وقتي نزديك نخست وزيري رسيدم صداي انفجار را شنيدم.
همچنين آقاي امامي، طرح ترور خودشان را تعريف كردند كه چگونه آقاي الويري به ايشان اطلاع داده و خنثي گرديده است.