kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۰۷۷۲
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۱ - ۲۰:۴۱
به بهانه سالگرد آغاز نهضت امام خمینی

سرکوب نهضت امام از ابتدا در دستور کار آمریکا قرار داشت

 
 
 
دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
در مردادماه 1341 لیندون جانسون، معاون رئیس‌جمهوری آمریکا برای ارزیابی اوضاع ایران و هدایت طرح و برنامه‌های ضد قیام و انقلاب، به ایران آمد. در کنار همین برنامه‌های جدید آمریکا برای شاه بود که بنا به طرح دیگری از کاخ سفید، نیروی ویژه ضدشورش تحت‌عنوان «کلاه سبزها» یا نیروی مخصوص (که در دیگر کشورهای دیکتاتوری دست نشانده آمریکا تشکیل شده بود) به وجود آمد تا برای سرکوب نهضت و مبارزه‌ای که عن‌قریب‌، ایران را در برمی‌گرفت‌، به کار گرفته شود. نهضتی که دو ماه بعد و در مهرماه 1341، با تصویب لایحه ضدایرانی و ضد اسلامی انجمن‌های ایالتی و ولایتی از سوی حضرت امام خمینی و روحانیت انقلابی پیرو ایشان آغاز گردید.
از همین روی نیروهای ضدشورش کلاه‌سبز در بهمن 1341 برای سرکوب تظاهرات و اعتصاباتی اقدام کردند که به‌دنبال تحریم رفراندوم تشریفاتی شاه برای لوایح شش‌گانه از سوی حضرت امام اعلام شده بود و بعدا نیز در تظاهرات و قیام 15 خرداد 1342 به قتل عام مردم معترض به دستگیری حضرت امام دست زدند.
نهضت امام از همان آغاز جدی‌ترین دشمن شاه و رژیمش محسوب گردید که همواره متحدی استراتژیک برای ایالات متحده و هم‌پیمانانش محسوب می‌شدند.
واشنگتن پست در ۲۹ نوامبر ۱۹۷۹ در توصیف خدمات رژیم شاه به غرب نوشت:
«شاه به توصیه واشنگتن به سومالی اسلحه فرستاد و به سرکوب شورشیان عمان کمک کرد. به گفته کیسینجر‌، شاه ایران تنها متحد آمریکا بود که به هواپیماهای حمل‌ونقل شوروی اجازه نداد برای تحویل اسلحه به اعراب‌، در سال ۱۹۷۳ از فراز خاک ایران به خاورمیانه پرواز کنند. محمدرضا شاه، همان‌طور که قول داده بود‌، در تحریم نفت اعراب در سال ۷۴-۱۹۷۳ شرکت نکرد‌، به فروش نفت به اسرائیل و آفریقای جنوبی ادامه داد و از سیاست صلح سادات پشتیبانی کرد...»
شاه در سال ۱۹۷۳ چند اسکادران هواپیمای جنگنده اف-۵ برای کمک به نیروی هوایی ژنرال «وان تیو»‌، رئیس ‌حکومت ویتنام جنوبی به سایگون فرستاد و در ارسال جنگ‌افزار به چاد با CIA همکاری کرد. او با ایجاد ایستگاه‌های شوروی در استراق سمع در شمال ایران به وسیله آمریکایی‌ها‌، برای اطلاع از فعالیت‌های شوروی در زمینه آزمایش‌های موشکی موافقت نمود.
«رنه تی برگ» در مقاله‌ای به نام «ایران: سال‌های پس از انقلاب سفید» در شماره ۱۸ نشریه «گزارش مریپ» از قول ژوزف سیسکو معاون پیشین وزارت امور خارجه آمریکا، با اشاره به اهمیت نقش شاه در همکاری با ایالات متحده نوشت:
«...ایران با توجه به جمعیت، اقتصاد، قدرت نظامی و موقعیت جغرافیایی خود در شمال خلیج‌فارس می‌تواند در حفظ ثبات و امنیت خلیج و نیز ادامه جریان نفت برای کشورهای مصرف‌کننده نقش خطیری ایفا کند...»
از همین رو ایالات متحده آمریکا و غرب برای بقای رژیم شاه تا آخرین نفس‌ها و لحظات پایانی عمر آن، تلاش کردند و از انجام هیچ‌گونه جنایتی در حق ملت ایران دریغ نورزیدند. آنچنان که حتی کندی دموکرات پس از قتل عام 15 خرداد 1342 و شکنجه و اعدام هزاران نفر آزادیخواه، به‌طور رسمی از شاه حمایت کرده و برایش اسلحه و ابزار سرکوب ارسال نمود.
امروزه مدارک و اسناد مختلفی وجود دارد که نشان می‌دهد، علاوه‌بر حمایت رسمی و علنی جیمی کارتر (رئیس‌جمهوری وقت آمریکا) از عملکرد شاه پس از قتل عام میدان شهدای تهران، تصمیم محمدرضا پهلوی در اعلام دولت نظامی و کشتارهای بعدی در جریان حاکمیت آن دولت، با هدایت و حمایت کارتر و برژینسکی اتخاذ شد. سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در ایران) در کتاب خاطراتش  به نام «ماموریت در ایران» از این موضوع پرده برداشته که مدت کوتاهی پیش از روی کارآمدن دولت ازهاری، وی از واشنگتن درباره یک دولت نظامی در ایران سؤال کرده و در کمال شگفتی پاسخش را خیلی سریع و با صراحت از کاخ سفید دریافت نمود. پاسخی که به نظر سولیوان با سیاست‌های حقوق بشری جیمی کارتر کاملا مغایر به نظر می‌رسید. سولیوان می‌نویسد: 
«...پاسخ واشنگتن این بود که آمریکا از هر اقدامی در جهت پایان بخشیدن به اوضاع بحرانی ایران و سرکوب مخالفان حمایت می‌کند...»
پس از آن اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا به کاخ سفید فراخوانده شد و ضمن دریافت نگرانی جیمی کارتر در مورد اوضاع ایران، به او تاکید شد که در این شرایط شاه باید رویه محکم‌تر و قاطع‌تری در پیش بگیرد. 
روز چهارشنبه ۱۱ آبان برابر ۲ نوامبر ۱۹۷۸ برای نخستین‌بار از زمان اوج‌گیری نهضت، کمیته مخصوصی در سطح مقامات عالی کاخ سفید برای اتخاذ تصمیم درباره به اصطلاح بحران ایران تشکیل شد. در نخستین جلسه این کمیته که به ریاست برژینسکی رئیس ‌شورای امنیت ملی آمریکا برگزار شد، وارن کریستوفر (معاون وزارت امور خارجه)، ‌هارولد براون (وزیر دفاع)، ژنرال دیوید جونز (رئیس‌ستاد مشترک)، آدمیرال استانسفیلد ترنر (رئیس CIA )، دیوید آرون (معاون برژینسکی) و‌گری سیک معاون شورای امنیت ملی حضور داشتند. نتیجه این جلسه ۲ پیام فوری برای شاه بود:
۱- پشتیبانی بی‌قید و شرط دولت آمریکا از شاه
۲- لزوم اقدامات قاطع برای اعاده نظم و امنیت و حفظ قدرت و اعتبار شاه (یعنی همان چراغ سبزی که مدام شاه از آمریکا درخواست می‌کرد تا به راحتی و بی‌دغدغه بتواند سیاست سرکوب و کشتار را گسترش دهد)
نتیجه آن کمیته، همان شب به تصویب و امضای جیمی کارتر رسید و به شاه ابلاغ گردید. جیمی کارتر رئیس‌جمهوری وقت آمریکا در خاطرات خویش راجع به تصمیمات کمیته فوق در تاریخ ۲ نوامبر ۱۹۷۸ مطابق با ۱۱ آبان ۱۳۵۷ می‌نویسد:
«... ما شاه را تشویق کردیم مقاومت نماید و روی پشتیبانی ما حساب کند من برای شاه پیامی فرستادم و گفتم از هرگونه اقدام وی حتی تشکیل دولت نظامی پشتیبانی می‌کنم...»
پس از این ابلاغ دستور و اطمینان شاه از حمایت آمریکا بود که کشتار دانشجویان در دانشگاه تهران در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷ اتفاق افتاد و شاه  با آسودگی خیال دانشجویان و دانش‌آموزان را پشت نرده‌های دانشگاه تهران به دام ‌انداخت و به رگبار گلوله بست. 
در همین شرایط و اوضاع بود که دولت آمریکا رسما اعلام کرد بازهم وسایل و ابزار ضدشورش به ایران خواهد فروخت. این تصمیم اگرچه قبلا نیز از سوی برژینسکی اعلام شده بود ولی به مرحله اجرا درنیامد اما با گسترش هرچه بیشتر نهضت امام علی‌رغم دولت نظامی و افزایش سرکوب‌، در روز ۹ نوامبر (18 آبان 1357) مسئله خرید تجهیزات نظامی فوق اعلام شد.
از طرف دیگر تحقیقات نشان می‌دهد، در سال ۱۳۵۷ که سال پیروزی انقلاب اسلامی بود، هیچ دولتی به‌اندازه انگلیس هیئت‌های سیاسی و نظامی برای تأکید بر حمایت لندن از رژیم شاه به تهران گسیل نداشت.
چنان‌که در آن روزهای اوج نهضت امام و کشتار مردم توسط شاه‌، فردریک مالی، وزیر دفاع انگلستان (دوبار)، ‌هارولد ویلسون و ادوارد هیث‌، نخست‌وزیران سابق انگلیس، ۱۰ عضو پارلمان انگلیس به همراه ۵ عضو حزب کارگر و ۵ عضو حزب محافظه‌کار، جیمز کالاهان نخست‌وزیر وقت انگلستان (9 روز پس از کشتار 17 شهریور)، جورج براون وزیر خارجه سابق انگلیس (در آستانه فرار شاه) و... از جمله مقامات انگلیسی بودند که در راس هیئت‌هایی برای حمایت از جنایات شاه و رژیمش به تهران آمدند.
اما آخرین تلاش آمریکا و غرب برای شاه، طراحی کودتایی خونین بود که ژنرال رابرت هویزر (جانشین فرماندهی نیروهای ناتو در اروپا) را مسئول آن کرده بودند. 
به موجب اسناد موجود، طراحان کودتای نظامی موسوم به «عملیات نجات» یا «کورتاژ» قصد داشتند در طی دو موج رهبری و سران نهضت و انقلاب را دستگیر نموده و در مقابل تظاهرات و مقاومت مردم با حداکثر سرکوب و کشتار بایستند. طرح کودتا تقریبا از زمانی که ژنرال هویزر به ایران وارد شد، در دستور کار قرار گرفت و ابعاد مختلف آن طی جلسات مختلف هویزر با گروهی از افسران ارشد شاه که به گروه پنج موسوم شدند (مرکب از ارتشبد عباس قره‌باغی رئیس‌ستاد بزرگ ارتشتاران، ارتشبد طوفانیان، سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی، سپهبد بدره‌ای فرمانده نیروی زمینی و دریادار حبیب اللهی، فرمانده نیروی دریایی) به طور مداوم مورد بررسی قرار گرفت تا اینکه به طرح نهایی رسید و برای ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ آماده اجرا گردید.
ژنرال هویزر در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت مخفی در تهران» درباره تشکیل گروه۵ و برنامه‌ها و اهداف آن نوشته است:
«... کودتا از هر شق دیگری بهتر بود...این کار را حتی اگر با خونریزی زیاد هم همراه بود، انجام می‌دادیم...»
هویزر ادامه می‌دهد:
«...براون (وزیر دفاع آمریکا) می‌خواست برآورد را از میزان خونریزی در صورت وقوع کودتا بداند. گفتم به نظرم بالاست. اضافه کردم که این نکته را باید برای آینده در نظر داشت. فدا کردن یک انسان تصمیم بسیار سختی است، اما وقتی صحبت از یک جنگ می‌شود، باید خسارات را با خسارت‌های دیگر مقایسه کنیم. شاید مرگ ده هزار تن بتواند جان یک میلیون را نجات دهد.»
بنا به اسنادی که روزنامه نیویورک‌تایمز از طریق دفتر دیوید راکفلر (سرمایه‌دار مشهور آمریکایی) دریافت کرد و در 29 دسامبر 2019 آنها را توسط نویسنده معروفش «دیوید.دی.کرک پاتریک» افشاء نمود، پروژه‌ای تحت عنوان «عقاب» Eagle توسط ژنرال هویزر در دست اقدام بود. 
براساس این اسناد، ژنرال هویزر برای اعضای اصلی پروژه «عقاب» توضیح می‌دهد که به ژنرال‌های ایرانی گفته بوده اگر تیراندازی هوایی باعث فشار بر تظاهرکنندگان و پراکنده شدن آنها نمی‌شود، «سینه‌هایشان را هدف قرار دهید.»
نیویورک‌تایمز نوشت:
«... این اسناد نشان می‌دهد که ژنرال هویزر، فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا در ایران در واقع از ژنرال‌های این کشور خواسته بود تا جایی که لازم است از مرگبارترین نیرو برای سرکوب قیام استفاده کنند و به آنها مشورت‌هایی در این‌باره داده بود که چگونه باید به قدرت نظامی برای نگاه داشتن شاه در قدرت متوسل می‌شدند...»
ژنرال هویزر در اواخر کتاب خاطرات خود ضمن اشاره به شکست آمریکا در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به تبعات آن می‌پردازد و می‌نویسد:
«...در مورد حوادث سال‌های ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ ما هنوز در حال پرداخت هزینه و خسارات آن هستیم...خیلی غم‌انگیز است که ما با داستان مرگ کارمان را ختم کنیم. ایالات متحده، یک متحد نزدیک و قوی خود را که می‌توانست در خلیج‌فارس برای منافع غرب ثبات برقرار کند، از دست داد. از دست دادن آن موجب شد تا میلیاردها دلار خسارت ببینیم... مطمئنم اگر روابط نزدیک خود با ایران را از دست نمی‌دادیم و آن کشور همچنان به تقویت قدرت نظامی خود ادامه می‌داد، ضرورتی نبود که ما این همه خرج کنیم تا نیروی واکنش سریع در خلیج‌فارس ایجاد ‌نماییم. نیروهای ایران می‌توانستند ثبات منطقه را تضمین نمایند و از منافع حیاتی آمریکا حمایت کنند. لذا بهای سقوط شاه برای آمریکا بسیار گزاف بوده است...»