پیوند شهريار با قافله عشق
مهدی امیدی
روز 26 شهريور در تقويم به نام روز شعر و ادب فارسي نامگذاري شده است. مناسبت آن هم سالگرد تولد استاد محمد حسين بهجت تبريزي معروف به شهريار است. بهترين مناسبت براي بزرگداشت ادبيات فارسي، همين روز است. چراكه شهريار، یکی از مهمترين زنده نگه دارنده شعر كهن ما در روزگار معاصر است.
اما آنچه درباره شهريار كمتر گفته شده است، سلوك عرفاني و اخلاقي او در سالهاي پاياني زندگي پرثمرش بود. او در اين سالها با كاروان انقلاب اسلامي پيوند خورد و همين اتفاق باعث شد تا بيش از پيش به سوي عرش هستي برود. يكي از زيباترين اشعار شهريار در اين دوره درباره رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي –كه در آن وقت رئيس جمهور بود- است. اين شعر به اين شرح است:
رشگم آید كه تو حیدر بابا
بوسی آن دست كه خود دست خداست
راستان دست چپ از وی بوسند
كه خدا بوسد از او دست براست
در امامت به نماز جمعه
صد هزارش بخدا دست دعاست
من بیان هنرم، یك دل و بس
او عیان هنر از سر تا پاست
او شب و روز برای اسلام
پای پویا و زبان گویاست
او چه بازوی قوی و محكم
با امامی كه ره و رهبر ماست
شهریارا سری افراز به عرش
كو نگاهیش به «حیدربابا» ست
اين شعر زيبا در هفدهم مرداد سال 1366 و در شهر تبريز سروده شده است.
رهبر فرزانه انقلاب نيز در سال 1371 و در ديدار با اعضاى كنگره بزرگداشت شهريار ناگفتههاي فراواني را درباره اين استاد شعر پارسي بيان كردند. ايشان در اين ديدار فرمودند:
«... وقتى انقلاب پيروز شد، او با همان روحيه دينى و ذهنيت صاف و روشن خودش، از انقلاب استقبال بسيار خوبى كرد. شايد در آن يكى دو سال اول انقلاب، كسى از ما به ياد شهريار نبود. يعنى گرفتاريها آنقدر زياد بود كه مجالى براى اين يادها پيش نمىآمد. يك وقت ديديم صداى شهريار، در ستايش انقلاب، از تبريز بلند شد. ديديم همه جزئيات انقلاب را او تعقيب مىكند. در همه مواقع حساس انقلاب، او نقش مؤثرى ايفا كرد. يك جنگ هشت ساله بر ما تحميل شد كه يكى از سختترين تجربههاى ما بعد از انقلاب بود.
تعداد شعرهايى كه شهريار براى جنگ گفته؛ حضورى كه او در مراكز مربوط به جنگ، مثل كنگرههاى مربوط به جنگ و شعر جنگ پيدا كرده و مدحى كه او از بسيج عمومى مردم يا از سپاه يا ارتش كرده، به قدرى زياد است كه اگر انسان نمىديد و نمىشنيد و خودش لمس نمىكرد، به دشوارى مىتوانست آن را باور كند. مردى در حدود هشتاد سال سن- بلكه بيش از هشتاد سال- در مجامع شعرى حضور پيدا كند و براى هر مراسمى، شعر يا شعرهايى بگويد! اين در حالى بود كه از مثل او، چنين توقعى هم نبود. اين، نشاندهنده نهايت اخلاص و صفا و بزرگوارى آن مرد بود.
بههرحال، شهريار يك شاعر اسلامى و انقلابى بود. من خبر داشتم در همان اوقاتى كه شهريار براى انقلاب مىسرود، يك عده از روشنفكران وابسته به رژيم گذشته كه با او سابقه دوستى داشتند، مرتب فشار مىآوردند، نامه برايش مىنوشتند و شعر در هجوش مىگفتند. حتى اطلاع داشتم كه رفته بودند و او را ملامت كرده بودند كه «تو چرا براى انقلاب اسلامى، اينطور دل مىسوزانى!؟» و او مثل كوه ايستاده بود. من حقيقتاً تعجب مىكردم. من بعضى از كسانى را كه به ايشان فشار مىآوردند، از نزديك مىشناختم و شعر و سابقه ذهنىشان را مىدانستم.
بعضى از آنها وابسته به رژيم سابق بودند. مستقيماً مربوط به آن جناح بودند، و جزو دربار پهلوى و آن دستگاه محسوب مىشدند. بعضى ديگر هم تودهاى و كسانى بودند كه جيرهخور شوروى سابق به حساب مىآمدند. همه اينها، با اينكه به لحاظ مبنا و منطق، به ظاهر بينشان فاصلهاى وجود داشت، در وارد آوردن فشار روى شهريار شريك بودند، و شهريار، محكم و قرص ايستاده بود.
بههرحال، شهريار شاعر متواضعى بود. دنبال نام و نشان نبود و براى خدا و وظيفه كار مىكرد، و حالا خداى متعال، پاداش او را مىدهد. امروز شهريار در داخل كشور ما يك چهره بسيار نورانى است. چند شب پيش، سيما مراسمى را به مناسبت هفته بسيج نشان مىداد، كه شهريار در آن مراسم بود. اين چند روزه، هفته بسيج بود و در يكى از مراسم بسيج، شهريار شعر مىخواند و در سيما او را نشان مىدادند. من مطمئنم كه آن بخش از برنامه را همه مردم؛ يعنى هركس كه توانست تماشا كرد. من خودم مىخواستم بخوابم، ديدم در اتاق بچهها تلويزيون روشن است و صداى شهريار مىآيد. رفتم تماشا كنم، ديدم بچهها همهشان ايستادهاند و تماشا مىكنند. اين، محبوبيت عجيبى است كه شهريار پيدا كرده. اين، به خاطر خدمات و كار براى خدا بود، كه او انجام داد. شهريار قطعاً ماندنى است. از آن شعرايى است كه مثل سعدى و حافظ و از اين قبيل، در دورانهاى بعد از دوران خودش، معروفتر و بزرگتر خواهد شد...»