یدالله رویایی (6)
شاعری که در گذشته مانده است (پاورقی)
Research@kayhan.ir
علی قرباننژاد
انقلاب
برای چهرهای این چنین، البته به جنبش آمدن ملت مسلمان ایران و زبانه کشیدن شعلههای انقلاب اسلامی یک فاجعه بود. او از وجهه اسلامی انقلاب مردم ایران بیش از هر چیز دیگر ناراضی است. به تکرار نظر مارکس، مذهب را افیون تودهها میداند،1 مذهبی که میلیونها انسان را بیدار کرده بود. اما در اوج مبارزات ملت ایران بر علیه رژیم پهلوی، چنانکه خود میگوید: «تابستان 57، بعد از ظهرها به آپارتمان دوستی در خیابان فروردین میرفتم و با هم تریاک میکشیدیم»2 رویایی در آن دوره نه تنها با انقلاب مردم ایران همراهی نکرد بلکه به همکاری با رژیم پهلوی پرداخت و این در حالی است که سالها پس از سرنگونی رژیم پهلوی به دیکتاتوری شاه اذعان کرد.3 او پس از انقلاب نیز جمهوری اسلامی را «جمهوری فتوا» نامید و زشتترین اهانتها را نسبت به مردم ایران و ولایت فقیه روا داشت.4 آن چنان که در شعری از او به نام «22 بهمن» میخوانیم:
در باز میشود
و چارچوب شکل یوغ میشود
صدها هزار گاو
صدها هزار گنجشک
جلوی در جلو نمیروند.5
بنابراین نباید تعجب کنیم وقتی میبینیم در مصاحبه با نشریه ضدانقلابی نیمروز چاپ لندن، به تخطئه انقلاب اسلامی و تشبیه آن به کودتای 28 مرداد 1332 میپردازد: «در 28 مرداد سال 1332 به ما دروغ گفتند، در بهمن ماه سال 1357 به ما دروغ گفتند، در دوم خرداد سال 1377 (1376!) به ما دروغ گفتند و به قول کارو غیر از مامان همه به ما دروغ گفتند.»6
به راستی چه کسانی به مدت 25 سال، در خدمت توجیه و تحکیم دیکتاتوری فاسد و وابسته تمام حیثیت و شرف انسانی را فروختند و به مردم دروغ گفتند؟ چگونه توانستند در لفافه مدرنیسم، مرتجعترین و بیریشهترین رژیم منطقه را بستایند و پایههای آن را محکم کنند؟ آیا کسی که در خدمت چنان ارتجاع و انحطاطی قرار داشت، حق دارد چنین زشت و اهانت آمیز ملت ایران را با لحنی تحقیر آمیز مورد خطاب قرار دهد: «این تودههای مردمی که من دیدهام همیشه برای اسارت آمادهاند و از آقا بالاسر بدشان نمیآید، به ویژه اگر آنکه بالاسر است در آقاییاش تردید نکند. تمام نجابتهای طبقاتی و اشرافیتهای روحی بنیانشان همین بوده است، یعنی کافی است خود را نجیب بخواهی نجیب میمانی، مثل نجیبهای دوره شاهی، مثل نجیبهای دوره آخوندی. هر دو از همین تربیت ریشه میگیرند: دیروز ما را سلطهای همایونی با خود میبُرد، امروز ما را سلطنت لومپن.»7 نکته جالب این است که نویسنده این سطور سالهای سال در خدمت حکومتی بوده که امروز آن را «سلطهای همایونی» میخواند و در دستگاهی مشغول به خوش خدمتی بوده که «آقا بالاسر» آن شاهنشاه آریامهر بوده است. در آن روزگار او دستگاه پهلوی را مرتجع نمیخواند اما سالها پس از سرنگونی سلطنت در ایران از پس نقاب روشنفکریش مینویسد: «زمانی که ارتجاع سفید در واتیکان خود را سفیدتر میخواهد و ارتجاع سیاه در ایران خود را سیاهتر، ارتجاع سرخ در اوکراین زرد میکند.»8 رویایی چنان در دشمنی علیه اسلام، انقلاب، مسلمانان و حکومت اسلامی بنیادگرایانه میندیشد که حتی اگر فیلسوف یا متفکری غربی به ستایش اسلام یا شخصیتهای بزرگ جهان اسلام بپردازد مورد حمله او قرار میگیرد. او میشل فوکو (فیلسوف معاصر فرانسوی) را انسان با استعدادی میداند که در به کارگیری استعدادش از حداقل هوش لازم بیبهره است. رویایی دلایل حمله خویش به فوکو را چنین شرح میدهد: فوکو در کتابی «[امام] خمینی را "بختِ بزرگِ مردم ایران و امید آیندۀ" این کشور [ایران] میداند، از "بازگشتِ روحانیت به سیاست" کیف میکند، از "ریشه کن کردن سلطنت" هم لذتی وافرميبرد، و "ظهور مقاومت در برابر جهانگرائی به وسیلۀ اسلام" را به فال نیک میگیرد»9 و رویایی از ریشه کن شدن سلطنت، ظهور مقاومت در برابر نظام سلطه و پیوند دین و سیاست، سخت آزرده خاطر است. هانری کربن (فیلسوف و اسلام شناس فرانسوی) نیز در نظر او «مثل فوکو هرگز ندانست که در مصرف استعداد اندکی هوش امر ضروری است... بعدها تعجب کردم که این اولین هایدگر شناس بزرگ فرانسه چطور اسلام شناس بزرگی از آب درآمد؟»10 رویایی هنوز در دهههای چهل و پنجاه مانده است و نمیخواهد حقایق جامعه ایران را بپذیرد. در رویاهایش سالهایی جریان دارد که دستگاههای فرهنگی رژیم پهلوی با حمایت و تبلیغات خود سعی داشتند تا او را در صدر بنشانند. او در سیطره این مالیخولیا میگوید که «هنوز نسلی به عنوان شاعران نسل انقلاب نمیشناسیم، نمیبینیم. اما آنچه میبینیم شناخت و شعوری است که نسل جوان امروز از شعر سالهای چهل و پنجاه پیدا کرده است.»11 در حالیکه خود او در جایی دیگر به صراحت به این تصور باطلش اذعان کرده و میگوید: «غبن من این بود که چون بسیارانی دیگر خیال میکنم که شعر در تهران از حرکت و حال مانده است»12 لیکن صعود و سقوط شعر برای او بهانهای بیش نیست. چرا که او در پی این است تا به هر نحوی به دشمنی با انقلاب و اسلام و فرهنگ مردم ایران بپردازد. همچنان که در بیانیهای برافروخته و خشمگین از سنت، دین، مسجد، فرهنگ اسلامی و ایرانی، قالبهای کلاسیک شعر و... ابراز نفرت میکند: «از سنت، از محافظه، از آیین / نفرت میکنم... / ...از قالب، از قاری/ وز شکلهای تکراری / از سطحی، از کلیشه، از کهنه از کهن / از نوحه، از ردیف و قافیه، از شعر انجمن/ نفرت میکنم... / از مسجد از خیابان، از خشم / ...از موعظه، از منبر / نفرت میکنم»13
منابع در دفتر روزنامه موجود است