هادی محمدپور
تربیت یکی از وظایف و تکالیف فردی، خانوادگی و اجتماعی است؛ زیرا انسان
برخلاف دیگر آفریدههای خداوندی، از اراده، اختیار و انتخاب برخوردار است و راههای گوناگونی در برابرش قرار گرفته است. علل و عوامل درونی و بیرونی بر اراده و انتخاب او تاثیر میگذارد. لذا رفتارهای گوناگون و متضاد وحتی متناقضی را انجام میدهد. بنابراین، لازم است تا آموزشهای خاصی به وی داده شود و براساس رفتارهای خاص تربیت و پرورش یابد.
اینجاست که نقش دیگران در مسئله تربیت خود را به خوبی نشان میدهد. این دیگران شامل والدین، خانواده بزرگ و اجتماع میشود. البته در این میان نمیتوان به نقش خود فرد در تربیت بیتوجه بود؛ زیرا این فرد است که بر اساس آموزههای دیگران، خود را پرورش میدهد؛ همچنین در مسئله تربیت نمیتوان به نقش وارثت و محیط زیست و مانند آن توجهی نکرد؛ زیرا هر یک از این علل و عوامل درونی و بیرونی، تاثیرات مستقیم و غیر مستقیمی بر تربیت دارند.
با این همه آنچه نویسنده در این مطلب بدان توجه میدهد نقش تربیتی خانواده است. نویسنده با مراجعه به آموزههای قرآنی درصدد است تا نقش تاثیرگذار خانواده بر رفتارهای شخص را تبیین کند.
***
تربیتپذیری بشر
بر اساس آموزههای قرآنی همه موجودات زنده از قابلیت تربیتپذیری برخوردارند. چنانکه تربیت جانوران نیز مورد توجه بشر قرار گرفته و بسیاری از جانوران وحشی را رام و تربیت کرده و در مقاصد و اهداف خود به کار گرفته است. در تربیت جانوران میتوان به تربیت اسب برای مقاصد گوناگون جنگی و غیر جنگی از جهاد و جنگ گرفته تا باربری و تفریح و مسابقه اشاره کرد. خداوند در آیات ۳۰ تا ۳۲ سوره ص بیان میکند که حضرت سلیمان(ع) با تربیت اسبهای نفیس و تیزرو بر آن شد تا همواره در آمادگی نظامی و جنگی باشد.
تربیت سگها برای مقاصدی چون نگهبانی و شکار و مانند آن از جمله اموری است که خداوند در آیه ۴ سوره مائده به آن توجه میدهد و روشن میکند که سگ با آنکه از نظر اسلام از نجاست ذاتی برخوردار است ولی با تربیت آن میتوان برای مقاصدی از جمله شکار بهره برد و حتی شکاری که به دندان گرفته را میتوان با شست و شو مورد استفاده قرار داد.
انسانها خود نیز قابلیت تربیت و پرورش را دارا هستند. هرچند که به یک معنا پرورش انسانها سختتر از گیاهان و جانوران است؛ زیرا انسان دارای نفس و عقل و اراده و اختیار است و وجود همین امور پرورش وی را سختتر و پیچیدهتر میکند.
وجود عناصری مهم از این دست در آدمی، او را به موجودی پیچیده تبدیل کرده است؛ زیرا نفس آدمی مرکز متقابلات است. گرایش به اموری که از آن به فضیلت و رذیلت یاد میشود و یا گرایش به تقوا و فجور در نفس آدمی رفتارهای متضاد و بلکه متناقضی را سبب میشود. رفتارهایی که آدمی را تا مرز خدایی بودن یا پستتر از جانوران وحشی بالا و پایین میبرد و در درندهخویی به موجودی تبدیل میکند که جانورانی چون گرگ و روباه و شیر در برابرش هیچ انگاشته میشوند.
عقل آدمی، در نفسی قرار دارد که خواستههای چنین متناقضی را با خود همراه دارد. بنابراین نیازمند آموزش و پرورش است تا رشد یابد و عقل بر هواهای نفسانی چیره شود و رفتارهایی بر اساس عقل از خود بروز و نشان دهد. اینجاست که مسئله آموزش و پرورش اهمیت مییابد.
آموزش و پرورش انسان، در حوزههای گوناگون و با مسئولیتهای اشخاص متعدد انجام میپذیرد. اگر از نقش وراثت، تغذیه، محیط زیست و حتی زمان و مانند آن بگذریم، به نقش والدین و جامعه میرسیم که هر کدام تاثیر بسزایی در این امر دارند. در اینجا بر آنیم تا نقش خانواده در تربیت را بر اساس آموزههای قرآنی تبیین کنیم.
اهمیت تربیت
هرچند که خداوند در آیات متعدد از جمله ۲۱ و ۴۹ و ۷۶ و ۱۰۵ و دهها آیه دیگر از سوره بقره و غیر آن، به نقش خود در تربیت انسان توجه میدهد و خود را تربیتکننده و رب و پروردگار بشر معرفی میکند، با این همه این تربیت و پروردگاری همواره از طریق اسباب و مجاری گوناگون از جمله خانواده صورت میگیرد.
البته ناگفته نماند که دو واژه ربو و ربب در زبان عربی، بر معنای تربیت و پرورش با تفاوتهای ظریف دلالت میکنند. تربیت که از ریشه ربو گرفته شده به معنای فزونی و نمو است(لسان العرب، ابن منظور، ج ۵، ص ۱۲۶ ذیل واژه ربا و نیز مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ص ۳۴۰، ذیل واژه ربو) و اما ربوبیت که از ریشه ربب گرفته شده به معنای پرورش است که به تدریج اتفاق میافتد. البته راغب اصفهانی از برخی نقل کرده که بر این باورند: ربو و تربیت، در اصل از مضاعف رب و ربب گرفته شده است. از این رو، رب به معنای تربیت و ایجاد چیزی به صورت تدریج است تا به حد کمال خود برسد.(مفردات، ص ۳۴۰)
به هر حال، تربیت، به معنای پرورش دادن و به فعلیت رسانیدن استعدادهای بالقوه درونی است(تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهری، ص ۵۷) و در چیزهایی به کار میرود که قابلیت رشد و نمو را داشته باشد. بیشترین کاربرد تربیت در مورد فرزند و زراعت است که از چنین قابلیت و استعدادی برای رشد و نمو برخوردار میباشد.(لسان العرب،
ج ۵، ص ۱۲۸) البته این بدان معنا نیست که کاربرد آن در غیر فرزند و زراعت که از قابلیت رشد و نمو و تغییر برخوردارند، روا نباشد.
هر چیزی که از قابلیت تربیت برخوردار میباشد، باید تحت ربوبیت و پرورش قرار گیرد و تربیت شود؛ زیرا خداوند بر آن است تا در نقش پروردگار جهانیان همه موجودات و آفریدهها را به کمال شایسته و بایستهشان برساند و در این راه از همه اسباب بهره میگیرد.
بنابراین اقتضای ربوبیت الهی این است که تربیت در مقدمه اهداف الهی قرار گیرد و یکی از فلسفههای وجودی آفریده و موجودات، پرورش و تربیتیابی آنها باشد.
خداوند در آیاتی از جمله ۱ تا ۹ سوره شمس با آوردن سوگندهای متعدد میکوشد تا اهمیت تزکیه و تربیت نفس را به آدمی نشان دهد و در آیاتی از جمله ۱۲۹ و ۱۵۱ سوره بقره و نیز ۱۶۴ سوره جمعه و ۲ سوره جمعه بر آن است تا این مسئله را به عنوان یکی از اهداف بعثت پیامبران از جمله پیامبر گرامی(ص) معرفی کند تا این گونه ارزش و اهمیت تربیت را در نظام و دستگاه احسن آفرینش تبیین کند. البته برخی از موجودات از جمله پیامبران و اولیای الهی تحت تربیت ویژهای برای اهدافی خاص قرار میگیرند و خداوند خود به طور مستقیم پرورش و تربیت ایشان را عهده دار می شود.(بقره، آیه ۱۳۶ و آلعمران، آیه ۸۴ و نیز کهف، آیات ۹ تا ۱۴)
نقش تربیتی خانواده
خداوند در آیه ۶ سوره تحریم به وظیفه خاص خانوادهها در تربیت فرزندان اشاره میکند و یکی از وظایف نخستین و اصلی را پس از خودسازی، تربیت و پرورش خانواده و اهل و عیال معرفی میکند. در این آیه بر اهمیت و ارزش تربیت خانوادگی توجه داده شده است.
در میان اعضای خانواده، نقش سرپرست خانواده بسیار چشمگیر و حساستر است؛ زیرا مدیریت سرپرست خانواده موجب میشود تا با تربیت درست انسانها از آسیبها و خطرات بزرگی که ایشان را احاطه کرده رهایی یابند. اصولا انسانها در دوزخ دنیایی زندگی میکنند که همهگونه انواع عذاب و آتش آنان را احاطه کرده است. این عذابها شامل هواهای نفسانی تا وسوسههای شیطانی میشود. بنابراین تنها راه رهایی آن است که با تربیت درست، دژی از تقوا و ایمان و عمل صالح فراهم آید که آدمی را از آتشسوزان محافظت کند. از این رو خداوند در همین آیه بصراحت از حفاظت و تقوا داشتن از آتشی سخن میگوید که سوخت آن مردمان و سنگ است.
سرپرست خانواده با آموزهها و پرورش خاص خود میتواند دژی استوار در برابر هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی بسازد و اجازه ندهد تا آتش دوزخ آدمی را در برگیرد و بسوزاند. این کار البته با خودسازی شروع میشود؛ زیرا فرزندان و دیگران پیش از آنکه به سخنان شخص توجه کنند به رفتار و اعمال او توجه دارند. بنابراین سرپرست خانواده با خودسازی و تزکیه نفس، باید خود را به عنوان یک الگوی عینی برای عمل معرفی کند تا فرزندان و دیگر اعضای خانواده از وی درس گیرند و او را الگوی خود قرار دهند.
از آیه ۲۴ سوره اسراء این معنا به دست میآید که تربیت فرزند توسط پدر و مادر، یک اصل اساسی و فطری است. به این معنا که والدین به طور فطری بر مبنای رحمت و عطوفت و محبت، به تربیت و پرورش فرزندان اقدام میکنند. در این آیه تبیین شده است که معیار تربیت موثر، رحمت و محبت است؛ زیرا پیش از آنکه عقل و استدلال در شخص تاثیرگذار باشد، این مهر و صفا و محبت است که بر دل و جان آدمی تاثیر میگذارد. به سخن دیگر، انسان بیشتر از اینکه از عقل خویش دستور بگیرد از دل خویش دستور میگیرد و تاثیرات عواطف و احساسات بیشتر و پایدارتر است. بنابراین، پاسخگویی به نیازهای عاطفی فرزندان میتواند تاثیرات شگرف و پایدارتری بر تربیت ایشان داشته باشد تا اینکه بر اساس منطق و عقل با کودکان رفتار شود. خداوند در این آیه بر مسئله رحمت تاکید میکند که بازتاب آن در کهنسالی والدین دیده میشود؛ زیرا کودکی که براساس محبت و رحمت تربیت شده باشد، عاطفه و احساس خویش را در کهنسالی والدین بروز میدهد و بر اساس مهر و محبت و رحمت با والدین برخورد می کند.
به عبارت دیگر، اگر والدین حتی اگر بخواهند تنها از فرزندان برای دنیای خویش بهره برند، بهتراست که مبنای تربیت خویش را رحمت و محبت قرار دهند؛ زیرا این عامل بیشتر از هر عامل دیگری در فرزندان و کودکان تاثیر میگذارد و موجبات رفتارهای محبت و مهرآمیز آنان را نسبت به والدین در پیری فراهم میآورد.
خداوند در آیه ۴۰ سوره طه به نقش مادر و سرپرستی او اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه مهر مادری و محبت و رحمت او شرایط مساعدتری را برای تربیت فرزندان فراهم میآورد. بنابراین، میتوان استنباط کرد که بنیاد تربیت بر رحمت و محبت استوار است. هر چند که این معیار مخالفتی با بهرهگیری از عقل و منطق ندارد؛ زیرا دلیل و برهان، شرایط را برای تاثیرگذاری بیشتر رحمت و محبت فراهم میکند و عقل، بازدارنده و یا مانعی در برابر دل نیست.
از نظر قرآن، نیکی و پاکی پدر و مادر که بیانگر نقش وراثت است، در تربیت فرزند تاثیرگذار است.(مریم، آیات ۲۸ و ۲۹) این بدان معنا خواهد بود که طهارت ظاهری و باطنی والدین تا چه اندازه میتواند در سرنوشت کودکان نقش داشته باشد.
باید توجه داشت که تربیت در دورههای کمال رشد جسمی و بلوغ، دشوارتر است، لذا بر تربیت در خردسالی تاکید شده و آن را نعمتی بزرگ برای هر دو دسته تربیتکننده و تربیتشونده دانستهاند که سزاوار شکر و سپاس است(اسراء، آیه ۲۳ و ۲۴) ولی این بدان معنا نیست که در دیگر زمانها تربیت غیر ممکن و یا محال است، بلکه به این معناست که شرایط سختتر و راه طولانیتر برای تربیت خواهد بود.
ضرورت تربیت عملی کودک
پدر و مادر، در تربیت فرزندان، به اشکال گوناگون نقش دارند. چنانکه دیدیم این تاثیر از پیش از تولد آغاز و تا پایان زندگی و عمر ادامه دارد؛ زیرا طهارت باطنی و یا ناپاکی پدر و مادر، بر رفتار کودکان تاثیرگذار است.
به نظر میرسد که کودکان پیش از آنکه از سخنان والدین تاثیر بپذیرند از رفتار و اعمال آنان میآموزند. به این معنا که کودکان میبینند و تکرار میکنند. از این رو خداوند حتی درباره تاثیر عقاید والدین در کودکان، به رفتارشان اشاره میکند و بیان میدارد که چگونه رفتارهای شرکآمیز والدین عقاید شرکآمیز کودکان را موجب میشود و کودک، ناخواسته همان عقاید را از طریق رفتارها و آیینهای پدر و مادر میگیرد. برای همین است که خداوند در آیاتی از جمله ۱۷۰ سوره بقره و ۲۸ سوره اعراف از عادات رفتاری کودکان سخن میگوید که در بزرگسالی بروز و ظهور میکند. به این معنا که چون والدین رفتاری زشت را انجام میدادند کودک ناخواسته بدان خو گرفته و در بزرگسالی آن را تکرار میکند. بنابراین، کودکان آینه والدین خود هستند که در بزرگسالی همان را به عنوان تقلید خوگرفتهها تکرار کرده و انجام میدهند.
البته کلام والدین نیز تاثیرگذار است ولی این تاثیرگذاری نسبت به عمل و رفتار والدین بسیار کمتر است. اگر بخواهیم مقایسهای میان قول و عمل داشته باشیم باید آن دو را همانند عقل و دل بدانیم. به این معنا که قول همانند جایگاه عقل عمل میکند و تاثیر آن در باور بسیار کمتر است، ولی تاثیر عمل همانند تاثیر عواطف و احساسات است که جان و روح را متاثر از خود ساخته و آن را میسازد و شکل میبخشد. البته در ایجاد نگرش و ایمان، عوامل سهگانهای چون شناخت و معرفت(عقل)، احساسات و عواطف(دل)، و رفتار(عمل ) نقش دارد؛ ولی بیگمان نقش احساسات و عمل بسیار بیشتر از عقلی است که مبتنی بر قول و علم حصولی است؛ زیرا تاثیر عمل و احساسات همانند تاثیر علم حضوری و شهودی بر جان آدمی است که آدمی را تا مرز حق الیقین بالا میبرد.
از اینجاست که در روایات معتبر در مسئله تربیت گفته اند: کونوا دعاه إلی الله بغیر السنتکم؛ (کافی، ج2، ص 78) مردم را به غیر زبان دعوت به خدا کنید. به این معنا که قول و عقل حصولی را کنار بگذارید و به دل و عمل صالح بچسبید تا دیگران با عمل شما ایمان بیاورند و تربیت شوند.
سخن در تربیت خانوادگی و آثار و اهمیت آن بسیار است ولی بیان همه آن بیرون از حوصله یک مقاله است. از این رو به همین مقدار بسنده میشود که عمل به همین نیز خود آثار کمالی خود را به جا خواهد گذاشت.