اگر شغل میخواهید سمت این رشتهها نروید!
اولا اینکه باید روند رو به رشد ورود به دانشگاه و رقابت شکل گرفته بین دانشگاههای مختلف در جذب دانشجو متوقف شود، آموزشها کیفی و بر اساس نیاز بازار کار باشد و عملکرد جزیرهای آموزش عالی کشور و بیتوجهی به نیازهای روز بازار کار نیز اصلاح شود.
همچنین از زمان مدرسه به بچهها بیاموزند که دانشگاه رفتن آخر آرزو و بالاترین درجه موفقیت نیست و بسیاری اتفاقا اگر راه دانشگاه را نروند در آینده فرد موفقی خواهند بود. به جای برگزاری دورههای نمایشی آموزش شغلی در مدارس، اقداماتی عملی در این زمینه صورت گیرد و مسئله مهارت شغلی برای فرزندان کشور مهم جلوه داده شده و مباحث تئوریک تحصیلی به سمت مباحث عملی و مهارتی سوق یابد.
در مدارس به افراد کمک شود تا با شناسایی استعدادها و علایق شان در آن مسیر گام بردارند و روند به نحوی باشد که فرد در پایان دوره متوسطه، دورنمای روشنی از آینده شغلی برای خود داشته باشد و خلاصه اینکه فرد با اطمینان خاطر بداند باید در چه مسیری گام بردارد.
با این وجود چیزی که درحال حاضر اتفاق میافتد اینکه افراد یک سری مباحث تئوریک و گاهی بیاهمیت را در مدارس فرا میگیرند و حتی در زمان انتخاب رشته دانشگاهی نیز هدف خاصی را دنبال نمیکنند و همه چیز را به انتخاب دانشگاه و شانس میسپارند. مشخص است که در چنین فضایی، میلیونها نفر بیهدف به دانشگاه میروند و تنها یک مدرک تحصیلی میگیرند و بسیاری نیز دنبال پشت میز نشینیاند و استرس بیکاری به شدت جامعه را تهدید میکند.
روند فعلی تحصیل اغلب افراد در دانشگاهها درست مانند این است که بخواهید به مسافرتی بروید که نه برای مقصد آن فکری کردهاید، نه از سلامت خودرو اطمینان دارید و نه لوزام سفر را برداشته اید؛ آنگاه بیهدف به راه میافتید. بنابراین نتیجه چنین سفری از قبل مشخص است.
سوال این است که چگونه ۵ میلیون و ۸۱۳ هزار
و ۳۲۲ نفر حاضر شدهاند چند سالی از عمر و هزینه خود را صرف دانشگاهها کنند، آنگاه در کنج خانه بنشینند و دست روی دست بگذارند. اگر چنین میاندیشیده اند، دیگر چرا به دانشگاه رفته و وقتشان را تلف کرده اند؟
هرچند به لحاظ آماری ممکن است بخشی از این جمعیت تصمیم داشته باشند با یک وقفهای وارد بازار کار شده و یا در انتظار نتیجه آزمون، گزینش و پاسخ کارفرما باشند؛ اما اینکه در شرایط فعلی ۵ میلیون و ۸۱۳ هزار دانشگاه رفته
حتی جویای کار هم شناخته نشوند، علامت سوال بزرگی است که باید به آن پاسخ روشنی داده شود.
این مسئله یعنی اینکه نیمی از کل آموزشهای دانشگاهی کشور تاکنون بیهدف و بینتیجه بوده، از هر دو دانشجو، یکی خانهنشین و غیرفعال خواهد شد و هیچ آیندهای برای خود متصور نیست و سالیانه میلیاردها تومان از بیتالمال و هزینه شخصی افراد خرج تحصیل شده، اما در واقع دور ریخته میشود!
یک مسئله دیگر این است که شکاف عمیقی بین زمینههای موجود اشتغال برای زنان و مردان وجود دارد و این مسئله در آمارها به خوبی خودنمایی میکند. به بیان سادهتر، شانس زنان و مردان در یافتن شغل یکسان نیست و در بسیاری از موارد، نرخ بیکاری زنان چند برابر نرخ بیکاری عمومی کشور و نرخ بیکاری مردان است.
کارشناسان میگویند بیکاری زنان و فارغالتحصیلان زن کشور دستکم دو مسئله اساسی را نشان میدهد. اولا اینکه میل به فعالیتهای اقتصادی و حضور زنان در بازار کار در یک دو دهه اخیر به شدت افزایش یافته تا جایی که تعداد زنان در حال تحصیل و یا پذیرفته شده دانشگاهی، از مردان بیشتر شده است؛ همچنین این وظیفه دولتها و سیاستگذاران را گوشزد میکند که بسیاری از زنان دیگر آن نگاه سنتی گذشته و خانهنشینی را ندارند و باید زمینههای مناسبتری برای کار و فعالیتهای اقتصادی آنها در جامعه فراهم شود.
با این وجود، چه برای مردان و چه زنان انتخاب درست و صحیح رشته دانشگاهی برای تحصیل باید یک اصل باشد. معمولا افرادی که با هدف و تلاش بیشتر، رشتهای را برای تحصیل انتخاب میکنند موفقتر از کسانی هستند که هدف روشنی نداشته و یا علاقه خاصی را دنبال نمیکنند. هستند بسیاری از افرادی که صرفا برای ورود به دانشگاه، به انتخاب رشته دانشگاه نیز پاسخ مثبت داده و راهی تحصیل شدهاند!
جدیدترین آمارهای ارائه شده از سوی وزارت کار درباره اوضاع بیکاری در رشتههای مختلف تحصیلی نشان میدهد که در برخی از رشتهها مانند علوم رفتاری و اجتماعی با نرخ بیکاری ۱۹.۷ درصد، بازرگانی و امور اداری با ۱۹.۵ درصد، حقوق ۲۱.۸ درصد، علوم زیستی ۲۲ درصد، علوم طبیعی ۲۲.۴ درصد، کامپیوتر ۳۹.۹ درصد، صنعت و فرآوری ۳۲ درصد، معماری و ساختمان ۲۵.۹ درصد، کشاورزی، جنگلداری و شیلات با ۲۲ درصد و محیطزیست با ۴۹.۱ درصد؛ بالاترین میزان بیکاری
فارغ التحصیلان وجود دارد.
همچنین در برخی رشتهها مانند تربیت معلم
با ۸ درصد، روزنامه نگاری ۸.۸ درصد، بهداشت ۷.۹ درصد، خدمات امنیتی ۸.۴ درصد و خدمات حملونقل با ۱۰.۸ درصد اوضاع بهتری برای اشتغال و جستوجو برای کار وجود دارد. بنابراین طبق این آمارها، افراد باید دقت خوبی برای انتخاب رشتههای دانشگاهی و پرهیز از رشتههای اشباع شده داشته باشند.
البته این وظیفه دانشگاهها و دولتها است که باید جلوی جذب دانشجو در برخی رشتهها را حداقل برای چند سال بگیرند، ظرفیت جذب برخی رشتهها را کاهش دهند، دروس ارائه شده در رشتهها را بهروزرسانی کرده و به صورت کلی، دغدغه کاهش آمار ورود به دانشگاهها و یا رتبه جذب دانشجو در بین سایر دانشگاهها را نداشته باشند چون اینها در آینده به جامعه و فرزندان این مرز و بوم مربوط میشود.
نامناسب بودن وضعیت فارغالتحصیلان و عجیب بودن آمارها در این بخش وقتی بیشتر خودنمایی میکند که بدانیم از مجموع
۶ میلیون و ۸۶ هزار مرد فارغالتحصیل دانشگاهی، ۳ میلیون و ۲۶۲ هزار نفر شاغل و تنها ۴۸۷ هزار نفر در جستوجوی شغل هستند. مابقی به تعداد ۲ میلیون و ۳۳۶ هزار نفر خانه نشین شده و کاملا غیرفعال هستند!
در بین زنان نیز از مجموع ۵ میلیون و ۳۰۵ هزار
زن فارغ التحصیل دانشگاهی، یک میلیون و ۲۸۲ هزارنفر شاغل بوده و ۵۴۶ هزار نفر در جستجوی شغل هستند. از سویی موضوع بااهمیتتر این است که ۳ میلیون و
۴۷۶ هزار زن به دانشگاه رفته و درس خواندهاند تا خانهنشین شوند و هیچ فعالیتی در جریان اقتصادی کشور نداشته باشند.
نرخ عمومی بیکاری زنان و مردان
فارغ التحصیل دانشگاهی کشور هماکنون
۱۸.۵ درصد بوده، در عین حال نرخ بیکاری مردان ۱۳ درصد و این نرخ در مورد زنان درسخوانده
۶۵.۵ درصد است. نکته اینکه تعداد زنان درسخوانده
در جستوجوی شغل درحالحاضر از تعداد مردان درس خوانده در جستوجوی شغل بیشتر است!
هماکنون ۵.۸ میلیون نفر فارغالتحصیل دانشگاهی معادل ۵۱.۰۲ درصد غیرفعال بوده و هیچ نقشی در بازار کار کشور ندارند،
۴.۵ میلیون نفر معادل ۳۹.۹ درصد شاغل و ۱.۰۳ میلیون نفر معادل ۹.۱ درصد نیز بیکار هستند. محیطزیست با ۴۹.۱ درصد بالاترین درصد بیکاری را در فهرست بیکارترین رشته های دانشگاهی در کنار رشته علوم کامپیوتر با ۳۹.۹ درصد و رشته صنعت و فرآوری با
۳۲ درصد دارا است. کمترین نرخ بیکاری مربوط به رشته بهداشت با ۷.۹ درصد است.
به نقل از خبرنامه دانشجویان؛ از مجموع فارغ التحصیلان کشور ۵۳.۴ درصد مرد هستند که از این میزان، ۶۱.۶ درصد فعال (۸۷ درصد شاغل و ۱۳ درصد بیکار) و
۳۸.۴ درصد نیز غیرفعال هستند. زنان
۴۶.۶ درصد کل فارغالتحصیلان کشور را تشکیل میدهند که از این میزان ۳۴.۵ درصد فعال (۷۰.۱ درصد شاغل و ۲۹.۹ درصد بیکار) و ۶۵.۵ درصد غیرفعال اقتصادی هستند.