یک شهید، یک خاطره
ابتکــار
مریم عرفانیان
آن شب خیلی از نیروها ترخیص شده و تعدادی هم مرخصی و یا در حال جابهجایی به عقب بودند. دشمن آتش سنگینی ریخت و چزابه را به جهنمی تبدیل کرد. اوضاع واقعاً نگرانکننده بود. کمبود نیرو، دشمن را در اجرای آتش جری کرده بود. هر لحظه ممکن بود دشمن دست به پیشروی بزند. آقا ولی ابتکار عمل جالبی اجرا کرد. تا جایی که ممکن بود به خطوط دشمن نزدیک شد. کنار یک تپه نشست و شروع کرد به دادن پیامهای بیسیمی با گردانهای فرضی! از این سر هم چند بیسیمچی پاسخ میدادند. آقا ولى دائماً نیروهای فرضی را به سوی خط میکشید. میگفت: «از ولی به گردان ثارالله، نیروهایت رو سمت موقعیت جلو بکش، گردان بقیهًْالله از جنوب خاکریز عمل کن.»
جالب بود که در ابتدا و انتهای هر پیام و دستور، آیههایی از قرآن را تلاوت میکرد. طولی نکشید که دشمن با شنود بیسیمهای ما احساس خطر کرد و تصور کرد نیروهای ما واقعاً قصد عملیات دارند. بعثیها ترجیح دادند بهجای ریختن آتش، به نیروهایشان برای دفع هجوم ما آمادهباش بدهند.
خاطرهای از شهید ولیالله چراغچی مسجدی
راوی: سید حسین حسینی، همرزم شهید