با خورشید انقلاب(خاطراتی از رهبر معظم انقلاب)
پیشگویی درباره آینده حضرت آقا
قبل از انقلاب، وقتي حضرت آقا جوان بودند، همراه شهيد هاشمينژاد سفري به رشت داشتند. در زمان حضورشان در رشت درباره اينكه آيا شخص عالم و عارفي هست كه براي كسب فيض به ديدار ايشان بروند از مردم ميپرسند. نشاني شخصي به نام آقا سيدصفي را به آقا ميدهند كه گويا داراي كراماتي بودند. حضرت آقا به همراه شهيد هاشمينژاد، قصد ديدار آقا سيدصفي را ميكنند و به منزل ايشان ميروند. آقا سيدصفي در حالي كه عدهاي شيخ و مريد دور ايشان حلقه زده بودند، هنگامي كه چشمشان به حضرت آقا ميافتد، بلند ميشوند و با حالت استقبال به طرف ایشان ميآيند و آقا را اينگونه خطاب ميكنند كه: مرحبا به سيدحسنی، اين در حالي بوده كه طرفين همديگر را نميشناخته و نديده بودند. آقا ميفرمايند من سيد حسيني هستم نه حسني، آقا سيدصفي اشاره ميكنند كه مادر شما سيدحسني هستند و شما از طرف مادر، حسني هستيد. سپس با حضرت آقا
مشغول صحبت ميشوند و اشاره ميكنند كه شما در آينده مقامي پيدا ميكنيد كه امور اين مملكت تحت امر شماست، حضرت آقا هم ميپرسند: شما از آينده من گفتيد، آينده خودتان را هم ديدهايد؟ آقا سيدصفي با تأمل و درنگ ميگويد: من و همسرم يك سال بيشتر زنده نيستيم...
يك سال ديگر كه حضرت آقا در طرقبه مشهد بودند، ماجراي تصادف خونيني را در روزنامه ميخوانند كه نام آقا سيدصفي نيز در بين كشتهگان بوده است.
* حجتالاسلام والمسلمين كاظم صديقي
ماهنامه امتداد، ویژهنامه رهبری