kayhan.ir

کد خبر: ۲۲۷۲۶۶
تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱۴۰۰ - ۲۲:۲۸
یادی از شهید حجت الاسلام سیداحمد آقامیری

از تبار عاشوراییان

 

عماد سعیدی
عالم مجاهد روحانی شهید حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای حاج سیداحمد آقامیری زنجانی(ره) در سلطانیه از توابع زنجان به سال 1315 در یک بیت روحانی و حامل علم و فضیلت چشم به جان آزمایش گشود. پس از گذشت تحصیلات دوره ابتدایی جهت علاقه باطنی که به علوم و معارف الهیه داشت، برای کسب مقصود وارد حوزه علمیه هیدج شد و پس از درک محضر مدرسین و کسب علم از علمان آن محل، جهت نیل به فیوضات بیشتر به حوزه علمیه زنجان مشرف گشت. در سال 1327 شمسی برای ادامه تحصیل راهی نجف‌اشرف شد و در آنجا از محضر استادان و فضلایی چون حضرت آیت‌الله العظمی حاج سیدمحسن طباطبائی حکیم و آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم زنجانی و دیگر بزرگان علم و دانش بهره‌ها جست. پس از مدتی جهت دیدار با بستگان و انجام صله رحم با خویشاوندان به ایران مراجعت نمود، ولی به علت وقوع انقلاب در عراق و ظهور شرایط خاص در آنجا موفق به برگشت به نجف ‌اشرف نگردید. لذا از آنجایی که وقفه در کسب علوم مختلفه اسلامی برای ایشان غیرقابل تحمل بود برای بهره جستن از دانشمندان اسلامی رهسپار شهر مقدس قم شد و در حوزه علمیه از محضر آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی و دیگر علماء توشه‌ای پربارتر برگرفت، شهید آقامیری در ابتدای ورود به حوزه‌های علم و دانش اسلام مخصوصاً پس از ورود به حوزه علمیه نجف‌اشرف مبارزه بی‌امان خود علیه حاکمیت آغاز نمود و هر زمان و مکانی که مناسب و مثمرثمر می‌دید، در سنگر منبر و خطابه و در میدان عقیده و فکر از تلاش برای سرنگونی طاغوت زمان دریغ نمی‌نمود و جهت حاکمیت بخشیدن به ارزش‌های الهی به جهاد فی‌سبیل‌الله ادامه می‌داد. سال 42 که نقطه عطف مبارزات روحانیت بیدار و مترقی علیه ارتجاع آمریکائی به رهبری امام امت بود ایشان به صفوف مبارزه پیوست و یکی از جهادگران خیل راه الله شد.
شهید، در سال 1346 با صبیه حضرت آیت‌الله مرحوم حاج آقا سیدمحمد میرطاهری ازدواج نمود و ثمره این ازدواج سه دختر و یک پسر است که فرزندانش با الهام از راه او پیرو آرمانش خواهند بود.
این شهید شاهد، همچنان به مبارزه خود در سنگر مساجد و محافل ادامه می‌داد و به روشنگری امت می‌پرداخت و در سال‌های سرنوشت ساز 56 و 57 که اوج جوش و خروش نهضت اسلامی بود و مردم بر گرد یک روحانی جمع بودند و قیام خونین خود را تداوم می‌بخشیدند، ایشان نیز راهپیمایی‌ها و حرکت‌های طاغوت‌شکن را در منطقه رهبری می‌نمود. در دی‌ماه 1357 در تحصن در دانشگاه تهران فعالانه و مردانه شرکت داشت و پس از ورود پیروزمندانه امام به وطن اسلامی در شب 19 بهمن در اقامتگاه امام با ایشان ملاقات نمودند و رهبر انقلاب در این دیدار رهنمودهایی را در رابطه با چگونگی تسریع و تداوم انقلاب اسلامی فرمودند، ولی گویا فقط آرزویش این بود که شاهد پیروزی نهضت باشد و بعد عروج ملکوتی کند. آری شهید آقامیری در تاریخ 26/11/57 در لحظه‌ای که در محراب نماز به عبادت و نیایش خدایش ایستاده بود، در مسجد حضرت ولی‌عصر(عج) واقع در جنوب غربی تهران چون جد بزرگوارش مولای متقیان علی(ع) با دست ناجوانمردی از تبار قابیلیان به خون و روح قدسی او در محضر خدای قدوس منزل گرفت و راست قامت جاودانه تاریخ باقی ماند.
تشنه شربت شهادت
آنچه در ادامه می‌خوانید، اقتباسی از وصیت‌نامه شهید حاج سیداحمد آقامیری است:
عاشورای حسینی سال 1357 به جای مراسم عزاداری و سوگواری صورت انقلاب و قیام خونین به خود گرفت. گویی می‌خواست صحنه کربلا را تکرار سازد تا برساند که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، هر روزی که دین خدا به خطا رفته و دستخوش طاغوت زمانه گردد عاشوراست و در هر سرزمینی که علیه طاغوت زمان قیام خونین شود آنجا کربلاست، از این رو در آن روز با امر و دستور حسین زمان، خمینی بزرگ و امام امت ملت ایران یکپارچه علیه طاغوت زمان پهلوی لعنتی با توده‌های میلیونی با تکبیرهای شاه برانداز و بت‌شکنی و مشتهای آهنین به راهپیمایی و تظاهرات پرداخت. من هم که قطره‌ای از دریای بیکران جمعیت که مسیر آنها در خیابان‌ها به‌سوی کاخ شاهنشاهی برای درهم شکستن تاج و تخت سلطنت در حرکت بودند همراه و همگام بودم. این قیام منحصر به آن روز نشد بلکه ادامه پیدا کرد و دژخیمان شاه پیر و جوان و زن و مرد حتی کودکان شیرخواره را کشتند. 17 شهریورها پیش آمد، سینه‌ها سوراخ شد ولی صوت تکبیر از فضای مردم قطع نشد. جالب اینکه هرقدر بیشتر شهید می‌دادند شوق آنها و ما به شهادت بیشتر و در رسیدن به هدف ثابت قدم‌تر می‌شدیم. آری نه تنها روزهای عاشورا و زمین‌های ایران کربلایی بوده بلکه گویی اصحاب حسین بن علی ظهور کرده‌اند یا نور ولایت حسینی در دل‌های ایرانیان پرتو افکنده، همان‌گونه که همه یاران رسول‌الله از حسرت شهادت ‌اشک می‌ریختند و عاجزانه داوطلب شهادت بودند مثل جریان جنگ بشود که همانگونه که یاران حسین صبح عاشورا از خوشحالی شوخی می‌کردند یاران خمینی هم از شوق شهادت بی‌تابی می‌کردند. گفتم آیا ممکن است عالم عیش و بهجت شهیدان بهشتی را دریابم؟ با این هدف اوراق آیات قرآنی را سیر کردم تا به آیه‌ای برخوردم که امکان آن را رد کرده و اعلام می‌کند:
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.» (پس هیچ کس نمی‌داند که به پاداش نیکوکاریشان چه نعمت و لذّت‌های بی‌نهایت که روشنی‌بخش (دل و) دیده است در عالم غیب برایشان ذخیره شده است.)
باز به مسیر خود ادامه دادم تا اینکه پیام شهیدی را از دزفول رب الشهداء شنیدم که «...یا لیس قومی یعلمون بما غفرلی ربی و حسینی من المکرمین» گوید ‌ای کاش قوم من از مرحمت و گرامی داشت رب من باخبر می‌شدند. کنایه از اینکه تا کسی شهید نشود نمی‌تواند عالم شهدا را درک کند
و به قول مولوی:
رو مجرد شو مجرد را ببین دیدن هرچیز را شرط است این
خود را آماده شهادت و با جگری تشنه در انتظار شربت شهادت نشستیم و از باب تثبیت و تحکیم هدف خود را در معرض امور نظامی و سلاح‌های گرم قرار دادم و فعلاً هم در مسجد خود در قسمت تدارکات و تنظیم و تحویل کارت جواز اسلحه مسئول و مشغول هستم.