پُست و مقام شهدا!
حمید داودآبادی، نویسنده و جانباز دفاع مقدس در فضای مجازی نوشت:
اسفند 1362 قبل از عملیات خیبر، در تیپ حضرت عبدالعظیم، گردان شهید بهشتی به فرماندهی سردار شهید «فرامرز ملایری»، گروهان شهید رجایی، دسته یک ایمان، مرد سنداری بود که خیلی مؤدب بود. در عین مؤدب بودن، لبانش به خنده باز بود و با بچهها مزاح میکرد.
از تهران و اینکه چهکاره است هیچی نمیگفت. بهقول بچهها میترسید بفهمند چهکاره است آنوقت در تهران آویزانش شوند! البته شوخی میکردند.
پابهپای بچهها، توی رزمهای شبانه میآمد. سینهخیز میرفت، آموزشهای سخت نظامی را میدید و حرفهای فرماندهان گردان، گروهان و حتی دسته را موبه مو اجرا میکرد. حتی وقتی که رفت از تدارکات اسلحه بگیرد، نگفت که سلاحی نو و تروتمیز به او بدهند. اسلحهای داغان مثل بقیه گرفت.
شب عملیات هم کسی نفهمید او چهکاره است. پابهپای بچهها جلو آمد. جنگید و شهید که شد، پیکرش جاماند.
میگفتند چند روز بعد رادیو عراق با افتخار پیروزی خود را اعلامکرد: «یکی از مسئولین رده بالای جمهوری اسلامی ایران را در جبهه کُشتیم.»
تازه شناختیمش.
آن روز، «مصطفی حیدرنیا» معاون شهرداری تهران و معاون سازمان تربیت بدنی، همراه برادرزنش «شیخالاسلام» به جبهه آمد و هر دو در طلائیه به شهادت رسیدند. پیکر حیدرنیا هیچوقت برای خانوادهاش بازنگشت.
بخشی از وصیتنامۀ شهید مصطفی حیدرنیا
«به کلیه دوستان وآشنایان وفامیل توصیه می کنم عامل به احکام اسلام بوده و به اسلام وفادار باشند. زندگی انسانها در این دنیای گذرا، برای آزمایش بزرگی است که نتیجه آن در روز رستاخیز روشن میگردد و خدایا تو خودت میدانی که آمدنم به جبهه فقط برای رضای تو بود.»
*شهید «مصطفی حیدرنیا معاف»؛ متولد: چهارشنبه 8 اسفند 1324 ، شهادت: چهارشنبه 1 فروردین 1363، عملیات خیبر در طلائیه. مزار یادبود: بهشت زهرا(س) قطعه 24 ردیف 76 شماره 46.