تو حاضري بي آن كه غيبت كرده باشي!(چشم به راه سپیده)
سپید میآید
به شیوه غزل اما سپید میآید
صدای جوشش شعری جدید میآید
چه آتشی غم تو باز زیر سر دارد
که باغ شعرِتر از آن پدید میآید
دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر زخطّه چشمت شهید میآید؟
نفس نفس به امید تو عمر میگذرد
امید میرود آری، امید میآید
برای درد دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید میآید
مردّدم که تو با عید میرسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید میآید
کلیدداری کعبه نشانه حق نیست
کسی است حق که در آن بیکلید میآید
و حاجیان همه یک روز صبح میگویند:
چقدر بر تن کعبه سفید میآید
حسن بیابانی
بي آن كه غيبت كرده باشي!
گاهي اگر با ماه صحبت كرده باشي
از ما اگر پيشش شكايت كرده باشي
گاهي اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حكايت كرده باشي
گاهي اگر زير درختان مدينه
بعد از زيارت استراحت كرده باشي
گاهي اگر بعد از وضو مكثي كني تا
آئينه يي را غرق حيرت كرده باشي
در سالهاي سال دوري و صبوري
چشم انتظاري را شفاعت كرده باشي
حتي اگر بي آن كه مشتاقان بدانند
گاهي نمازي را امامت كرده باشي
يا در لباس ناشناسي در شب قدر
از خود حديثي را روايت كرده باشي
يا در ميان كوچههاي تنگ و خسته
نان و پنير و عشق قسمت كرده باشي
پس بودهيي و هستي و ميآيي از راه
تا حق دلها را رعايت كرده باشي
پس مردمكهاي نگاه ما عقيماند
تو حاضري بي آن كه غيبت كرده باشي!
نغمه مستشار نظامی
بغض صحرا گرد من
بازگرد ای بغض صحرا گرد من
باز گرما ده به بیت سرد من
ای که عمق انتظارات منی
ای که پشت استعارات منی
من شب ظلمانی هستم تار تار
انتظارم انتظارم انتظار
منتظر بودن عبادت کردن است
با خیال دوست عادت کردن است
قبله صحرانشین این کویر
بال زخم سجادههایم را بگیر
با تو کبری در خضوعم مانده است
چار رکعت در رکوعم مانده است
تشنگی از پا درآورده مرا
آب پشت سد جوعم مانده است
سجدهام سر میکشد از روی مهر
غصه بر دوش خضوعم مانده است
واجباتم شد شهید مستحب
اصل در چاه فروعم مانده است
ای نمیدانم کجایی کیستی
ای فراتر از چرایی - چیستی
در غیابت آب را گل کردهاند
موج را مدیون ساحل کردهاند
خاک در دست کسوف افتاده است
آسمان هم در خسوف افتادهاند
آه ای خورشید روز رهگذر
ای پناه سایههای در به در
بی تو ما دلشورههای بینوا
بر کدامین جاده یابیم التجا
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلیهای پر هیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا
آن که عمری گشته در دنبال تو
باز میآید به استقبال تو
؟؟؟؟
بلا تکلیف !
بیتابتر از جان پریشان در شب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب
محمد مهدی سیار
ای صاحب زمانه!
دنیا بد است، بیتو مکان بدی شدهست
ای صاحب زمانه! زمان بدی شدهست
حتی پیامی از تو به اینجا نمیرسد
بعد از تو باد، نامهرسان بدی شدهست
برگرد، تا هوای زمین را عوض کنی
حالا که نیستی، خفقان بدی شدهست
حالا که نیستی، همه ساکت نشستهاند
حتی زبان شعر، زبان بدی شدهست
ساعت، به سرعت و نگران پیش میرود
این تیک تاکها، هیجان بدی شدهست
دست مرا بگیر که یخ زد بدون تو
جان مرا بگیر، که جان بدی شدهست
میلاد عرفانپور