نگاه چند بعدی؛ لازمه پیشرفت دین (زلال بصیرت)
در قديم كه هنوز تمدني شكل نگرفته بود، در يک شهر يک حکيمباشي وجود داشت كه هر کس مريض ميشد، اين فرد همة امراض او را معالجه ميکرد. در شهرهای بزرگتر، دو تا سه حكيمباشي وجود داشت. در نهايت در پيشرفتهترين شهرها، در هر محلهاي يک حکيمباشي بود. اين موضوع خيلي کمياب بود که در يک شهر، هر محلهاش يک حکيمباشي داشته باشد؛ ولي آن حکيمباشي همة امراض را معالجه ميکرد. تمدن که پيش رفت، باعث شد که رشتههاي مختلف پزشکي پديد آيند و هر رشتهاي به رشتههاي فرعيتر تقسيم شود؛ بهگونهاي كه امروز صدها رشته پزشکي داريم و هر قدر تمدن بيشتر پيش برود، اين رشتهها خصوصيتر و تخصصها بيشتر ميشود. افرادي ميكوشند همة عمرشان را در مسائل مربوط به همان رشته کار کنند تا پيشرفت بيشتري داشته باشند، داروهاي جديد و روشهاي معالجه بهتري کشف کنند.
اما آيا در دينشناسي نيز به همين شكل است؟ از زمان قديم اين طور بود كه صرفيين، ابتدا صرف و نحو و سپس فقه و اصول ميخوانند و ديگر هيچ؛ اما آيا حالا هم همين قدر کفايت ميکند؟! چطور پزشکي بمثابه يك رشته، به صد رشته تقسيم شد و هنوز هم کم است؟ براي مثال، براي درمان چشم، پيشتر فقط يك چشمپزشكي بود، اما الان براي هر بخش چشم يك رشته تخصصي وجود دارد. اگر ما بخواهيم وارد مرحلة تمدنسازي اسلام شويم، چه باید بکنیم؟ رهبرمعظم انقلاب در تقسيمبندي مراحل، مرحله نهايي را تمدنسازي اسلامي ناميدند. شايد معنايش اين باشد که اگر دين پيشرفت ميکند، لازمهاش اين است که تخصصها و رشتههاي مختلف وجود داشته باشد و هر فرد يا گروهي در يک بخش تخصص داشته باشد تا آن قسمت رشد کند و نيازها را بهتر برطرف سازد.
تأسيس گرايشهاي بينرشتهاي
در كنار اين، مسئله ديگري مطرح ميشود كه خوب است براي تبيين آن از همين مسئله پزشکي استفاده کنم. گاهي پزشکي در يک رشتهاي تخصص دارد و بر اساس رشتهاش براي بيمار نسخهاي را تجويز ميکند؛ اما وقتي متخصص ديگري متوجه ميشود، ميگويد اين دارو براي شما مفيد نيست؛ زيرا يک بيماري ديگري داريد که دکتر قبلي آن را نميدانسته و اگر اين دارو را بخوريد براي کليه يا كبد شما ضرر دارد؛ شما بايد داروي ديگري مصرف کنيد که آن ضرر را نداشته باشد؛ اين يعني چه؟ يعني گاهي تخصصها تزاحم پيدا ميکنند؛ اينجاست که لازمهاش اين است که غير از رشتههاي خاص و تخصصي، رشتههاي بينبخشي داشته باشيم. امروز در بعضي از کشورهاي خيلي پيشرفته، بين پزشکي و روانشناسي نيز رشتهاي بينبخشي دارند. البته سابق اينگونه بود؛ حکيمباشيها معمولاً با روانشناسي هم آشنا بودند و ميدانستند چگونه با مريض رفتار کنند كه امنيت و آرامش روحي داشته باشد و نترسد. در رشتههاي بينبخشي، بين پزشکي و روانشناسي و بين بخشهاي مختلف پزشکي، به اين نكته توجه دارند که اگر دارويي براي يك درد خوب است، مواظب باشند براي درد ديگر مريض، ضرر نداشته باشد. در کلينيکهاي پيشرفته دنيا و نیز در ايران، مجموعهاي از پزشکها با هم مشورت ميکنند تا به يك نتيجه نهايي برسند.
ما در عين حال که بايد بخشهاي مختلف دين را از هم تفکيک کنيم، بايد رشتههاي خاص نيز به وجود آيد و کساني عمدة عمر و تحقيقاتشان را بر اين رشته متمرکز کنند؛ اما در اين ميان، بايد يک ارتباط بينرشتهاي هم بين عالمان و بزرگان بهصورت نشستهاي علمي و کنفرانسها باشد. اين سنتي که مراجع ما دارند که گروه و هيئت استفتاء دارند، يک جهت آن همين است که ممکن است هر کدامشان در بخشهاي مختلف تخصص داشته باشند؛ يکي در روايات و ديگري بر اصول عمليه تسلط دارد و فردي نيز نسخهها را بهتر ميشناسد،اينها با هم همفکري ميکنند تا فتوايي که داده ميشود، تا حد امكان به واقع نزديك باشد.
ما در زماني هستيم که تمدن رو به ترقي است، يعني لازمة زندگي اجتماعي بهگونهاي است كه تقسيم کار فراوان شده است. امروزه شغلهايي وجود دارد كه پنجاه سال پيش، نامي از آنها وجود نداشت؛ رشتههايي بهوجود آمده که كسي با آنها آشنايي نداشت و هنوز هم در حال گسترش است. بايد بدانيم دينشناسي هم از اين موضوع مستثنا نيست. نيازهاي مردم در دين نيز بيشتر میشود و هر روز پرسشهاي جديدی مطرح ميشود كه نياز به تخصصهاي جديدي دارد. کسي که ده سال در اقتصاد کار کرده است، شايد با مسائل صلات و طهارت آشنايي نداشته باشد. اگر رشتهها کاملاً متمايز باشد و متخصصان کافي داشته باشيم، همه اينها پيشرفت ميکند. براي تکمیل آن، بايد ارتباطاتي هم بين متخصصان اين رشتهها باشد.
دوري از شناخت تكبعدي دين
اين جمله را تاکید کنم كه مبادا دين را بهصورت تکبعدي بشناسيم؛ يکي از آفاتي که حوزههاي ما در زمان سابق بدان مبتلا بودند، همين تکبعدي بودن است. يکي از مظاهرش اين بود که، تا آنجا که من به ياد دارم و ميشناسم، همه، به استنثنای يك يا دو مورد، پذيرفته بودند که دين ربطي به سياست ندارد؛ اگر ميگفتند يک نفر آخوند سياسي است، مردم با احتياط از کنار او رد ميشدند؛ يعني براي آخوند، سياسي بودن يک نقص بود. من مصداق آن را سراغ دارم: مرحوم آيتالله کاشاني. معلومات اين فرد در حد مراجع بود؛ شايد تيزبيني اين فرد از برخي از مراجع هم بيشتر بود؛ اما به خاطر اهتمامي که به مسائل سياسي داشت، هيچ کس او را جزو علما و مراجع بهشمار نميآورد. ايشان از شاگردان درجة يك مرحوم آقا ضياء بود؛ اما به خاطر اينکه وظيفه واجب خود ميدانست که در سياست دخالت کند، نسبت به كساني كه بهمراتب ضعيفتر از او بودند، در كلاس درس و در اجتماع متدينين ناشناخته بود و کسي بهايي به او نميداد.ايشان با مرحوم سيدمحمدتقي خوانساري و سيداحمد خوانساري و افراد بسیار دیگر، همه از شاگردان برجسته مرحوم آقاضياء بودند. در ميان اين افراد، مرحوم سيدابوالقاسم کاشاني امتيازات خاصي داشت؛ ولي از همان وقت که در نجف بود، در حال مبارزه با انگليسیها بود و در کارهاي سياسي و حتي نظامي مشارکت داشت. بعد از اينکه بازگشت، يکي از مراجع بزرگ مسائل سياسي اسلامي شد؛ هرچند در ميان متدينين خيلي موقعيتي نداشت؛ زيرا اينگونه به مردم تلقين شده بود كه دين با سياست كاري ندارد و اگر كسي وارد سياست شود، از دين و تقواي انسان کاسته ميشود.
امام، احياگر نيمه فراموششدة دين
اما خداوند مردي را فرستاد که نميدانم تا روز قيامت، هر روز در نامة اعمال او چقدر حسنه نوشته ميشود. او اين سد را شکست و اين حجاب حاجز را برداشت. در واقع، مرحوم امام (ره) نصف فراموششدة دين را احيا کرد. ولي شيطان دست برنميدارد؛ امروزه بعد از گذشت چند دهه از رحلت امام، در گوشهوکنار، مجدداً ارتجاع در حال پيدا شدن است؛ يعني دوباره اين زمزمهها در بين مقدسمآبها در حال مطرح شدن است که مسائل سياسي ربطي به دين ندارد. پس بايد مواظب باشيم.
علوم، ابزاری برای اسلام
راه خدا و راه سعادت بیش از یکی نیست و آن هم اسلام است. هر چیزی در کنار اسلام مطرح شود یا اندک تزاحمی با آن داشته باشد، راه شیطان است، در غیر این صورت میتواند ابزاری باشد برای ارائه اسلام. مهندسی و ساختن ساختمانهای جدید جزو اسلام نیست، اما میتواند بمنزلة ابزار، برای خدا، عزت اسلام و تأمین نیازمندیهای جامعه اسلامی به کار گرفته شود. یک جنبه آن میتواند اسلامی باشد و آن اینکه ارزشهای اسلامی در کیفیت ساختمان رعایت شود. در اینصورت، مهندسی و بنایی ساختمان، اسلامی میشود. در همه چیز دیگر نیز به همین صورت است؛ یعنی آنجا که نیاز مسلمانان را رفع کند و باعث حفظ عزت اسلام و مسلمین باشد، اگر برای رضای خدا اجرا شود، آن شغل هم شغل اسلامی خواهد بود؛ اما علومی که فیحدنفسه مربوط به راه زندگی است، یعنی بیانکنندة چیزی است که خدا دوست دارد، از معارف و اعتقادات، تا اخلاق و آداب و احکام فردی، اجتماعی، خانوادگی و بینالمللی، همه علوم اسلامی است؛ یعنی بیان میکند خدا در این موقعیت از شما چه میخواهد. علوم دیگر در صورتی که وسیلهای برای اینها باشد، میتواند اسلامی باشد. یعنی نسبتش با اسلام، این است که ابزار و وسیلهای برای پیشرفت اسلام باشد. در اینصورت، ما نظامیگری اسلامی و موشکسازی اسلامی هم میتوانیم داشته باشیم. البته این نسبت بالعرض است. نسبت بالذات در مواردی است كه به ما بگوید خدا از شما چه میخواهد و وقتی این علوم متناسب با تمدن اسلامی خواهند بود که در رشتههای مختلف تقسیم کار بشود و در عین حال، بین رشتههای مختلف هم ارتباطاتی برقرار بشود تا جهت پیشرفت این علوم را به سوی یک نقطه، که «و أنّ الی ربّک المنتهی»(کار خلق عالم به سوی خدا منتهی میشود.)(نجم، 42) است، تأمین کند.
بیانات آيتالله مصباح يزدي (ره)
در جمع طلاب مرکز جامع علوم اسلامي ولي امر (ع)؛ قم؛ 28/1/95
زلال بصیرت هر دو هفته یک بار روزهای یکشنبه منتشر میشود.