آیا خداوند به آفریدگانش نیازمند است؟
مهمترین و بنیادیترین آموزه همه پیامبران الهی، آموزه توحید و یگانگی خداوند است؛ نخستین باوری که پیامبران در میان انسانها درانداختند و آن را اصلیترین رمز کمال و سعادت آدمیمعرفی کردند، اعتقاد بهوجود و نامهای نیکوی خداوند یگانه است؛ شاید بتوان گفت که در تاریخ دینورزی در روی زمین، کمتر کسانی یافت میشدهاند که وجود خداوند را نپذیرند و عالم را یکسره محصول تصادف بپندارند؛ بلکه هر گروهی، بسته به محیط تربیتی خود، به نیرو یا نیروهایی معتقد بوده که کار خلق و تدبیر امور عالم، بهعهده آنهاست؛ قرآن کریم تصریح میکند که حتی مشرکان مکه که در کفر و شرک خود بسیار سرسخت و مقاوم بودند، وجود خدای خالق دانای حکیم و مقتدر را قبول داشتند.(زخرف/9) ولی برای او شریکانی در عرض او قائل بودند که کارهای خداوند را به پیش میبرند و در عالم هستی مؤثر و فاعل حقیقیاند؛ اما به هرحال همواره کسانی بوده و هستند که با انگیزهای گوناگون و گاهی با دستاویزقراردادن ادله مختلفی، به انکار وجود خداوند پرداخته و اعتقاد مؤمنان را نفی کردهاند؛ در نوشتار حاضر یکی از شبهاتی را که پیرامون خالقیت خداوند در فضای مجازی مطرح شده و نفی آن را دستمایه نفی وجود خداوند قرار داده است، بررسی کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت.
* * *
چکيده شبهه
کیفیت پیدایش صفت خالقیت برای خدا
خالقیت خدا از دو حال خارج نیست: یا خدا قبل از خلقت جهان، خالق بوده و یا بعد از خلقت و به وسیله خلقت، متصف به خالقیت شده است؛ صورت اول، صحیح نیست؛ زیرا خالقیت و مخلوقیت دو صفت متضایفند که وجود هریک، وابسته بهوجود و تحقق دیگری است و تا وقتی که مخلوقی نباشد، چیزی نمیتواند متصف به صفت خالقیت شود؛ پس صورت دوم را باید پذیرفت که خدا بعد از خلقت جهان، خالق شده است؛ اگر صورت دوم را بپذیریم، لازمه آن این است که زمانی باشد که خدا خالق نبوده و بعد از خلق کردن، ماهیت و ذات خدای فاقد صفت خالقیت، متصف به خالقیت شده است؛ حال آنکه چیزی که در ماهیت خود دچار تغییر میشود، شایسته مقام خدایی نیست؛ زیرا در این صورت، خدا تا مدتی، کمالی را نداشته و بعد از آن، بهواسطه مخلوقاتش متصف به صفت خالقیت و دارای آن کمال شده است!
مقدمه
در علم کلام از دو گونه صفت برای خداوند بحث میشود: 1. صفات ذات 2. صفات فعل؛ صفات ذات، صفاتی هستند که از ازل در ذات خداوند وجود داشته و انفکاک آن از ذات او محال است؛ بلکه تصور ذات باری تعالی بدون این صفات ممکن نیست؛ این صفات عبارتند از علم، قدرت و حیات؛ صفات فعل، صفاتی هستند که باریتعالی در مرتبه ذات، متصف به آنها نیست، بلکه وقتی فعلی از او سر زد، این صفات از فعل او انتزاع میشود؛ مثلا همین صفت خالقیت را اگر در نظر بگیریم، خداوند در مرتبه ذات، متصف به صفت «قادر علی الخلق» است اما وقتی خلقتی صورت گرفت و موجودی خلق شد، از مرتبه فعل او (خلق کردن او)، خالقیت را انتزاع کرده و میگوییم: خداوند خالق است!
پهنه هستی، مجلای ظهور صفات (نامهای) خدا
در مباحث کلامی مربوط به ذات و صفات خداوند، پرسشها و ابهامهایی از سوی منکران مطرح شده و میشود؛ یکی از پرسشهای رایج در این زمینه، پرسش یا شبهه درباره صفاتی است که اصطلاحا از مقوله مفاهیم متضایف است؛ مفاهیم متضایف، همواره برای تحقق، به دو طرف نیازمند است؛ مثلا همین مفهوم «خالق» در صورتی قابل تحقق و حتی تصور است که مخلوقی وجود داشته باشد؛ اگر مخلوقی در کار نباشد، صفت خالقیت بیمعنا خواهد بود و لازمه این سخن این است که خداوند پیش از خلق کردن، فاقد این صفت باشد و با خلقت است که واجد این کمال میشود و این یعنی نیازمند بودن و تغییر یافتن! و این هردو با واجبالوجود بودن او در تنافی است! چنانکه در چکیده شبهه تقریر شد، برخی این مسئله را دستاویز نفی وجود خداوند قرار داده و شقوقی را برای استدلال خود مطرح کردهاند؛ در پاسخ به آن ادعا میگوئیم: از میان شقوق محتمل بیان شده، صورت اول را برمیگزینیم و میگوییم خداوند پیش از خلقت جهان، خالق بوده نه بعد از آن؛ پس دیگر اشکال تغییر در ذات خدا منتفی است؛ هرچند خالق و مخلوق متضایفان(1) هستند، اما باید به فرق میان ظهور صفت خالقیت و تحقق و وجود صفت خالقیت توجه کرد؛ زیرا تنها ظهور صفت خالقیت بهواسطه خلق کردن است نه ثبوت و تحقق صفت خالقیت؛(2) برای روشنتر شدن تفاوت میان این دو، مثالی بیان میکنیم؛ وزنهبرداری که قدرت بر برداشتن وزنه 200 کیلویی دارد، آیا با برداشتن وزنه 200 کیلویی، بر چنین کاری قادر میشود یا اینکه قبل از برداشتن وزنه هم قادر بوده و با برداشتن وزنه، تنها تواناییاش برای دیگران آشکار میشود؟ خواهید گفت: تا وقتی کسی قدرت بر برداشتن وزنه 200 کیلویی نداشته باشد، نمیتواند چنین وزنهای را بردارد؛ پس وزنهبردار قبل از برداشتن وزنه، قادر بود و با برداشتن وزنه، قدرتش به منصه ظهور و بروز رسید!
مثال دیگر: آیا میتوان گفت که یک پزشک جراح، مادام که در اتاق عمل و در حال جراحی نیست، فاقد صفت جراح است و تنها وقتی وارد اتاق جراحی میشود و تیغ به دست میگیرد، قادر بر جراحی میشود؟! خیر! مسلما چنین نیست که جراح با رفتن به اتاق عمل و جراحی کردن، قدرت بر جراحی پیدا کند؛ بهگونهای که اگر یک بنا را هم ببریم در اتاق عمل و تیغ به دستش بدهیم، بتواند کار او را انجام دهد؛ جراح قبل از رفتن به اتاق عمل، قدرت بر جراحی دارد و با رفتن به اتاق عمل، قدرتش ظهور پیدا میکند؛ هرچند با جراحی کردنهای زیاد، مهارتش بیشتر میشود.
چکيده سخن آنکه: هرچند ظهور صفت خالقیت برای خدا به واسطه خلق کردن است، اما ثبوت و تحقق این صفت برای او قبل از خلقت نیز ثابت بوده است و هرگز وابسته به خلقکردن نیست؛ خلقکردن موجودات، خود حاکی از وجود صفت خالقیت در وجود خدا، قبل از خلقت است! خداوند پیش از خلقت عالم، قادر بر خلقت عالم بود و پس از اراده خلق، عالم، صورت تحقق یافت؛ بنابر این آنچه که اصل صفت خالقیت است، همانا قدرت بر خلق است نه فعلیت خلق! فعلیت خلق، مرتبه ظهور کمال قدرت بر خلق است، نه متصف شدن به صفت خالقیت!
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تَضايُف(اصطلاح فلسفى)، نسبت ميان دو امر وجودى كه تعقل هريك مستلزم تعقل ديگرى باشد را تضايف گويند و آن دو امر را متضايفان مينامند، مانند نسبت ميان اب و ابن كه ابوت و بنوت باشد كه نسبت مكرره است.(سيدجعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ج1، ص537، انتشارات دانشگاه تهران- تهران، چاپ: سوم، 1373 ه.ش)
همبستگى يا تضايف در منطق به معنى تقابل دو حد است به نحوى كه تصور هر يك از آنها متوقف بر تصور ديگرى است، مثل پدر و فرزندى (جميل صليبا- منوچهر صانعى درهبيدى، فرهنگ فلسفى، ص232، انتشارات حكمت- تهران، چاپ: اول، 1366 ه.ش).
2. مرحوم علامه شعرانی در پاسخ به یکی از شبهاتی که به صفت قدرت خدا مطرح شده بیان میدارند که: «قدرت با نبودن فعل(مقدور) جمع میشود»(علامه شعرانی، ترجمه و شرح فارسی بر کشفالمراد، ص392، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ دوازدهم، 1388ش).