دینستیزی جدید و شگردها
آنچنان كه در فصلهای پیشین گذشت، همة مخاصمات بشری، به جدال میان حق و باطل باز میگردد، و در این خصومتها، اهل باطل جلوههای گوناگونی به خود میگیرند. نبیستیزی، ولیّستیزی و روحانیستیزی از عمدهترینِ این جلوهها به شمار میآیند. همچنین در خلال گفتارهای قبل، پارهای از مهمترین شگردهایی كه پیروانِ طاغوت بر ضد انبیا و امامان معصوم(علیهمالسلام) به كار میبردند بررسی شد. دستة نخستِ این شگردها مشتمل بود بر استهزا و تمسخر، تهمت، بهانهجویی، تطمیع، تهدید، خشونت و قتل و... و به طور كلّی آنچه میتوان ترور شخصیت و شخص نامید. دستة دیگر نیز عبارت بود از تحریف تعالیم و آموزههای ایشان؛ از تأویل و تفسیرِ به رأیِ آموزههای قرآن و دیگر كتب آسمانی گرفته تا تحریف احادیثِ بر جای مانده از معصومان(علیهمالسلام.)
اینها پارهای از مهمترین شگردهایی بود كه درباره انبیا و اولیای معصوم الهی(علیهمالسلام) به كار گرفته شدهاند. اما در عصر حاضر، كه دشمنیهای اهل باطل با دین ـ افزون بر جلوههای گذشته ـ در چهرة روحانیستیزی جلوه نموده است، ترفندهای جدیدی نیز به وجود آمده كه با افزوده شدن و آمیختن با شگردهای پیشین، وضعیت پیچیدهتر و نوپدیدی فراهم آورده است. پارهای از این پیچیدگیها معلول ظهور مدرنیسم و پست مدرنیسم در غرب و ورود آموزههای آنها به قلمروهای تمدنی و فرهنگی جوامع مسلمان، و بروز تضادها و تعارضهای بنیادین میان تعالیم وحی و باورهای خودساختة غرب و غربزدگان است.
حاصل این تضادها و نیز خودباختگی و شیفتگیِ برخی روشنفكران در برابر فرهنگ غرب موجب آن شده كه فضای فكری و فرهنگی جامعه آلوده گردد و هجمهها علیه دین و دینداران روز به روز فزونی گیرد؛ به طوری كه امروزه بیشترِ اصول و فروع اسلام مورد انكار واقع شده یا مخدوش گشته است كه نمونة آن در سخنان یكی از دگراندیشان معاصر آمده است: «روزگاری چون اسرار طبیعت كشف نشده بود و كسی از آنها آگاهی نداشت، معتقد بودند كه این عالَم از غیب الغیوب آمده است و به قول مولانا به غیب الغیوب باز میگردد. ولی اینگونه عقاید به دوران ما قبل مدرنیته باز میگردد؛ اما امروزه همه میدانند كه نه از پیش طرح و نقشهای برای این جهان كشیده شده، نه از ناحیه غیب آمده است و نه به سوی غیب الغیوب باز میگردد.»
بنابراین مقابله با شگردهای امروزینِ دین ستیزان، افزون بر ضرورت آشنایی با آموزههای اسلام و شگردهای دیرینِ نبیستیزان و ولیّستیزان، نیازمند آگاهی از پیشینه و وضع امروز غرب و نیز تعامل كشورها و جوامع مسلمان با فرهنگ غرب و آموزههای مدرنیته و فرا مدرنیته است، و در این میان بازكاوی شخصیت و آراء و مبارزات امام خمینی و تحقیق در ترفندهایی كه مخالفانِ او طیِّ مبارزات قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به كار بردهاند، مدخلِ بسیار خوبی برای ورود به این بحث خواهد بود. همچنین بررسی دگرگونیهایی كه پس از رحلت ایشان در جامعه اسلامی ایران ـ چه در عرصة سیاستگذاریهای مختلف دستگاههای حكومتی، چه در عرصههای غیر حكومتی ـ رخ داده است و مقایسة وضعیت كنونی، با اوضاع دوران حیات امام خمینی(رحمه الله علیه)، راهگشای كشف و دفع بسیاری از شگردهای دینستیزانِ امروز است.
حذف شخصیت و شخص امام
گفتهها و عملكردهای امام خمینی(رحمه الله علیه) در تمام دوران مبارزه با رژیم پهلوی ـ و نیز پس از آن ـ به روشنی گواهی میدهد كه «احیای دین و مبارزه با دینستیزان»، بزرگترین هدف او از تشكیل و ادامه نهضت 15 خرداد 42 بوده است. سخنرانیها، بیانیهها، اعلامیهها و نیز وصیتنامة تاریخیِ ایشان، شاهدان صدقِ این مدعایند. این آرمان بلند، امام را به منزلة مظهر حق و بزرگترین نمودِ روحانیت، آماج كینهتوزیها و دشمنیهایِ بزرگترین جلوههای طاغوت قرار میداد. از این روی، شگردهای معمولِ دشمنان ایشان ـ همانطور كه انتظار میرفت ـ برضدّ ایشان و پیروان و آرمانهایشان به كار افتاد، و به این ترتیب از میان بردن شخصیت و شخص ایشان در دستور كار دشمنان قرار گرفت. از سال 40 و 41 به بعد، رژیم پهلوی به طور مستقیم و غیر مستقیم و با انواع افتراها و تهمتها سعی كرد شخصیت این فقیه آزاده و دانشمندِ شجاع را وارونه و مخدوش جلوه دهد. برای مثال محمّدرضا پهلوی و دیگر سرانِ رژیم در سخنرانیها و مصاحبههایشان با خبرنگاران داخلی و خارجی، همچنین بسیاری مطبوعات وابسته به دستگاه حكومت و نیز برخی گردانندگان مجلات خارجیِ كشورهای اسلامی از امام با عنوان «عامل بیگانه» و «وابسته به اجانب» یاد میكردند،1 تا از این راه، اقتدار معنوی او را زایل، و مردم را از گِرد وی پراكنده سازند.
پانوشتها:
1- در كتاب انقلاب سفید، منسوب به محمّدرضا پهلوی، دربارة ماجرای 15 خرداد چنین میخوانیم:
«این غائله به تحریك عوامل ارتجاع توسط شخصی صورت گرفت كه مدعی روحانیت بود... در عوض مسلّم بود كه این شخص ارتباط مرموزی با عوامل بیگانه دارد؛ به طوری كه دیدیم رادیوهای آوارگانِ بیوطنِ حزب سابقِ توده، یعنی حزبی كه اصولاً با خداشناسی مخالف بود از این شخص به كرّات با عنوان آیتالله تجلیل كردند و مقام او را، به اصطلاح، به عرش رسانیدند. ولو اینكه احیاناً تحریكات این شخص از جای دیگر آب میخورد.»(انقلاب سفید، ص 454؛ جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 51، پاورقی.)
همچنین حسن پاكروان (رئیسوقتِ سازمان مخوف امنیت رژیم پهلوی) در مصاحبهای كه عصر روز 15 خرداد 42 ترتیب داده بود گفت: «... اخیراً روش برخی از روحانیون طوری بوده است كه اشكالات قابل ملاحظهای ایجاد كرده است و اولیای امور را وادار نموده است برای حفظ مصالح عالیه مملكت اقدام نمایند.... این اشخاص بدون در نظر گرفتن مصالح عالیة كشور با تمام عناصر مرتجع همدست شدند و متوالیاً تحریك كردند، از هیچ كار كوتاهی نكردند، از هیچ تهمتی خودداری نكردند، و كار به جایی رسید كه با عوامل خارجی تماس گرفتند و...» (جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، ص 48.)