آیا قدرت نرم آمریکا رو به افول است؟
کارگزاریها و مجریان قدرت نرم امریکا (پاورقی)
سیده مهدیه قرشی
Research@kayhan.ir
مؤسسات غیرانتفاعی، سازمانهای پژوهشی و دانش بنیان وابسته به دانشگاهها و همچنین مراکز تحقیقات دفاعی در امر بهرهگیری و ارائه طرحهای مرتبط با قدرت نرم و چگونگی به کارگیری آن در مناطق مختلف با توجه به شناخت دقیق و مطالعه موردی از حوزههای جغرافیایی مبادرت به این امر میورزند. در واقع ایجاد این مؤسسات و نهادها میتوانند باعث افزایش منابع قدرت نرم کشور شوند. برای مثال، انگلستان در قرن نوزده و ایالات متحده در نیمه قرن بیست با ایجاد ساختاری از نهادها و قواعد بینالمللی، باعث ارتقای ارزشهای خود شدند. این نهادها و قواعد بینالمللی که با ماهیت دموکراتیک و لیبرال انگلستان و سیستمهای اقتصادی امریکا سازگار بودند. صندوق بینالمللی پول1، سازمان تجارت جهانی2 و سازمان ملل3 از جمله نهادهای ساخته شده به دست ایالات متحده بودند. هنگامی که کشورها قدرت خود را در نظر دیگران مشروع جلوه دهند با مخالفت کمتری با خواستههای خود روبرو خواهند شد. بر همین اساس اگر فرهنگ و ایدئولوژی یک کشور جذاب باشد، دیگران با میل و رغبت بیشتری از آن کشور تبعیت میکنند. اگر یک کشور بتواند قواعد بینالمللی را به گونهای که متناسب با منافعش باشد، شکل دهد؛ به صورت طبیعی سیاستهای اجرائیش به دلیل انطباق با قواعد بینالمللی مذکور از مشروعیت بیشتری نزد دیگران برخوردار است. بر همین سیاق اگر چنین کشوری از این سازمانها و قواعد برای ترغیب دیگر بازیگران جهت تحدید رفتارها و یا اصلاح سیاستهایشان در راستای اهداف مورد نظرش بهره گیرد، به طور طبیعی به میزان بیشتری از اهدافش با صرف هزینه های کمتر نائل خواهد آمد( نای،1387: 51). در همین راستا شرکتهای امریکایی نیز میتوانند نقشی مهم ایفا کنند. نمایندگان و برندهای آنها بسیار بیشتر از نمایندگیهای حکومت با زندگیهای مردم ارتباط مستقیم دارند. برخی تجار پیشنهاد کردهاند که شرکتها برای نمایندگان شرکت پیش از فرستادنشان به خارج از کشور آموزش ارتباطات و ارتباط جمعی برقرار کنند. همچنین شرکتها میتوانند رهبری حمایت از پروژههای خاص مربوط به دیپلماسی عمومی را در دست گیرند. بخشی از قدرت نرم امریکا خارج از فضای باز جامعه و حکومتش به خاطر این واقعیت رشد میکند که مطبوعات آزاد، کنگره و دادگاهها میتوانند از سیاستها انتقاد نموده، آنها را اصلاح کنند. وقتی ابزارهای حکومتی از چنین انتقادی اجتناب کنند نه تنها اعتبار خود را از بین میبرند بلکه نمیتوانند در یکی از منابع مهم جذبه برای نخبگان خارجی (حتی وقتی که به شدت منتقد سیاستهای حکومت هستند) سرمایه گذاری کنند. علاوه بر این برخی مواقع همکاری با نهادهای چندجانبه ای مانند ناتو یا سازمان ملل، میتواند استفادة حکومتها از این ابزار را برای مدیریت کارهای سخت مانند حفظ صلح، ترویج دمکراسی یا مقابله با تروریسم سادهتر کند. برای مثال، دیپلماسی عمومی امریکا طی جنگ سرد در چکسلواکی با پیوستن به کنوانسیونهای بینالمللی که حقوق بشر را ترویج میکردند تقویت شد. کنفرانس چندجانبه هلسینکی پیرامون امنیت و همکاری در اروپا به سال 1975 بحث حقوق بشر را در پوشش فولاد قانونی کرده و نتایجی داشت که توسط کسانی که پیمان نهایی را امضا کردند پیشبینی نشده بود. بنابراین حکومتها برای دستیابی به اعتبار نه تنها با حکومتهای دیگر بلکه با دامنه گستردهای از بدیلها شامل رسانههای خبری، شرکتها، سازمانهای غیرحکومتی، سازمانهای بین حکومتی و شبکه های اجتماعات علمی رقابت میکنند. از طرف دیگر اهمیت نقش فوق العاده رسانهها در عرصه سیاست جهانی را میتوان در آئینه اصطلاح(( تأثیر سی. ان . ان)) مشاهده کرد. این اصطلاح به ظرفیت خبرگزاری سی. ان . ان در بسترسازی برای کنشها و تصمیمات سیاستخارجی اشاره دارد. برای مثال در خلال جنگ کوزوو گفته میشد که سی.ان.ان توانست تهدید یوگسلاوی را برای ناتو شکل دهد و آن را تقویت نماید تا سرانجام این سازمان را وادار کند که حملات هوایی را علیه یوگسلاوها آغاز کند(Roach,2005: 455). در این میان امریکا از پتانسیلهای موجود در کشورهای هدف چون نخبگان و روشنفکران، هنرمندان، مترجمان و روزنامه نگاران نیز برای القای مفاهیم و ارزشهای لیبرال – سرمایهداری غربی با تشکیل انجمنها و NGO ها و نیز برگزاری همایش و آموزش در محافل آکادمیک مسیر دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده خود را هموار می کند. در همین راستا امریکا با ارائه طرح های امنیتی چون4 PSB به عنوان بزرگترین عملیات جاسوسی قرن بیستم در عرصه علوم انسانی و با به کارگیری ابزار ها و منابع قدرت نرم، درصدد اقناع افکار عمومی براساس تز جوزف نای بوده است. بنابراین به جز کارگزاری های غیر رسمی و مؤسسات وابسته به آن ها در استفاده از قدرت نرم به عنوان ابزاری جهت نیل امریکا به منافع خود، کارگزاریهای رسمی چون CIAنیز در این پروژهها شرکت دارند. از دیگر مؤسسات فعال در عرصه تقویت قدرت نرم امریکا ، بنیاد هریتیج است که یکی از وظایف اصلی این بنیاد پیشبرد دیپلماسی عمومی کاخ سفید در جامعه عمومی امریکا و حتی درعرصه جهانی است، بر این اساس هریتیج نفوذ قابل ملاحظهای بر شبکههای تلویزیونی و ماهواره آمریکا و حتی بنیاد صهیونیستی «هالیوود» دارد بطوریکه گفته میشود سیاستهای کاری این رسانههای جمعی توسط مرکز دیپلماسی عمومی بنیاد هریتیج تدوین و طراحی میگردد. یکی از کارکردهای مهم بنیاد هریتیج در حوزه سیاست عمومی آمریکا، مخالفت عملی با حضور مذهب در عرصه اجتماعی و ترویج تفکرات سکولار در بدنه اجتماعی آمریکا است. هریتیج با ترویج دیدگاههای مادیگرایانه و آزادیهای مذهبی در جامعه عمومی آمریکا، علاوه بر اینکه آمریکا را بعنوان یک مدل برتر ارزشهای لیبرال دموکراسی به جهانیان معرفی میکند از طرفی افکار عمومی آمریکا را در راستای سیاستها و راهبردهای جهانی کاخ سفید سازماندهی فکری میکند(زادبوم، 1390).
اهداف امریکا در حوزه قدرت نرم
دستیابی و کسب قدرت حداکثری به عنوان یک قدرت برتر و هژمون در جهان مهمترین هدف امریکا در اقناع ملتها و نیز دولتهای جهان بوده است. در واقع امریکا به استفاده از قدرت نرم خود در غالب فرهنگ و سیاستها و ارزش ها در پی رسیدن به رهبری ایدئولوژیک جهانی است. ایدئولوژی که صرفاً نگاه تک بعدی یا مادی به انسان داشته و تمامی تجزیه و تحلیل ها را بر پایه همین گزینه انجام میدهد( دهشیار، 1379: 437).
مؤلفههای افول قدرت نرم
با توجه به اینکه امریکا بیشترین امکانات و منابع قدرت نرم را در جهت انتشار ارزشهای امریکایی در اختیار دارد لکن تغییرات حاصل شده در جذابیت ایالات متحده و تأثیری که این تغییرات میتواند بر دستاوردهای سیاسی بگذارد، موضوع ظهور و بروز امریکاستیزی در جهان را منجر شده است که این موضوع تا حدودی سلطه قدرت سخت و ابزارهای وابسته به آن را در سیاستخارجی امریکا فراهم نموده و علیرغم منابع بالقوه برای ایجاد جاذبه امریکا در عرصه جهانی، به دنبال تهاجمات گسترده در مناطق عراق، افغانستان و ...تا حد بسیاری از جذابیت آن کاسته است. بر همین اساس می توان مؤلفه هایی را برای افول قدرت نرم امریکا در نظر گرفت.
دلایل افول قدرت نرم امریکا
از جمله دلایلی که میتوان با توجه به آنها قدرت نرم امریکا را قدرتی رو به افول تلقی نمود این است که امروزه با تغییر زمینهها و ابزار قدرت در جهان ناگزیر برای درک بهتر قدرت نرم کشوری همانند امریکا باید به نقاط ضعف و قوت آن توجه نمود. بر همین اساس میتوان این کشور را ابر قدرتی تنها نام نهاد. اگرچه با پایان یافتن جنگ سرد مباحثی راجع به ابر قدرتی امریکا مطرح شد لکن با وقوع حادثه 11 سپتامبر ، حمله به عراق و افغانستان، گسترش موج امریکاستیزی در خاورمیانه و بحران در نظام اقتصادی زمزمههای افول قدرت این کشور در مجامع علمی جهان آغاز شد. علیرغم این مسأله، برخی از کارشناسان همچنان اعتقاد دارند که در منابع قدرت نرم و سخت این کشور تغییرات بنیادی رخ نداده است. به اعتقاد آنها، رشد با ثبات اقتصادی، پیشرفت علم و تکنولوژی، قدرت بالای نظامی، نفوذ سیاسی و جاذبه فرهنگی همچنان این کشور را بر اریکه قدرت جهانی نگه داشته است. اما بر خلاف این دیدگاهها، مشکلات اقتصادی و اجتماعی خرد و کلان در سطح داخلی و خارجی، همه نشان از افول قدرت جهانی این کشور بوده است. بحران در نظام سرمایهداری، بالا بودن آمار فقر، مشکلات اجتماعی و خانوادگی در این کشور، رشد جنبشهای اجتماعی جدید مانند وال استریت و گسترش امریکاستیزی خصوصا در کشورهای واقع در خاورمیانه که در ذیل حوزههای فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرد همگی بیانگر افول تدریجی قدرت امریکاست. در واقع با توجه به اینکه به منظور اجرای طرحهای فرهنگی، کشورها نیازمند بستر اقتصادی و توانمندیهای صنعتی و تولیدی برای حمایت از حرکتهای فرهنگی بوده و به نوعی این مقولهها همپوشانی با یکدیگر داشته اند، به همین سبب هرگونه خلل در منابع اقتصادی و تولیدی و صنعتی میتواند منجر به تضعیف وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشورها و قدرت اقناعکنندگی آنان شود. در این رابطه امریکا نیز تحت این تأثیر و تأثرات قرار دارد. این بدان معنی است که با کاهش برخی توانمندیهای امریکا در حوزههایی که تاکنون صرفا در نقش یکهتاز آن میدان حضور داشته، این عوامل بر حوزه فرهنگی و ارزشها و مقبولیت این کشور در سطح جهان بیتأثیر نبوده و به نوعی زمینههای افول قدرت اقناعکنندگی این کشور را فراهم آورده است.
منابع در دفتر روزنامه موجود است