بررسی قیام 15 خرداد؛ مبداء تحولات منتهی به انقلاب اسلامی- ۵
وظایف حقپرستان و جهاد دفاعی
آیین اسلام بر اساس جهانبینی توحیدی خود، راه و رسم درست زیستن را به كاملترین وجه در اختیار انسانها نهاده است و برای كمال یافتن و رستگار شدن پیروان خود، در حوزههای فردی و اجتماعی، احكام و اعمالی را وضع كرده است.
معرفت به «حق» و مصادیق آن، از جمله وظایف حق پرستان است.1 پس از آنكه حق و مصادیق آن از همان راههای پیشنهادی اسلام شناخته شد «پایبندی به حق و عمل كردن به آن» در تمام حوزههای فردی و اجتماعی واجب است.2 اما همانگونه كه پایبندی و عمل به حق بر مؤمنان لازم شمرده شده، بر آنان فرض است كه در دفاع از «حق» و «حقپرستان» نیز پایمردی كنند،3 و در مبارزه با اهل كفر و جهاد با باطل از پای ننشینند.4
همین جاست كه فریضة «امر به معروف و نهی از منكر»5 با تمام مراحل و مراتب آن و همچنین وظیفة سترگ «جهاد دفاعی» مطرح میشود و هر فرد مسلمان در قبال دیگر مسلمانان و جامعه و دین، مسئول به شمار میآید؛6 چراكه در غیر این صورت جان و مال و ناموس آنان به خطر میافتد و زمین به فساد كشیده میشود و در نهایت هدف آفرینش عالم، كه كمال یافتن در پرتو پرستش و عبودیت خداوند است، نقض خواهد شد:
وَلَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا....؛7 «و اگر خداوند برخی از مردم را به دست برخی دیگر دفع نكند، دیرها و صومعهها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی كه نام خدا در آن بسیار برده میشود
ویران میگردد...» بنابراین حقیقت هدف مبارزات اهل باطل، به براندازی حق و شریعت الهی باز میگردد، و پیروان حق نیز برای برپایی دین خدا به مبارزه و دفاع در برابر طاغوت میپردازند و با آنان جهاد میكنند، و این دفاع جزو وظایف دینی مسلمانان به شمار میآید.
چنین بود كه مردم شیعة ایران وقتی فریاد
امامخمینی(رحمهًْ الله علیه) را شنیدند و دین خدا را در خطر دیدند به گونهای خودجوش بر ضد نظام باطل پهلوی قیام كردند.
خاستگاههای اجتماعی- سیاسی
با ظهور اسلام در جزیرة العرب و نفوذ آن در كشورهای دور و نزدیك، ایرانیان از جمله مردمانی بودند كه با آیین توحیدی پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله) آشنا شدند و به تدریج بدان تمایل یافتند و رفته رفته اسلام آوردند. پس ازمدتی فرهنگِ این دین آسمانی با فرهنگهای باستانیِ ایران درآمیخت و آرام آرام بر آنها غلبه یافت و سرانجام آیین اسلام به منزله مذهب رسمیِ ایران پذیرفته شد.
در این دوران از تاریخ ایران، همانند دورههای پیش از اسلام، سلسلههای گوناگون پادشاهی بر این سرزمین حكومت كردند. برخی از این سلاطین میكوشیدند تا خود را علاقهمند به دین و هواخواه اسلام جلوه دهند، و به این منظور، گاه دست به اقداماتی میزدند. اما به رَغم این تلاشها، مردمِ مسلمان، اغلب، آنان را حكّام جور میدانستند و طبق باورهای دینیشان حكومت آنان را غصبی میشمردند. این تلقی در قبال حكومتها و سلاطین، در رفتار مردم و پیشوایان و مراجعِ دینیشان ظهور و بروز میكرد، و اساساً برخورد علمای دین با پادشاهان و گماشتگان آنان، خود، این تلقی را دامن میزد! برای نمونه موضع میرزای قمی
(رحمهًْ الله علیه) در قبال پادشاهانِ معروف قاجار، یعنی آغا محمّد خان قاجار و فتحعلیشاه تا حدی گویای این باورِ نهادینه در قبال سلسلههای پادشاهی است.
در كتاب نخستین رویاروییهایاندیشهگران ایران آمده است فتحعلیشاه قاجار با ارسال نامهای برای عالمِ برجستة آن روزگار، مرحوم میرزای قمی، ضمن ابراز علاقه و ارادتِ ویژه به ایشان مینویسد: «من امیدوارم در فردای قیامت با شما محشور گردم.»8
اما میرزای قمی(رحمهًْ الله علیه) در پاسخ این نامة شاه قاجار مینویسد: «من شما را دوست ندارم؛ زیرا میترسم در قیامت با شما محشور گردم؛ چون در حدیثی از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده: لو أنّ رجلاً أحبّ حجراً لَحَشَرَهُ اللّه معهُ 9 «هر كس، كسی را دوست داشته باشد در قیامت با او محشور میشود. اگر كسی سنگی را هم دوست داشته باشد در قیامت با همان سنگ محشور میشود. من به خدا پناه میبرم از اینكه با تو محشور شوم؛ برای آنكه تو ظالم هستی، و من تو را دوست ندارم.»10
این ابراز برائت، تنها، نمونهای از رویاروییهای بزرگان مذهبی و مردم ایران در برابر حكومتهای غیردینی و پادشاهی است، و از آبشخور فرهنگ اصیل شیعه سرچشمه میگیرد كه حكومت و ولایت را، حقیقتاً از آنِ امامان معصوم (علیهمالسلام)
یا جانشینان آنان میداند.
این موضعِ ریشهدار مردم و رهبران مذهبیِ آنان در قبال دستگاههای حكومتی، هرچند خود واكنشی در برابر حقستیزیِ حاكمان جور بود، تلاش بیشترِ این دستگاهها را برای دینستیزی و دینزدایی در جامعة اسلامی دامن میزد.
به این ترتیب، حكومتها با شگردهای مختلفی میكوشیدند تا موقعیت و قدرت خود را حفظ كنند؛ گاه با تظاهر به جانبداری از دین و پایبندی به احكام شریعت، و گاه با طرح و اجرای نقشههای مخفی علیه آن، و در نهایت مبارزة مستقیم بر ضد دین و دینداران. با روی كار آمدن رضاخانِ میرپنج و تأسیس سلطنت دستنشاندة پهلوی در آذرماه 1304 ه. ش، مبارزه با اسلام، صورتی آشكارا یافت. رضاشاه از یك سوی، با اقدامات عنادآمیزی همچون صدور فرمان كشف حجاب و ممنوعیت برگزاری مجالس عزاداری برای سیدالشهداء(علیهالسلام) با اصلِ اسلام مبارزه میكرد، و از سوی دیگر با سركوبیِ مخالفان و ایجاد اختناق شدید در فضای كشور، مانع هرگونه انتقاد و اعتراضی میشد.
پس از شانزده سال و بركنار شدن او، محمّدرضا پهلوی نیز راه پدرش را در پیش گرفت. اما وضعیت سیاسی و اجتماعی دورة او تا حدودی با دورة اختناق رضاخان تفاوت داشت و حضور مرجع دینیِ بزرگی همچون آیتاللهالعظمی بروجردی و نفوذ و قدرت معنوی او در میان ملّت شیعه ایران، مانع بسیاری از اقدامات دینستیزانه دستگاه پهلوی بود. ولی به هر روی این پسر نیز با شیوههای خود، راه پدر را ادامه داد.
پانوشتها:
1- محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمة، ج 2، ص464 476. 2- همان 3- همان 4- همان، ج1، ص 426 427. 5- همان، ج 6، ص 252 283.
6- همان، ج 2،ص 124 135؛ ج 4، ص 326 328.
7- حج (22)، 40. 8- عبدالهادی حائری، نخستین رویاروییهایاندیشهگران ایران، ص 348. گفتنی است نامههای دیگری نیز ار جانب فتحعلیشاه برای مرحوم میرزای قمی ارسال شده است. برای اطلاع در این زمینه مراجعه كنید به: حسین مدرسی طباطبایی، پنج نامه از فتحعلی شاه قاجار به میرزای قمی، ج 10، ش 4. 9- محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 14، ص 502. 10- در نامههای دیگری نیز كه میرزای قمی برای فتحعلی شاه ارسال كردهاند چنین برخوردهایی به چشم میخورد. مراجعه كنید به: عبدالهادی حائری، نخستین رویاروییهایاندیشهگران ایران، ص 327 - 328.