اقـرار بـه عجز در پیشگاه خدا گـامی بـه سوی خودسـازی
مهدی فتوحی
هر موجودی غیر از خدا، دارای حدود و مرزهایی است که وی را محدود میکند؛ زیرا تنها خداوند است که کمال مطلق است و هیچ حد و مرزی را بر نمیدارد. اقرار به نقص و محدودیت که از آن به عجز و ناتوانی نیز یاد میشود، به معنای آگاهی نسبت به وضعیت خود است. چنین آگاهی، به انسان یا هر موجود دیگری، این امکان را میبخشد تا تلاش کند خود را از نقص برهاند و راهی به سوی کمال و خروج از محدودیت بردارد و آن را دست کم به کمترین وضعیت ممکن کاهش دهد.
نویسنده در این مطلب به تحلیل قرآن درباره نقش و کارکرد عجز در زندگی انسانها پرداخته و علل و عوامل آن را بر اساس تحلیل قرآنی ارائه کرده و نقش اقرار به عجز را در رشد و کمال انسان بررسی کرده است.
ناتوانی موجودات
عجز در اصل به معنای موخر بودن از چیزی است و ضد آن را قدرت گفتهاند. هر گاه واژه عجز و برابر فارسی آن ناتوانی به کار میرود به معنای نداشتن قدرت از اجرای کاری است. این اصطلاحی است که در کاربردهای عجز در فرهنگ قرآنی و مسلمانان، معروف است. در اینجا نیز همین معنا مراد است. بنابراین هنگامی که از انسان عاجز و ناتوان سخن به میان میآید، مراد کسی است که قدرت بر انجام کاری ندارد.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۵۴۷)
خداوند در آیات متعددی از قرآن از جمله در آیه ۶۴ سوره مائده و ۱۳۴ سوره انعام، با اشاره به قدرت مطلق خود، هرگونه عجز، ناتوانی و درماندگی را از خود تنزیه میکند. در آیه ۳۳ سوره احقاف با اشاره به آفرینش هستی و موجودات و ربوبیت همه آنها، ناتوانی و خستگی را از خود مبرا دانسته و در آیه ۱۳۳ سوره نساء و ۱۳۳ و ۱۳۴ سوره انعام ، مهلتدهی خدا به انسانها را ناشی از مشیت وی معرفی میکند و عجز و ناتوانی را در این زمینه از خود دور میشمارد.
خداوند با اشاره به قدرت مطلق خود ، همه موجودات هستی را تحت ربوبیت و حاکمیت خود معرفی میکند و در آیه ۱۰۹ سوره بقره مدارا کردن با توطئهگران و کافران را به معنای عجز خداوند ندانسته و آن را از باب امتحان و امهال میداند. آنگاه در آیه ۴۴ سوره فاطر به ناتوانی همه موجودات هستی از عاجز کردن خداوند توجه میدهد و در آیه ۵۱ سوره حج و ۵ و ۳۸ سوره سبا روشن میسازد که هر تلاشی بر ضد حتی آیات خداوند به شکست میانجامد و کسی نمیتواند خداوند را در کاری عاجز و ناتوان کند و قدرت را از وی سلب نماید.
این در حالی است که همه موجودات دیگر در هر مقام و منزلتی که باشند، از عجز و ناتوانی ذاتی برخوردارند. از این رو ابلیس با همه ادعا، تکبر و غرورش، در نهایت اعتراف به عجز و ناتوانی خویش میکند و میگوید که حتی در گمراه کردن انسانها تنها میتواند شماری اندک از آنها را گمراه کند(حجر آیات ۳۲ تا ۴۲ و اسراء آیات ۶۱ تا ۶۵ و نیز ص آیات ۷۵ و ۸۲ و ۸۳) بنابراین ابلیس نیز با همه آن ادعای برتری خویش، از مسدودکردن راههای نجات و سعادت همه آدمیان ناتوان است (اعراف آیات ۱۱ و ۱۷) و نمیتواند بر مومنان متوکل بر خدا سلطه و حکومتی بیابد.(نحل آیات ۹۸ و ۹۹)
عجز انسان و جنیان
انسان نیز در دنیا و قیامت از بسیاری از امور عاجز است. این عجز در قیامت برای کافران آشکارتر و روشنتر است؛ زیرا در آنجا در مییابند که هیچ قدرت و توانی برای خروج از آتش دوزخ ندارند و یار و یاوری پیدا نمیکنند.(طارق آیات ۹ و ۱۰)
عجز انسان در امور بسیاری اتفاق میافتد که از آن جمله میتوان به عجز انسانها از دفع مرگ وگریز از آن (آل عمران آیه ۱۶۸ و واقعه آیات ۸۳ و ۸۷)، عجز در برابر قدرت مطلق خداوندی(آل عمران آیات ۱۵۴ و ۱۶۰)، عجز از دستیابی به تمام آرزوهای خویش(نجم آیات ۲۴ و ۲۵)، عجز و ناتوانی از دستیابی به علم مطلق الهی(بقره آیه ۲۵۵) ، عجز از فراگیری تعالیم وحی بدون تعلیم و آموزش پیامبران(بقره آیه ۲۳۹) عجز آدمیان از آگاهی بر همه اسرار و ملاکهای افعال خداوندی(طه آیه ۱۱۰)، ناتوانی از ارائه کتابی برتر و هدایتکنندهتر از کتب آسمانی (قصص آیات ۴۸ و ۴۹)، عجز از درک زمان وقوع قیامت (اعراف آیه ۱۸۷ و یوسف آیه ۱۰۷)، عجز انسانها از شمارش نعمتهای الهی (ابراهیم آیه ۳۴ و نحل آیه ۱۸)اشاره کرد که تنها نمونههای کوچکی از عجز و ناتوانی انسان هاست.
خداوند در آیه ۷۰ سوره نحل و ۵ سوره حج از ناتوانی برخی از انسانها حتی از یادگیری مسائل جزیی خبر میدهد که به سبب پیری و کاهش قوای ادارکی پدید میآید. این بدان معناست که انسانها حتی از آموزش اموری عاجز میشوند چه رسد که بخواهند به کاری بپردازند و آن را انجام دهند.
اصولا از نظر قرآن همه موجودات هستی از جمله موجودات اهل زمین از جن و انس، در مقابل خواست و اراده الهی ناتوان هستند و بیاراده و مشیتی او قدرتی ندارند و یا ناتوان از بهکارگیری قدرت خود در انجام کاری میشوند، زیرا خواست و اراده الهی مقدم بر خواست و اراده انسانی و یا هر موجود دیگری است. بنابراین اراده الهی میتواند همانگونه که قدرت انسان را سلب کند میتواند او را در استفاده از قدرت، ناتوان سازد.(مائده آیه ۱۷) از این رو جنیان مومن، به ناتوانی خود در برابر اراده ، مشیت و قدرت الهی اقرار و اعتراف میکنند(جن آیات ۱ و ۱۲ و الرحمن آیه ۳۳) آنان بر این باورند که نمیتوانند از سیطره و حکومت خداوندی فرار کنند چه رسد که خداوند را عاجز و ناتوان سازند.
خداوند در آیه 76 سوره نحل، در تمثیلی به مقایسه قدرت خداوند و عجز موجودات هستی اشاره میکند و مخلوقات در مقایسه با خدا را همچون افراد لال، ناتوان از اجرای کاری معرفی میکند. این بدان معناست که هرکسی در هر مقام و منزلتی باشد نسبت به خداوند، موجودی ناتوان و عاجز است؛ حال چه برسد که بتواند خداوند را در کاری عاجز کند.
عوامل عجز انسان
عجز در انسان در مقایسه با خداوند، عجز ذاتی است، ولی نسبت به دیگران میتواند به سبب علل و عواملی رخ دهد. به این معنا که برخی از ناتوانیها در انسان به سبب عوامل درونی و بیرونی پدید میآید.
خداوند در آیه ۴۶ سوره انفال، درگیری گروهها و افراد با یکدیگر را عامل سستی و ناتوانی آنان در مقابله با دشمنان برمیشمارد. به این معنا که انسانها و یا جوامع حتی در صورتی که نسبت به گروه یا جامعهای دیگر، از قدرت برخوردار باشند، به سبب درگیری گروهها و افراد یک جامعه، دچار ضعف و سستی میشوند. از این رو از مومنان میخواهد که خود را از عوامل اختلاف و تفرقه حفظ کنند و اجازه ندهند که اختلافات، آنان را در موقعیتی قرار دهد که ناتوان از برخورد و تقابل با دشمنان شوند و جامعه شان چنان نابود شود که نام و نشانی از آنها باقی نماند.
از دیگر عوامل اکتسابی عجز و ناتوانی در انسان میتوان به رفتارها و اعمالیاشاره کرد که توان ادراکی آدمی را از میان میبرد و منابع و ابزارهای شناختی را فاسد و تباه میسازد. کسانی که از مسیر توحید و هدایت الهی بیرون میروند دچار بیماریهای میشوند که قدرت شنوایی، بینایی و حتی نطقشان را میگیرد(بقره آیات ۶ و ۷ و ۱۸ و ۱۷۱ و اعراف آیه ۱۷۹ )
اگر این رفتار نادرست ادامه یابد، در نهایت قلب و عقلشان که قدرت شناخت حقایق و تحلیل آیات و نشانهها را به انسان میدهد، مهر زده میشود و شخص نمیتواند از نشانههای جهان درسی برگیرد و راه خود را از چاه باز شناسد و مسیر درست را برگزیند و در آن حرکت کند.(بقره آیات ۶ و ۷ و نیز نحل آیات ۱۰۷ و ۱۰۸ و اسراء آیات ۴۵ و ۴۶)
خداوند کفر را عامل عجز و ناتوانی انسانها معرفی میکند که موجب میشود تا آیات وحیانی را نشنوند و از آن درس و عبرت نگیرند.(کهف آیات ۱۰۰ و ۱۰۱) این گونه است که گرفتار غفلتی از خدا و اهداف آفرینش میشوند که ناتوان از درک پیامها و آیات پیامآوران الهی میشوند.(اعراف آیه ۱۷۹ و نحل آیات ۱۰۷ و ۱۰۸ و کهف آیات ۱۰۰ و ۱۰۱)
اقرار به ناتوانی، آغاز بیداری و تزکیه
بسیاری از مردم با آنکه از انجام بسیاری از کارها ناتوان هستند ولی چنان گرد غرور و تکبر بر دامنشان نشسته و چشمانشان را غبار اندود ساخته است که نمیتوانند عجز و ناتوانی خویش را ببینند و آن را بپذیرند و به بازسازی نواقص و ناتوانیهای خویش بپردازند.
اما انسان اگر به ناتوانی خویش آگاه شود و به آن اقرار کند، میکوشد تا این ناتوانی را در سایه قدرت بیپایان و مطلق الهی جبران کند. این گونه است که به مسیر هدایت وارد میشود و میکوشد تا با خدایی شدن خود را از نواقص برهاند و کمالاتی را به دست آورد که عجز و ناتوانی او را به قدرت تبدیل میکند.
یکی از علتهای گمراهی بشر آن است که برای دیگران قدرتهای زیاد و فوقالعادهای قائل میشود و آنان را حتی در حد معبود خویش بالا میبرد. از جمله میتوان به بتپرستان، طاغوتپرستان و ستارهپرستان اشاره کرد که برای طاغوت و جبت قدرتهای بیپایان یا نامحدودی را قائل میشوند و آنان را در حد خدا بالا میبرند و به اطاعت و عبادت آنان میپردازند. از این رو گمراه میشوند و در نهایت در دام عجز ناپیدا و یا پیدای آنان میافتند.
اگر انسان از عجز هر کسی غیر از خداوند و قدرت مطلق و بیپایان الهی آگاهی و علم مییافت و متوجه آن میشد، هرگز به خدایان دروغین ایمان نمیآورد و برای رهایی از نواقص موجود در خود به نواقصی دیگر وابسته نمیشد. خداوند در آیات ۶۲ و ۶۵ سوره انبیاء به داستان بتپرستی قوم ابراهیم اشاره میکند و در آنجا روشن میسازد که بتپرستان برای رهایی از نقص و عجز خود به بتان ایمان میآورند و با آنکه حضرت ابراهیم(ع) با دلیل و برهان قاطع، ناتوانی بتان را اثبات میکند و مردمان نیز به آن اقرار میکنند ولی تن به این اقرار خود نمیدهند و همچنان در پی کسانی میروند که از حفاظت خود ناتوان هستند، چه رسد که به حفاظت دیگران بپردازند.
برخی دیگر نیز به ابلیس پناه میبرند و شیطان پرست میشوند؛ زیرا بر این باورند که شیطان و اهریمن دارای قدرت بسیاری است و میتواند آنها را حفظ کرده و عجز و ناتوانی بشر را جبران کند. این در حالی است که ابلیس با همه تکبر و غرور و خودپسندیاش، به عجز و ناتوانی خود اقرار دارد (حجر آیات ۳۲ تا ۴۲ و اسراء آیات ۶۱ تا ۶۵) ولی این بشر نادان و جاهل او را قادر و توانا میشمارد و معبود خویش قرار میدهد. داستان این مردمان جاهل همانند آن گروهی است که برای مراد خویش کرامات بسیاری قائل بودند و مراد از آن سرباز میزد ولی مریدان میگفتند که دروغ میگوید خودش این کرامات را دارد و تواضع و فروتنی میکند.
اقرار آدمی به عجز خود موجب میشود تا مشکل را در خود شناسایی کرده و به بازسازی خود برای تقویت خویش بپردازد و آن نقص را با کمالی جبران کند. خداوند در آیاتی از قرآن ناتوانی و عجز را عاملی برای تخفیف در تکالیف الهی چون روزه (بقره آیات ۱۸۳ و ۱۸۴) جهاد (توبه آیات ۸۸ و ۹۱ و ۹۲ و فتح آیات ۱۶ و۱۷) میداند و ناتوانی جسمی و عقلی را موجب رفع عذاب معرفی میکند(نساء آیات ۹۷ و ۹۸)
بنابراین آگاهی به ناتوانی و اقرار به آن خود میتواند عاملی برای شناخت درست موقعیت بشر و تصحیح و اصلاح خود از طریق ایجاد وابستگی کامل به خدا شود. این گونه است که انسان میتواند در سایه قدرت مطلق خداوند به قدرتی بینظیر دست یابد و مسیر زندگی خویش را متحول سازد و به مقاماتی دست یابد که حتی ابلیس مغرور و متکبر با هزاران سال عبادت به آن دست نیافته است.
اقرار به عجز در برابر خداوند همانند اقرار به فقر ذاتی خود و قدرت و غنای ذاتی الهی است که مسیر زندگی انسان را برای خدایی شدن متحول میسازد و بستر مناسبی برای خودسازی و تزکیه در سایه آموزههای وحیانی و عمل به آن فراهم میآورد.
این در حالی است که ادعای دروغین قدرت میتواند وی را در مسیری قراردهد که به دور از خودسازی و بازسازی توان و ظرفیتهای بشری میباشد و زمانی به خود میآید که دیگر بسیار دیر شده و نتوانسته است با خدایی شدن با استفاده از آموزههای وحیانی در جایگاه و منزلت رفیع شرافت و کرامت انسانی قرار گیرد. بنابراین ، بیداری و هوشیاری انسان در هر زمانی به معنای رهایی از نواقص و حرکت به سوی جبران آن با کمالات مطلق الهی است که تنها از عهده انسان برمیآید.
بنابراین عجز ذاتی انسان در کنار عجز اکتسابی وی نباید مانع رشد و کمال او شود بلکه میبایست خود عاملی سازنده برای رشد و بالندگی و حرکت در مسیر شدنهای کمالی گردد و به عنوان موتور محرکه عمل کند و او را به اصلاح و تصحیح خود وادار سازد.