ضرورتهای بازسازی تاریخ و خـلق داسـتانی
احمد شاکری
چندی قبل داستان بلندی با نام «حیدر» نوشته خانم آزاده اسکندری توسط انتشارات کتابستان معرفت منتشر شد. این کتاب در زمان نسبتا کوتاهی برای چهارمین بار به چاپ رسید و برخی خبرگزاریها و سایتهای ادبی به معرفی آن پرداختند. مروری بر واکنش رسانهها به این کتاب گویای رویکردی «تبلیغی» و نه «تحلیلی- انتقادی» است که در آن از متن واحدی استفاده شده است. آنچه در پی میآید «تذکر» و «توجه»ی است به این اثر در ذیل گونه «داستان اولیا و معصومین».
پیدایش دوره جدید ادبیات داستانی معاصر پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ظهور گونههایی همراه بود که اگر در تاریخ ادبیات داستانی معاصر ایران بیپیشینهاند. گونههایی چون ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و ادبیات داستانی دفاع مقدس. ارتقای جایگاه ادبیات داستانی، ظهور نویسندگان جدیدی، وقوع تجربیات غنی و ارزشمند، تحول فرهنگی، معرفی کارکردهای جدید برای ادبیات داستانی، غایتمندی و تعهد ادبیات داستانی و ظهور ارزشها و بنیان نهادن مبانی دینی در حوزه ادبیات داستانی همه و همه در تغییرات عمده و پیدایش گونههای جدید تاثیرگذار بودهاند. اما در این میان سهم گونههای نوظهور در تاریخ چهل ساله گذشته یکسان نبوده است. میتوان یکی از مهمترین مایه و پایههای ادبیات داستانی در دوره جدید را الهام گیری از تاریخ اسلام، خاصه قیام اباعبدالله الحسین علیهالسلام و شهادت ایشان و یارانشان در عاشورای 61 هجری قمری دانست. این موضوع به صورت آشکار و پنهان از سطح «موتیف» گرفته تا حضور بینامتنی در ادبیات داستانی وجود داشته است. با این وجود نفس توجه به «واقعه» و «شخصیت» تاریخی در گونه «داستان تاریخی» از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار بوده است.
در طول دهههای گذشته، همواره انگیزهای جدی در طیفی از نویسندگان متعلق به جریان انقلاب اسلامی وجود داشته تا با گذر از حجاب زمان و حجاب ظلمتها و تیرگیهای روزمره زندگی مادی به ساحت قدس معصومین و اولیای دین نزدیک شده و درباره این ذوات مقدسه داستان بنویسند. رسیدن به این قله بلند البته چالشهای مضاعفی نسبت به هر گونه دیگری در حوزه ادبیات داستانی دارد. گرچه روایت از زندگی و زمانه معصومین، خاصه سیدالشهدا و واقعه عاشورا، رویهای ثابت و جاری در مصیبت خوانیها و منابر اهل علم و تعزیهها و شعرهای آیینی بوده اما روایت داستانی به واسطه قابلیتهای نمایشی و دست گشاده در بیان جزئیات و کارکردهای ویژه نمیتوانسته با این موضوع به راحتی کنار بیاید. مسائلی از قبیل استنادات تاریخی و تفکیک روایتهای تاریخی معتبر از نامعتبر، میزان و چگونگی نزدیک شدن راوی به شخصیت معصوم، رعایت و حفاظت از قول و فعل معصوم به عنوان حجت شرعی، عدم توانایی ورود نویسندگان داستان به ذهنیات و ضمیر و درونیات معصوم و مواردی از این دست موجب میشده تا نویسندگان با رعایت احتیاط کامل به این موضوع بنگرند و به خود اجازه شکستن خطوط قرمز تاریخی، فقهی و اعتقادی را ندهند. اکنون و پس از گذشت چهار دهه از ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و با وجود تولید هزاران عنوان روایت داستانی در موضوعات مختلف، همچنان این احتیاط معقول در نوشتن از معصومین وجود دارد. در بُعد نظری نیز بحث از «چیستی داستان تاریخی» و «چگونگی و مولفههای داستان معصومین» همواره یکی از دشوارترین و پیچیدهترین موضوعات بوده که کمتر بدان پرداخته شده است.
با این وجود «جذابیت» تاریخ معصومین و «اهمیت» و «جایگاه» آن مانع از این نشده تا برخی نویسندگان نهایت تلاش و هنرخود را در بازآفرینی زندگی و زمانه معصومین بهکار بندند. «سید مهدی شجاعی» در آثار متعدد خود تلاش کرد تا با نثری شاعرانه، غنی و خیال برانگیز به ساحت قدس معصومین نزدیک شود و در شعر- داستانهای خود سبک جدیدی را معرفی کرد. محمدرضا سرشار با کولهباری از پژوهش و نقد ادبی سالهای متمادی از عمر ادبی خود را صرف تولید روایتی از زندگی پیامبر اکرم در «اینک آن یتیم نظر کرده» کرد. اثری که از نثری فاخر برخوردار است و با زاویه دید ترکیبی بیشترین احتیاط را در نزدیکی به ساحت قدس پیامبر بهکار بسته است. ابراهیم حسنبیگی در «قدیس» با خلق شخصیت خیالی در دوران معاصر تلاش کرد از محدوده آنچه در نهجالبلاغه و کتابهای معتبر تاریخی درباره امیرالمومنین آمده فراتر نرود و از خود چیزی بدان نیفزاید. مجید قیصری در «شماس شامی» با خلق راوی خیالی در جهان داستانی تاریخی تلاش کرد به زندگی و زیست سفیر روم در شام بپردازد تا با فاصلهای زیاد امام حسین علیهالسلام و قیام ایشان را روایت کند. سلمان کدیور نیز در «پس از بیست سال» با خلق شخصیت خیالی تاریخی فاصله خود را با امیرالمومنین حفظ کرد. علی موذنی در «احضاریه» تلاش کرد با خلق موقعیتهای مشابه، تقریبی میان زندگی حضرت زینب با شخصیتی امروزی برقرار کند. آنچه از برآیند این تلاشها برمیآید، تلاشهایی که همچنان ادامه خواهد داشت، یافتن شیوهها و تکنیکهایی است که با استفاده از آن هم بتوان زندگی معصومین و ائمه شیعه را روایت کرد و هم از سوی دیگر کوچکترین وهن و کذبی به این شخصیتهای عالیمرتبه نسبت داده نشود. با این وجود تجربههای محقق در حوزه داستان معصومین همچنان محل تحلیل و تامل بوده و خالی از خطا و نقص نیست.
انتشار کتاب «حیدر» با محوریت زندگی امیرالمومنین علیهالسلام از نویسنده جوانی است که اولین اثر داستانی بلندش را به دست چاپ میسپارد و البته اقبال مخاطبان از این کتاب خود حاکی از نیاز و اشتیاق جامعه کتابخوان به دانستن از معصومین در قالبهای روایی جدید است. این «مطالبه»، فرصت مغتنمی در فضای ادبیات روایی و داستانی کشور است که اهتمام و برنامهریزی درباره آن، میتواند آثار و ثمرات سازنده فرهنگی- اجتماعی به ارمغان آورد. با این وجود، تحلیل اقبال از چنین آثاری میتواند درک بهتری از نسبت میان مخاطبان و آثار روایی و مراتب و درجات و جوانب آن بهدست دهد. نسبتی که مخاطب با داستان معصومین برقرار میکند از جهاتی در مقایسه با نسبتی که با دیگر گونههای روایی داستانی برقرار میسازد پیچیدهتر و پیامدهای آن بنیادینتر خواهد بود. پرسش این است که داستان معصومین بر کدام بستر، تولید شده، خوانده میشود و مورد قضاوت قرار میگیرد. تفاوت داستان معصومین با گونهای چون داستان دفاع مقدس آن است که در این گونه خاص با امری به نام تاریخ معصومین مواجه هستیم که حساسیتهای خاص خود را دارد. نوشتن از اولیای دین که خلفای شارع مقدساند و انتساب گفتار، عمل، اندیشه و احساس بدانها همانند هیچ شخصیت دیگر تاریخی و معاصر نیست.
اما بستری که چنین آثار داستانی در آن شکل میگیرند «تاریخ» است. بازسازی تاریخ و خلق داستانی در ظرف زمانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تاریخی علاوهبر لزوم برخورداری از مهارتهای داستان نویسان در سطح عالی و قدرت تخیل، نیازمند تسلط بر منابع تاریخی و درک روح تاریخی است. کار داستان نویس از این حیث دشوارتر از تاریخدان است.
زیرا او قادر نخواهد بود به مستندات تاریخی از منابع دست اول بسنده کرده و نیازمند طراحی روایت در خلأهای تاریخی و ناگفتههای آن است و این محقق نخواهد شد مگر آنکه داستان نویس تاریخی، روح حاکم بر تاریخ را درک کند. علاوهبر این، تقرب به ساحت بلند علمی و عملی معصوم و ولی الهی قله بلندی است که دست هر کسی بدان نخواهد رسید. مرور آثار تولید شده در این گونه نشان میدهد آثار داستانی درباره معصومین یا در همان مرحله اول شناخت تاریخ مانده اند، یا به درک روح تاریخی نایل نشده، یا ساحت معصوم را درک نکرده ، یا مقتضیات نوشتن از معصومین (فقه داستان) را رعایت نکردهاند. تعداد به واقع انگشتشماری از آثار در حد قابل قبولی به چنین توفیقی دست یافتهاند.
نکته دیگری که حائز اهمیت است بستر خوانش آثار تاریخی درباره معصومین است. خوانندگان چه نسبتی با داستان تاریخی معصومین علیهمالسلام برقرار میکنند و واقعیت تاریخی در پس پرده داستان چگونه بر آنها نمایان میشود. روشن است که مهمترین انگیزه برای خواندن چنین اثری جنبه تاریخی و اخبار و گزارش آنها از شخصیت و وقایع تاریخی است. با وجود آنکه این آثار عنوان «داستان» را با خود همراه دارند هیچ یک از مخاطبان اندک تردیدی به خود راه نمیدهد که شخصیت امامان در این آثار شخصی تاریخی است. همچنانکه انتظار مخاطب آن است که با رخدادها و کنشهای مرتبط با این شخصیت نیز از منظر واقعیتهای تاریخی مواجه شود. روشن است که نه ادعای داستان معصومین آن است که شخصیتی کاملا ذهنی و مجعول را روایت کردهاند و نه مخاطبان با چنین تصوری به استقبال داستان میروند. با این وجود، «تفکیک» و «تمایز» واقعیت تاریخی از روایت مخیل داستانی در چنین آثاری بسیار دشوار است.
مخاطبان چنین آثاری بدون ورود به پژوهش تاریخی، نه قادر خواهند بود صحت استنادات تاریخی چنین داستانهایی را قضاوت کنند و نه بخشهای تاریخی را از ناتاریخی تمایز دهند. نتیجه چنین مواجههای برای عامه مخاطبان عادی و فرهیخته داستان تاریخی امتزاج و ادعام واقعیت و امر غیرواقعی و در نتیجه قرار گرفتن تمامی آنها در ظرف امکان تحقق تاریخی است.
این بدان معنی است که داستانهای تاریخی نه تنها برای ذهنیت آینده مخاطبان -که نوعا مواجهه عالمانهای با متون دست اول تاریخی ندارند- تاریخسازی میکنند. بلکه از قِبَل این تاریخسازی دست به امامشناسی، شریعتشناسی، انسانشناسی، خداشناسی، جهانشناسی و شناساندن احکام و اعتقادات میزنند. مواجهه با کتابی مانند حیدر از این دست مواجهههای معیوب و پراشکال است. اما چنین نسبتی در شرایطی میان مخاطب و داستان برقرار میشود که نقد ادبی متعهد در دوره کنونی بسیار تنگدستتر و ضعیفتر از آن است که بتواند به صورت فعال و مستمر و تاثیرگذار و سازنده، آثار داستانی تاریخی معصومین را رصد کرده و اهرم مناسب برای تاثیرگذاری بر روند چاپ و نشر داشته یا ارتباط سازندهای با مخاطبان این آثار برقرار سازد.
«حیدر» با وجود ادعای به ظاهر دهان پر کن خود مبنی بر ارجاع به «صدها منبع» و ذکر صدها پانوشت در پایان کتاب به اقرار و تفحص اهل تحقیق کتابی پراشکال از نظر مستندات تاریخی و بلکه درک تاریخی است. نویسنده نه تنها اشرافی بر تاریخ شیعه و خاصه دوره امیرالمومنین نداشته، منابع قوی و ضعیف را از یکدیگر بازشناسی نکرده یا از مصاحبت و مشورت تاریخدان استفاده نکرده است بلکه در مقوله امام شناسی نیز فاقد رویکرد صحیح است.
اولین نکتهای که درباره کتاب «حیدر» جلب توجه میکند استفاده از زاویه دید «اول شخص معصوم» است. امری که نویسندگان بزرگ و با تجربه با «ترس» و «احتیاط حداکثری» با آن مواجه شده و از آن در روایت معصومین پرهیز کردهاند. به این دلیل مشخص که راوی اول شخص هر چه میکند «فعل» و «کنش» معصوم محسوب میشود. بنابر این کتاب «حیدر» در تمام سیصد و اندی صفحه خود روایت یا به تعبیری قول «امیرالمومنین علیهالسلام» (زبان قال)
است.
شأن «راوی» بودن در این داستان برای امیرالمومنین، شأنی کاملا مجعول، تخیلی و غیر مستند است. تاکنون در آثار مشابه داستانی درباره معصومین موضوع این بوده است که نویسنده چگونه میتواند به معصومین نزدیک شود تا از زبان خود آنها را روایت کند. اما در این داستان تصمیم جسورانه نویسنده این است که نه تنها به معصوم نزدیک شده است بلکه نویسنده روایت را از زبان معصوم بیان میکند. نویسنده تازه کار این داستان زبان امیرالمومنین به بیان خیالات، احساسات، ذهنیات و حافظه امام میپردازد. اما کسی که راوی این داستان است و آنچه از خود روایت میکند در معنای واقعی کلمه امام علی علیهالسلام نیست. بلکه شکل «موهن» و تقلیل یافتهای از شخصیت قدسی است که ارتباط با امام اول شیعیان و باب علم نبی مکرم اسلام صلواتاللهعلیهما ندارد. کسی نیست که میفرماید: اگر پردهها فرو افتند چیزی بر یقینم افزوده نمیشود. یا میفرماید: از من بپرسید قبل از آن که مرا از دست دهید. امیرالمومنین در «حیدر» گویا جوانی حداکثر «مومن» و به شدت «معمولی» است او مانند دیگر جوانهای امروزی فکر میکند و سخن میگوید.
در بعد فنی و تکنیکی، داستان گزارش ساده و ترتیبیافته زمانی از وقایع است. بدون ظرایف فنی در شخصیت پردازی، فضاسازی، تحقیقات کتابخانهای درباره زمانه و فرهنگ و جغرافیا و همه آنچه به تاریخ زندگی شخصیت مربوط است. بدون ژرفنگریهای لازم و تحلیلی در پیرنگ داستان و پر از مستقیمگوییها و خودستاییهای شخصیت درباره خود. کار از این جهت اثری «عامهپسند» است که تلاش کرده با پی نوشتههای مکرر تصویری محققانه از خود نشان دهد. بدون آنکه درک درستی از ماهیت ادبیات داستانی، کارکرد آن و ارکان تشکیلدهنده آن داشته باشد. به نظر میرسد در خلأ جریان نقد ادبی متعهد، برخی آثار با حمایت جریان نشر و رسانههای جمعی بدون گذر از نگاه نقادانه تبلیغ میشوند و این برای آینده ادبیات داستانی کشور خطرآفرین است.