تبیین مفاهیم شریعت، طریقت و حقیقت(پرسش و پاسخ)
پرسش:
تفاوت میان مفاهیم بنیادین شریعت، طریقت و حقیقت عرفا و غیرعرفا در چیست و در تبیین آنها چه وجوه اشتراک، اختلاف و امتیازی از یکدیگر وجود دارد؟
پاسخ:
یکی از موارد اختلاف میان عرفا و غیرعرفا خصوصا فقها، نظریه خاص عرفا درباره شریعت و طریقت و حقیقت است که ذیلا به آن میپردازیم.
وجه اشتراک میان عرفا و فقها
عرفا و فقها متفقالقول هستند که شریعت یعنی مقررات و احکام اسلامی مبنی بر یک سلسله حقایق و مصالح است و در نهایت همه آموزههای وحیانی اسلام به منظور رشد و تعالی و رسیدن به قرب الهی است. اما در اینکه مسلمانان از چه راه و مسیری برای رسیدن به این هدف الهی طی طریق کنند، دیدگاههای متفاوتی را ارائه میدهند.
وجوه افتراق میان عرفا و فقها
1- فقها معمولا این مصالح احکام و مقررات شریعت را به اموری تفسیر میکنند که انسان را به سعادت یعنی حد اعلای ممکن استفاده از مواهب مادی و معنوی میرساند، ولی عرفا معتقدند که همه راهها به خدا منتهی میشود و همه مصالح و حقایق از نوع شرایط و امکانات و وسایل موجباتی است که انسان را به سوی خدا سوق میدهد.
2- فقها همین قدر میگویند: در زیر پرده شریعت (احکام و مقررات) یک سلسله مصالح نهفته است و آن مصالح به منزله علل و روح شریعت به شمار میروند و تنها وسیله نیل به آن مصالح عمل به شریعت است. اما عرفا معتقدند که مصالح و حقایقی که در تشریع احکام نهفته است از نوع منازل، مقامات و مراحلی است که انسان را به مقام قرب الهی و وصول به حقیقت سوق میدهد.
3- عرفا معتقدند که باطن شریعت راه است و آن را طریقت میخوانند، و پایان این راه حقیقت است. یعنی توحید به این معنی که پس از فنای عارف از خود و انانیت خود به دست میآید. این است که عارف به سه چیز معتقد است: 1-شریعت 2- طریقت 3- حقیقت. از منظر عارف شریعت وسیله یا پوستهای است برای طریقت و طریقت پوسته یا وسیلهای است برای حقیقت.
اما فقها طرز تفکرشان درباره آموزههای وحیانی اسلام و راه رسیدن به آنها با عرفا در این زمینه متفاوت است. آنها معتقدند که مقررات و احکام اسلامی در سه بخش خلاصه میشود: 1- بخش اول اصول عقاید است که علم کلام عهدهدار آن میباشد. در مسائل مربوط به اصول عقاید لازم است انسان از راه عقل، ایمان و اعتقاد تزلزلناپذیر داشته باشد. 2- دوم بخش اخلاق که در این بخش دستورهایی بیان شده است که وظیفه انسان را از نظر فضایل و رذایل اخلاقی بیان میکند و علم اخلاق عهدهدار بیان آن است. 3- بخش سوم بخش احکام است که مربوط به اعمال و رفتار خارجی انسان است و فقه عهدهدار
آن است.
این سه بخش از یکدیگر مجزا هستند. بخش عقاید مربوط است به عقل و فکر، بخش اخلاق مربوط است به نفس و ملکات و عادات نفسانی، بخش احکام مربوط است به افعال اعضا و جوارح.
عرفا در بخش عقاید صرف اعتقاد ذهنی و عقلی را کافی نمیدانند و مدعی هستند که به آنچه باید ایمان داشت و معتقد بود، باید رسید و باید کاری کرد که پردهها از میان انسان و آن حقایق برداشته شود.
عرفا در بخش دوم اخلاق را که هم ساکن است و هم محدود کافی نمیدانند و به جای اخلاق علمی و فلسفی، سیر و سلوک عرفانی را که ترکیب خاص دارد پیشنهاد میکنند. و در بخش سوم ایراد و اعتراضی ندارند. فقط در موارد خاصی سخنانی دارند که احیانا ممکن است بر ضد مقررات فقهی تلقی شود.
عرفا از این سه بخش به «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» تعبیر میکنند و معتقدند همانگونه که انسان واقعا سه بخش مجزا از هم نیست (یعنی بدن و نفس و عقل از یکدیگر مجزا نیستند، بلکه در عین اختلاف با یکدیگر متحدند و نسبت آنها با یکدیگر نسبت ظاهر و باطن است) شریعت و طریقت و حقیقت نیز اینچنیناند. یعنی یکی از ظاهر است و دیگری باطن و سومی باطن باطن، با این تفاوت که عرفا مراتب وجود انسان را پیش از سه مرتبه و سه مرحله میدانند، یعنی به مراحل و مراتبی ماورای عقل نیز معتقدند. در قرآن سخن از نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه آمده است. در قرآن از تزکیه نفس به عنوان یگانه عامل فلاح و رستگاری یاد شده است.
در قرآن مکرر از حب الهی مافوق همه محبتها و علقههای انسانی یاد شده است. قرآن از تسبیح و تحمید تمام ذرات جهان سخن گفته است که مفهومش این است که اگر شما نفقه و شناخت خود را کامل کنید آن تسبیحها و تحمیدها را درک میکنید.
به علاوه قرآنکریم در مورد سرشت انسان مسئله نفخه الهی را طرح کرده است. اینها و غیره کافی بوده که اسلام الهامبخش معنویتی عظیم و گسترده در مورد خدا و جهان و انسان و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا بشود.