kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۳۵۴۶
تاریخ انتشار : ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۸

راه‌هـای تعامل با مردم از نگاه قـرآن



خسرو معصوم‌زاده
از نظر قرآن، خدا با هر کسی چنان معامله می‌کند که او با دیگران معامله می‌کند؛ یعنی مبنا و اساس معامله الهی با هر فرد انسانی، معامله آن فرد با دیگران است. این بدان معناست که اگر کسی با دیگری بر اساس عدالت و اصل مقابله به مثل عمل کند، خدا نیز بر اساس همین با او معامله می‌کند؛ اما اگر بر اساس احسان یا ایثار با دیگران معامله کند، خدا نیز بر اساس همین فضائل و مکارم اخلاقی با او معامله می‌کند؛ پس انتظاری بیجا است که انسان در دعا و نیایش خویش از خدا بخواهد:«اَللّهم عاِملنا بِفَضلِك وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِك؛ خدایا با ما با فضل خویش معامله کن و با عدل خویش معامله مکن!»، در حالی که خود با دیگران به عدالت مثلی عمل می‌کند و می‌گوید؛ خوبی در برابر خوبی و بدی در برابر بدی. در نوشتار حاضر راه‌های تعامل با مردم و برترین آنها از دیدگاه قرآن و روایات بررسی شده
است.
***
سه گانه تعامل با دیگران از نظر قرآن
انسان‌ها با دیگران می‌توانند بر اساس سه شیوه زیر تعامل داشته باشند:
1. عدالت مثلی: از نظر آموزه‌های قرآن، هدایت فطری تکوینی الهی(طه، آیه 50) موجب می‌شود تا انسان‌ها بر اساس سنت حاکم بر هستی، در چارچوب عدالت مثلی با هم تعامل داشته باشند. از همین رو، گاه گفته می‌شود که حکم عقلی همان عدالت مثلی است؛ چرا که مراد از حکم عقلی، همین کشفی است که عقل انجام می‌دهد و به این سنت الهی حاکم می‌رسد که هر چیزی باید در جای حق خویش قرار گیرد که خدا برای آن قرار داده است. از آنجا که کشفیات دو حجت ظاهری و باطنی الهی، همسان است، همان چیزی را که فطرت عقلی کشف می‌کند، اسلام وحیانی نیز همان را بیان می‌کند؛ زیرا در سنت الهی تبدیل و تحویلی راه نمی‌یابد و عقل سلیم و نقل وحیانی یک حقیقت را کشف و بیان می‌کند.(روم، آیه 30) و انسان بر اساس این کشف حجت‌های ظاهری و باطنی، زندگی خویش را سامان می‌دهند. از همین رو عقلاء در همه جهان بر اساس عدالت مثلی، قوانین را تنظیم کرده و تعاملات مردم را مدیریت می‌کنند. پس نیکی در برابر نیکی و بدی در برابر بدی به عنوان کشف عقل و نقل بنیاد اجتماعات انسانی را شکل می‌دهد. خدا در قرآن نیز همین مطلب را بارها به‌اشکال گوناگون بیان کرده است؛ به عنوان مثال در جایی بر اساس عدالت مثلی می‌فرماید: هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ؛ آیا پاداش احسان جز احسان است.(رحمن، آیه ۶۰)   یا می‌فرماید: پس هر كس بر شما تعدى كرد همان گونه كه بر شما تعدى كرده بر او تعدى كنيد.(بقره، آیه 194) یا می‌فرماید: وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ؛ و هر كس نظير آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند.(حج، آیه 60)
2. احسان عفوی: عدالت، پایین‌ترین سطح ارتباطی میان انسان‌ها است؛ اما روابط انسانی می‌بایست فراتر از عدالت در قالب جود و بخشش و احسان باشد؛ زیرا انسان موجودی عاطفی است که اصل «رحم» در وی بسیار قوی‌تر از هر امر دیگری است. نیازهای عاطفی انسان در قالب عدالت مثلی نمی‌تواند پاسخ‌های مثبت و کاملی را دریافت کند؛ از همین رو نیازمند درجه‌ای بالاتر از آن است که از آن به احسان عفوی تعبیر می‌شود. این امر بویژه در روابط همسران و خانواده بیش‌ترین نمود را دارد؛ زیرا روابط میان همسران در قالب خشک عقلی فطری عدالت مثلی نمی‌تواند نیازهای عاطفی را برآورده سازد. از همین رو در قرآن آیه «مودت و رحمت» میان روابط همسران سخن به میان آمده است.(روم، آیه 21) البته این مودت و رحمت، خوددارای سطوحی است که کمترین آن در احسان عفوی خودنمایی می‌کند. احسان به معنای نیکوکاری و عفو به معنای بخشیدن از زیادتی که بدان نیاز نیست، درجه و سطحی است که انسان در زندگی اجتماعی بدان نیاز دارد تا نیازهای عاطفی خویش ودیگران را در سطح بالاتر از عدالت مثلی پاسخ دهد. خدا از انسان‌ها می‌خواهد در اموری با «عفو» ،زندگی خویش را ارتقا بخشیده و نیازهای عاطفی خود و دیگران را در سطح انسانی بالاتر آورند. عفو بهتر از انتقام و مقابله به مثل است؛ زیرا با عفو کردن نسبت به چیزی که بدان نیازی ندارد، می‌تواند خود را به آرامش و سکونی برساند که از راه دیگر دست یافتنی نیست؛ پس وقتی چیزی را که بدان نیاز ندارد بدون چشمداشتی به دیگری می‌دهد و این گونه انفاق می‌کند(بقره، آیه 219)، یا با ترک انتقام از خون خویشان، نشان می‌دهد که نیازی به انتقام گرفتن ندارد؛ چرا که با این کار مقتول زنده نمی‌شود و باز نمی‌گردد، ولی با این کار از یک امر معروف و پسندیده‌ای پیروی کرده که خداپسندانه است.(بقره، آیه 178) مسلمانان می‌بایست با احسان عفوی با دیگران تعامل داشته و از بدی دیگران بگذرند؛ چرا که خدا در این صورت با امت در دنیا و آخرت با «عفو» تعامل می‌کند:اگر خيرى را آشكار كنيد يا پنهانش داريد يا از بدى درگذريد ، خدا درگذرنده تواناست. (نساء، آیه ۱۴۹)
از نظر قرآن، در میان اعمال صالح «عفو» در کنار عدالت دو عمل برتری است که «اقرب للتقوی» است و انسان را سریع‌تر به تقوای الهی و برکات و آثار آن می‌رساند؛ چرا که این عمل از مصادیق «فضل» است که دوست داریم خدا با ما بر اساس آن معامله کند: وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ الله بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ عفو كردن شما به تقوا نزديكتر است و در ميان يكديگر بزرگوارى را فراموش مكنيد زيرا خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد بيناست. (بقره، آیه ۲۳۷) کسی که عفو می‌کند در حقیقت، لکه سیاه گناه و بدی دیگران را از ذهن خویش پاک می‌کند و صفحه جدید سپیدی را برای شخص گناهکار و بدکار باز می‌کند و نسبت به آن شخص در مقام غفور ظاهر می‌شود و آمرزش را در عمل برای خود و دیگران از خدا می‌خواهد:  وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ و اگر عفو کنید، ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد براستى خدا آمرزنده مهربان است. (تغابن، آیه۱۴) پس انتظار ظهور خدا در مقام غفور رحیم به این است که انسان اهل عفو، گذشت و بخشش باشد.
3. اکرام ایثاری: پیامبر(ص) می‌فرماید: انَّما بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الاخلاق؛ جز برای اتمام مکارم اخلاقی بر انگیخته نشده ام.(سنن كبری،بیهقی ج۱۰ ص ۱۹۲؛ بحارالانوار،علامه مجلسی ج ۶۷ ص ۳۷۲؛ كنزالعمال، متقی هندی ج ۱۱ ص ۴۲۰ ح ۳۱۹۶۹) و این یعنی اینکه مکارم اخلاقی به عنوان فلسفه بعثت معرفی شده است. این بدان معناست که مسلمانان می‌بایست در سطح مکارم اخلاقی با یکدیگر تعامل داشته باشند تا خدا نیز در همین سطح با آنان با فضل کرامتی خویش تعامل کند.
کرامت بر دو قسم کرامت ذاتی(اسراء، آیه 70) و کرامت اکتسابی(حجرات، آیه 13) تقسیم می‌شود. کرامت ذاتی برای همه انسان‌ها به شرافت روح الهی دمیده شده در کالبد و تحقق اسماء و صفات الهی در انسان پدیدار شده است. این کرامت ذاتی می‌بایست با اعمال صالح ظهور و بروز یابد که از آن به تقوای الهی و کرامت اکتسابی یاد می‌شود. همین کرامت اکتسابی یعنی تقوای الهی است که معیار سنجش انسان در دنیا و آخرت است.(حجرات، آیه 13) بنابراین، اگر انسان بخواهد تقوای الهی را داشته باشد باید اعمال صالح خویش را با دو حجت باطنی و ظاهری هماهنگ سازد. البته اعمال صالح دارای تفاوت‌هایی هستند؛ زیرا برخی از آنها ضعیف‌تر و برخی قوی و برخی قوی‌تر هستند. از همین‌رو رو عدالت مثلی موجب تقوای عام، احسان عفوی موجب تقوای خاص و احسان اکرامی ایثاری موجب تقوای اخص می‌شود.(مائده، آیه 93) آثار آنها نیز سه گانه تعلیم الهی (بقره، آیه 282)؛ یعنی در علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین خودنمایی می‌کند.(واقعه، آیه 9؛ تکاثر، آیات 5 و 7) تقوای عام در سطوح عدالت مثلی و اثر آن نیز علم الیقین خواهد بود؛ تقوای خاص در سطح احسان عفوی و عین الیقین و تقوای اخص در سطح احسان اکرامی ایثاری موجب حق الیقین می‌شود. مومنان در روابط اجتماعی حتی با دشمنان خویش بر اساس کرامت عمل می‌کنند(فرقان، آیه 72)؛ زیرا ایشان درس کرامت را از قرآن و اهل بیت(ع) این دو حبل الله المتین و ثقلین آموختند؛ چرا که وقتی در درس پروردگار اکرم شرکت می‌کنند، خدا در مقام اکرم به آنان عالی‌ترین درس کرامت را می‌آموزد و بدان فضیلت تاج برسرشان می‌گذارد و این گونه جان و روانشان را با کرامت برتر خویش پرورش می‌دهد.(علق، آیه 3)
مپسند ناپسند
اگر انسان دوست دارد که خدا در دنیا و آخرت با او در سطح عالی کرامت الهی خویش تعامل داشته باشد، می‌بایست همان چیزی را برای دیگران در دنیا بپسندد که دوست دارد بدان دست یابد. پس هرگز ناپسندی را برای دیگران مپسند تا خدا نیز ناپسندی را برایت مپسندد.
چنانکه گفته شد اسلام اصولی چون مقابله به مثل و تعامل به مثل را به عنوان یک اصل عقلانی پذیرفته و تأیید کرده، ولی آن را نه در مقام احسان بلکه در مقام عدالت بیان کرده است تا کسانی که ظرفیت احسان ندارند و اصرار به مقابله به مثل و تلافی کردن دارند درمقام تعامل به مثل اقدام کنند و بیشتر از آن، تجاوز و تعدی روا ندارند. از این رو دراین مرحله مجاز می‌داند که مقابله و معامله به مثل انجام گیرد: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم» به هرکس به شما تجاوز کرد همانند آن بر او تعدی کنید. (بقره ۱۹۴)
اما اسلام در مقام بیان مکارم اخلاقی و بزرگواری‌ها، فراتر از مقام عدالت به احسان توجه دارد. از این رو حتی نمی‌گوید که: «با دیگران چنان رفتار کنید که آنها دوست دارند شما با ایشان رفتار کنید.» بلکه می‌گوید از مقام احسان وارد شوید. پس نه تنها قصاص را به عنوان یک مکرمت اخلاقی نمی‌پذیرد بلکه خواهان احسان و عفو از خطا و ‌اشتباه می‌شود که نوعی بزرگواری در حق آنان است.
به این معنا که نه تنها شخص نباید انتظار تشکر و یا احسان داشته باشد، بلکه حتی اگر به او ظلم و ستمی شد از او بگذرد و احسان کند؛ چرا که هرکسی دوست می‌دارد که اگر در چنین مقامی قرارگرفته بخشیده شود. پس اگر دوست داری بخشیده شوی می‌بایست خود نیز این گونه باشی و دیگران را ببخشی و عفو کنی.
اسلام در این مرحله می‌فرماید: اگر می‌خواهی مورد رحم واقع شوی و مردم بر تو رحم آورند، بهتر است که رحم کنی: ارحم ترحم.(میزان‌الحکمه، ج 4 ص 382) اما در مرتبه دیگری می‌فرماید: اگر دوست داری که رفتار پسندیده ببینی خودت نیز پسندیده رفتار کن.
امیرمومنان علی(ع) بزرگ‌ترین شاگرد مکتب اسلام و قرآن و پیشوایی که نفس و جان پیامبر خدا(ص) است (آل عمران، آیه ۶۱؛ نساء، آیه ۵۹؛ مائده، آیات ۳ و ۵۵) دارای کلمات قصار بسیاری است. دراین کلمات قصار بیشترین فرمول‌های زندگی را بیان کرده است. آن حضرت(ع) برای تعامل با دیگران در جمله‌ای کلیدی، فرمول طلایی رفتارهای اجتماعی و در واقع شاه کلید مراودات اجتماعی را بیان می‌کند و می‌فرماید: با دیگران چنان رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود (یعنی همان رفتاری را داشته باشید که شما دوست دارید آنها با شما آن گونه رفتار کنند). (نهج‌البلاغه، نامه 31)
در روایت آمده: «قال رجل للنبی(ص) یا رسول‌الله علمنی عملا لایحال بینه و بین الجنه قال لا تغضب ولا تسال الناس شیئا و ارض للناس ما ترضی لنفسک، شخصی از پیامبر اسلام پرسید: «ای فرستاده خدا! کاری به من یاد بده که میان آن عمل و بهشت فاصله‌ای نباشد.» پیامبر فرمود: «عصبانی مشو و از مردم چیزی طلب مکن و نیز برای مردم بپسند آنچه را برای خود می‌پسندی.» (امالی طوسی، ص ۵۰۷؛ مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۲۲)
در روایات آمده: عرب بادیه نشینی نزد پیامبر آمد، رکاب شتر پیامبر را گرفت و گفت: ‌ای رسول خدا، چیزی به من یاد بده که به وسیله آن وارد بهشت شوم! پیامبر فرمود: «آنچه را که دوست داری دیگر مردمان نسبت به تو روا دارند، تو نیز همان را نسبت به آنان روا دار و آنچه را که ناپسند می‌داری دیگران نسبت به تو انجام دهند، تو نیز آن را در حق آنان انجام مده. حال، رکاب شتر را رها کن! (کافی، ج ۲
ص ۱۴۶)
پیامبر اسلام در نصیحتی به علی بن ابی طالب گفت: یا علی ما کرهته لنفسک فاکره لغیرک و ما احببته لنفسک فاحببه لاخیک تکن عادلا فی حکمک مقسطا فی عدلک محبا فی اهل السماء مودودا فی صدور اهل الارض احفظ وصیتی ان شاء الله تعالی؛‌ ای علی! هرچه برای خود نمی‌پسندی برای دیگران مپسند و آنچه برای خود می‌خواهی برای دیگران هم بخواه؛ دراین صورت در قضاوت خویش دادگر و در دادگری ات یکسان نگر خواهی بود و اهل آسمان تو را دوست خواهند داشت و در سینه اهل زمین به محبت جای خواهی گرفت. این سفارش مرا – به خواست خدا- به خاطر سپار. (تحف العقول، ص ۱۱۳؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۸۶)
علی(ع) در سفارش به فرزندش گفت: یا بنی تفهم وصیتی، و اجعل نفسک میزانا [فیما] بینک و بین غیرک، فاحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لنفسک و لا تظلم کما لا تحب ان تظلم (تحب ان لاتظلم)، و احسن کما تحب ان یحسن الیک و استقبح لنفسک (من نفسک) ما تستقبحه من غیرک، و ارض من الناس [لک] بما ترضاه لهم من نفسک و لاتقل ما لا تعلم بل لا تقل کل ما علمت مما لا تحب ان یقال لک؛‌ای پسرم! توصیه ام را دریاب و خودت را ترازو و مقیاس و میزان میان خود و دیگران قرار ده: پس آنچه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آنچه را که برای خود خوش نمی‌داری، برای دیگران هم خوش مدار؛ ستم روا مدار، آنگونه که دوست نداری به تو ستم شود؛ نیکی کن، آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند؛ و آنچه را که برای دیگران زشت می‌داری برای خود نیز زشت بشمار؛ و چیزی را برای مردم بپسند که برای خود می‌پسندی؛ چیزی را که نمی‌دانی مگو، بلکه همه چیزهایی را که می‌دانی مگو از مواردی که دوست نداری که در مورد تو گفته شود. (نهج‌البلاغه طبع صبحی صالح، نامه 31)
علی(ع) فرمود: برای ادب کردن خود همین بس که آنچه را که از دیگری بد می‌شماری، از آن اجتناب کنی؛ برادر مؤمنت همان حق را بر تو دارد که تو بر او داری. (کافی، ج۸، ص۲۲)
سعدی براساس این قاعده طلایی می‌سراید:
هر بد که به خود نمی‌پسندی
با کس مکن‌ای برادر من
گر مادر خویش دوست داری
دشنام مده به مادر من
همچنین در گلستان سعدی آمده است: لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‌ادبان؛ هر آنچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.
سعدی همچنین می‌گوید: بر کس مپسند آنچه تو را نیست پسند.
در منابع اسلامی نیز این قاعده از قول پیامبران پیشین ذکر شده است:
خداوند به حضرت آدم وحی کرد: همه سخنی که با تو دارم را در چهار کلمه برایت گرد آوردم: …چهارم: اینکه برای مردم آن را خوش داری که برای خود همان را خوش می‌داری؛ و برای مردم بد داری آنچه برای خود بد می‌داری. (کافی، ج۲، ص۱۴۶)
لقمان حکیم به پسرش سفارش کرد: فرزند عزیزم! تو را به شش خصلت وامی دارم، که هرکدام از آنها تو را به خشنودی خداوند نزدیک و از خشم او دور می‌کند: …چهارم آنکه برای مردم آنچه را برای خود دوست می‌داری، دوست بداری؛ و برای آنان آنچه را برای خود بد می‌داری، بد بداری. (بحارالانوار، ج۵۷، ص۴۵۷)
در آنچه خداوند به عیسی مسیح(ع) پند داد آمده است:‌ ای عیسی! آنچه دوست نداری با تو کنند، با دیگران مکن. (کافی، ج۸، ص۱۳۸)
عیسی مسیح به یکی از یارانش گفت: آنچه نخواهی نسبت به تو کنند، نسبت به هیچ کس مکن. (بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۸۷)
عیسی مسیح فرمود: من بیماران را به اذن خدا شفا دادم، افراد کور و پیس را به یاری خداوند سالم گردانیدم و مردگان را به اذن خدا زنده کردم، ولی نتوانستم احمق را معالجه کنم. گفتند:‌ای روح الله! احمق کیست؟ فرمود: آن خودرأی و خودخواهی که همه برتری‌ها را به نفع خود می‌خواهد، نه به ضرر خودش؛ و همه حق را از آن خود می‌داند، نه علیه خود، این همان احمقی است که هیچ راهی برای مداوای او نیست. (بحارالانوار، ج۹۶، ص۳۲۰)
نکته قابل توجه اینکه آنچه در این مطلب درخصوص شیوه‌های تعامل با مردم بیان شد ناظر به حیطه رفتارهای فردی و شخصی است و هرگز آن را نمی‌توان به مقولات اجتماعی و رفتارهای جمعی مرتبط با کل اجتماع و مصالح مردم و جامعه تعمیم داد.