چالشهای پیشروی معلمان، دانشآموزان و والدین آنها در دوران قرنطینه و فصل امتحانات- بخش پایانی
نگاهی به جایگاه تلویزیون در آموزش دوران قرنطینه
ر-تیرگری
با هم بودن و در کنار هم بودن حس قشنگی است که امنیت، اعتماد به نفس و آرامش را به ارمغان میآورد. هرگونه فعالیت دستهجمعی و دورهمیها «دیده شدن» را به دنبال دارد و این «دیده شدن»ها در کودکان پر رنگتر و تأثیرگذارتر است.
تأثیر شگرفی که شخصیت و آینده کودک را میسازد. کودک برای نخستین بار این احساس شگرف «دیده شدن» و «حس بودن» را در مدرسه تجربه میکند.
کودک در مدرسه میآموزد که بعد از پدر و مادر، معلم، ناظم و مدیر مربیان جدیدی هستند که او را وادار به تحرک و رقابت میکنند. کودک آرامآرام در مدرسه دوستانی برای خود برمیگزیند که کسی در انتخاب آنها نقشی نداشته است و به اختیار خود این دوستان را برگزیده است.
کودک در مدرسه برای اولین بار با مسئولیتی آشنا میشود که فقط وفقط از عهده او ساخته است. او باید درس بخواند و تکالیفش را به موقع انجام دهد و این فقط اوست که باید این مهم را به انجام برساند.
شیوع ویروس کرونا در سال 2020 میلادی بشر امروز را در همه زمینهها دچار چالش کرده است. کسبوکارهای بسیاری تعطیل شد و یا در آستانه تعطیلی قرار گرفت. صنعت سرگرمی چون تئاتر و سینما تعطیل شده، برگزاری هرگونه نمایشگاه و هرگونه فعالیت اجتماعی و دستهجمعی که با دورهمیها همراه بوده است، تعطیل شد و... و این دور از همیها بشر را کلافه، خسته و افسرده کرده است و غمانگیزتر از همه این که با تعطیلی مدارس افسردگی دامنگیر کودکان دانشآموز شده است.
آیندهسازان بشریت در سراسر جهان امید خود به این شیوه مجازی درس خواندن را از دست دادهاند. کودکان ما دیگر درس خواندن را دوست ندارند، دلتنگ مدرسه، معلم و دوستان خود هستند. دلتنگ بازی در حیاط مدرسه و سر و کله زدن با دوستان و دلتنگ خوراکیهای مخصوص مدرسه رفتنها و حتی دلتنگ توبیخها و فریادزدنهای آقای مدیر و دلتنگ همه آن قیل و قالهای کودکانه و تنبیههای دلسوزانه هستند.
جلسات طولانی آنلاین
و خواب آلودگی دانشآموزان
بردیا دانشآموز کلاس سوم دبستان سخت دلتنگ مدرسه و دوستانش است. کلاس آنلاین را دوست ندارد. حوصلهاش سر کلاس آنلاین سر میرود.
میگوید: «مادرم پیش از این مهربانتر بود. هر وقت از مدرسه به خانه میآمدم با مهربانی منتظر من بود و همیشه با یک ناهار گرم و خوشمزه از من پذیرایی میکرد. حالا این کلاس آنلاین همه وقت ما را میگیرد، حتی بعضی از روزها اصلا ناهاری برای خوردن نداریم! دلم برای مدرسه و خوراکیهایی که در مدرسه میخریدیم، تنگ شده است. دلم برای دوستانم و روزهایی که با هم به اردو میرفتیم تنگ شده است. بعضی از روزها با دوستانم از مدرسه تا پارک نزدیک مدرسه مسابقه دو میدادیم. دلم برای روزهای برفی مدرسه و آدمبرفیهایی که درست میکردیم تنگ شده است. قبلا هرکسی سر جای خودش بود. الان مادر- معلم دارم. پس کِی مدرسهها باز میشوند؟! قبلا معلم و دوستان زیادی داشتم. کلاس آنلاین اصلا کلاس نیست؛ کلاسی که نه دوستی دارم
و نه معلمی.»
فاطمه عابدینی مادر بردیا 9 ساله میگوید: «کلاس آنلاین طولانی است. بردیا خسته میشود و بسیار حوصلهاش سر میرود و خوابآلود میشود و از یک جایی به بعد دیگر به حرفهای معلم توجه نمیکند. دیگر تحمل کلاس آنلاین را ندارد. دلتنگ کلاسهای مدرسه و دوستانش است. با کلاس آنلاین نمیتواند تمرکز بگیرد و تمایلی به یادگیری ندارد. تماس بردیا با گوشی نگرانم میکند بهخصوص به جای اینکه حواسش به کلاس آنلاین باشد، دوست دارد با گوشی سرگرمیهای دیگری داشته باشد.»
امروز با این واقعیت انکار ناپذیر روبرو هستیم که آموزش از راه دور برای معلمان، دانشآموزان و خانوادهها فرساینده شده است و همچنین یکنواختی و خستگی مفرط ایجاد کرده است. کلاس آنلاین باعث ایجاد استرس و فشار بر ذهن و جسم دانشآموزان، معلمان و والدین شده است.
تلویزیون، مدرسه را به خانه آورد
محمود خانلو که آن روزها در دهه شصت دانشآموز کلاس پنجم دبستان بود، میگوید: «مدرسه ما زیرزمین یا پناهگاه نداشت؛ به همین خاطر ساعات حضور ما در مدرسه همواره همراه با ترس و اضطراب بود. صدای آژیر خطر که میآمد به دستور آقا معلم میرفتیم زیر میز پناه میگرفتیم. نفسهایمان در سینه حبس میشد. یعنی این بار موشک کجا را هدف قرار داده است؟ ...صدای ضد هوایی... صدای یک یا دو انفجار... همه جا ساکت میشد... بعد صدای مردم بود، از هم میپرسیدند: کجا را زدند؟... همه میرفتند پشتبام تا ببینند دود از کجا به آسمان بلند شده است... مدرسه و خانه فرقی نداشت. صدای آژیر که میآمد همه جا ترس و اضطراب بمباران هوایی وجود داشت،اما دوستیها و با هم بودنها معنای دیگری داشت. من قلک بزرگی داشتم که در گوشه اتاق جاسازی کرده بودم و همیشه میگفتم: « کسی به قلک من دست نزند، اما با یک شی نوک تیز کف قلک را سوراخ کرده بودم و یواشکی از آن پول برمیداشتم و همه را خرج دوستانم میکردم. شاید ندایی درونی به من میگفت؛ قدر این دوستان همدل و یکرنگ را بدان و هرچه داری در طبق اخلاص خرج این دوستان تکرارنشدنی کنی! جنگ با همه خطراتش و نگرانیها، ما بچهها را که پناهی جز خودمان نداشتیم پیش از همیشه به هم نزدیک کرده بود.»
مجتبی پارسافرد که در زمان جنگ تحمیلی کودکی خردسال بوده، از برادر دانشآموزش نقل میکند: « از مدرسه به خانه رفتن ما همیشه همراه با ترس و دلهره بود، در راه مدرسه همواره نگاهمان به آسمان بود. صدای هواپیما که میآمد و یا هر شیء ناشناختهای که در آسمان میدیدیم، فکر میکردیم موشک یا هواپیمایی است که میخواهد ما بچهها را هدف قرار دهد. رادیوی کوچکی داشتیم که صدای آژیر را از آن میشنیدیم. هر وقت صدای آژیر قرمز میشنیدیم، سعی میکردیم خودمان را به پناهگاه برسانیم. وقتی وضعیت زرد یا سفید میشد باید پناهگاه را ترک میکردیم، اما خواهر کوچک من آنقدر ترسیده بود که حاضر نبود آنجا را ترک کند. در سر کلاس درس هم همواره نگاهمان متوجه آسمان بود؛ آنقدر که نظر معلمان هم به آن جلب میشد.»
وی درباره نحوه آموزش در آن روزها توضیح میدهد: « در دهه شصت و با اوج گیری بمبارانهای هواپیماهای بعثیها، تلویزیون، مدرسه را به خانه آورد. در زمان جنگ تلویزیون فقط دو شبکه داشت، شبکه یک اخبار مربوط به جنگ و سایر برنامهها را پوشش می داد و شبکه دو بخشی از برنامههای فرهنگی خود را به آموزش کودکان و دانشآموزان جا مانده از مدرسه اختصاص داده بود. در آن زمان مهمترین رسانه شنیداری رادیو بود. رادیو رسانهای فراگیر که محبوبیتی همگانی داشت، اما تلویزیون یک کالای لوکس بود که به این گستردگی در همه خانهها موجود نبود.»
وی در ادامه می گوید: «علاوه بر آن در زمانی که برنامه آموزش از تلویزیون پخش میشد، در مناطقی که مورد حمله موشکی یا بمباران هوایی قرار میگرفت، اول از همه برقها قطع میشد وهمه خانهها را ترک میکردند و به پناهگاه پناه میبردند. در مناطقی هم که از حمله موشکی و بمباران هوایی در امان بودند، بچهها به روال عادی به مدرسه میرفتند و کمتر از شبکه آموزش استفاده میکردند. با آن که ظاهرا تلویزیون در یادگیری و آموزش دانشآموزان نقش چندانی نداشت، اما در آن زمان اختصاص یک شبکه از دو شبکه تلویزیونی به دانشآموزان حرکتی بسیار پیشرو و قابل تحسین بود که از مسئولیتپذیری مسئولان تلویزیون در قبال دانشآموزان و آیندهسازان این آب و خاک حکایت میکرد.»
نقش جدید مادر-معلم
محمدطه 11 ساله کلاس چهارم ابتدایی می گوید: « چرا باید با گوشی درس بخوانم. مادرم هیچ وقت به من گوشی نمیداد تا بازی کنم. همیشه میگفت؛ گوشی برای بچهها ضرر دارد و هر وقت بزرگ شدی برایت گوشی میخرم. من دوست ندارم مادرم به من درس بدهد. میخواهم بروم مدرسه. قول میدهم که بچه خوبی باشم و مشقهایم را بنویسم و تکالیف مدرسه را انجام دهم. من از تنهایی در خانه ماندن خسته شدهام. به خاطر کرونا هیچ جا نمیرویم و همیشه در خانه هستیم. دیگر دوستانم را نمیبینم. دلم برای همهشان تنگ شده است. پس کی مدرسهها باز میشوند؟!»
سحر دانشآموز پایه هشتم نیز به گزارشگر کیهان میگوید: « به شبکه آموزش تلویزیون نگاه نمیکنم. زمان برگزاری کلاسهایش همزمان با کلاس آنلاین است، زمان پخش برنامهاش هم کم است، برادرم که کلاس دوازدهم است، هم از این شبکه دل خوشی ندارد؛ چرا که اگر معلمی چیز تازه و جدیدی درس میدهد، از نیم ساعت برنامه چند دقیقه اول و چند دقیقه آخر را به تبلیغ نوع تدریس خودش اختصاص میدهد و توصیه دارد از طریق شماره تلفنی که اعلام میشود بسته آموزشی مورد نظر تهیه شود و...»
وی در انتهای صحبت هایش می گوید: « کلاس آنلاین خستهکننده است. همیشه مجبور میشویم برای اینکه از کلاس آنلاین جا نمانیم، از دیگر پیامرسانها استفاده کنیم. مادرم خودش معلم کلاس ششم دبستان است. از وقتی که کلاسها مجازی شده است، زحمات مادرم چند برابر شده است. هم باید به ما برسد و هم به شاگردان خودش، همه ما کلافه شدهایم.»
جایگاه تلویزیون در آموزش پُررنگ تر شود
بشر امروز دوران گذار از کرونا را میگذراند. دورانی که نمیداند کی به پایان میرسد. همیشه در طول تاریخ عبور از دوران گذار سخت و طاقتفرسا بوده است، اما فرق عمده این دوران با دورههای گذشته این است که هرگاه بشر با بحرانی اینچنینی روبهرو بوده با باهم بودنها و در کنار هم بودنها زمان سختی را کوتاه میکردند، اما در حال حاضر که تنها دور از هم بودنها میتواند حافظ جان ما باشد کلافهگی، خستگی، ناامیدی، افسردگی و... بشریت را در آستانه فروپاشی قرار داده است.
با اذعان به موارد یاد شده باید گفت که برگزاری کلاسهای آنلاین از طریق گوشی هوشمند تلفن همراه راهکار درستی نبوده است، بهتر بود از یک رسانه فراگیر چون تلویزیون بهره برده میشد.
رضا مومن زاده یک فرهنگی به گزارشگر کیهان میگوید: «تلویزیون تقریبا در همه خانهها موجود است، اما گوشی هوشمند تلفن همراه یا اینترنت در خیلی از خانهها موجود نیست و یا اگر هم باشد، ممکن است در یک خانه فقط یک گوشی باشد؛ در حالی که آن خانه میتواند محل زندگی چندین دانشآموز باشد. بهتربود شبکه آموزش با همکاری وزارت آموزش و پرورش درسی واحد را برای همه بچههای ایران ارایه میداد. با ساعات پخش بسیار در شبکههای استانی و دیگر شبکههای تلویزیون تا کودک اگر برنامهای را از دست داد، فرصت تماشا در دیگر شبکهها را داشته باشد. علاوه بر آن هفتهای یک الی دوبار با رعایت پروتکلهای بهداشتی بچهها به مدرسه میرفتند. هم دیداری با معلم و دوستان تازه میشد و هم فرصتی بود برای رفع اشکال. هم هزینهها کمتر بود و دیگر اینکه این همه کلافهگی درپی نمیآمد.»