هالیوود زیر ذرهبین
شیطان تمام وقت، در خدمت خشم و خشونت
فاطمه قاسمآبادی
در حال حاضر و با توجه به وضعیت روز مردم دنیا و بهخصوص مردم آمریکا که در کشوری با تفکرات لیبرال زندگی میکنند، هر روز آمار بیکاری، فشارهای اقتصادی و به موجب اینها، خشونت بین مردم بالا میرود.
قبل از رسیدن مردم آمریکا به این نقطه از زندگی، در فیلمها و سریالهای هالیوودی، از جنگ جهانی دوم که باعث و بانی مطرح شدن آمریکا به عنوان یک ابر قدرت در دنیا شد، همیشه تقدیر میشد! در اکثر این فیلمها، این جنگ، با شکوه و مقدس نشان داده میشد که به خاطر فداکاریهای سربازان آمریکایی به نتیجه رسید؛ در آثار هالیوودی به نوعی سربازان آمریکایی نمادهایی از ارتش خداوند به تصویر کشیده میشدند.
در حال حاضر و با توجه به نزدیک شدن جامعه آمریکا، به فروپاشی تمدن نوپای خود، برای مردم عادی این کشور، نه تنها دیگر جنگ واژه مقدسی نیست که به خاطر بهای زیادی که در هر جنگی متحمل شدهاند، تنها بیزاری وجود دارد و خبری از آن شعارهای رنگارنگ نیست و البته که چنین شعارهایی دیگر خریداری هم ندارد.
فیلم « شیطان تمام وقت» محصول سال ۲۰۲۰ به کارگردانی و نویسندگی «آنتونیو کامپوس» در واقع ساخته شده است تا بگوید جنگ برای مردم آمریکا نه وظیفهای مقدس است و نه آرمانی الهی، بلکه رفتن به جنگ، سرنوشت شومی است که ناگزیر و به خاطر سبک زندگی و جغرافیای محیط زندگی، برای بیشتر جوانان قشر فقیر و کارگر اتفاق میافتد و راهی است برای تخلیه خشمها و سرخوردگیهای فرو خورده ملتی که زمانی فکر میکردند قرار است، دنیا را نجات بدهند.
شروع ماجرا
ماجرای فیلم «شیطان تمام وقت»، در محلی به نام «ناکم استیف» در ایالت اوهایو، که یک جنگل دور افتاده است، اتفاق میافتد. شخصیت اولی که مخاطبین در این فیلم با او آشنا میشوند « ویلارد راسل» است که او را در ژاپن و جنگ جهانی دوم میبینند.
ویلارد، در همان صحنههای نخستین ماجرا سرباز آمریکایی به صلیب کشیده شده توسط ژاپنیها را برای نجات از رنج و درد بیشتر، میکشد و بعد از بازگشت به خانه و تشکیل خانواده هم خاطره آن روز و اتفاقات شوم جنگ را فراموش نمیکند و تا روزی که به خاطر غم مرگ همسرش خودکشی میکند و تنها پسرش «آروین» را تنها میگذارد هم با کابوس آن روز زندگی میکند.
آروین که به خاطر مرگ پدرش مجبور میشود به خانه والدین پدرش برود، در آنجا با «لنورا» آشنا میشود که او هم پدر و مادرش را طی اتفاقات ناگواری که در طول فیلم نشان داده میشود، از دست داده است. در این بین 10 سال بعد لنورا توسط کشیش تازه وارد منطقه اغفال شده و حامله میشود ولی از ترس بیآبرویی خودکشی میکند و بعد از این اتفاقات شوم، آروین که مانند بمب در حال انفجار است، تصمیم میگیرد تا کشیش را به سزای اعمالش برساند و این شروع ماجراجویی اصلی آروین و آشنایی او با زوج قاتل زنجیرهای داستان است!....
فروپاشی و حد فاصل بین دو جنگ
فیلم «شیطان تمام وقت»، از همان ابتدا خشونت بیحدی را به تصویر میکشد که شخصیتهای اصلی ماجرا مجبورند با آن روبهرو شوند. روند داستان به گونهای پیش میرود که گویی هیچ شانس دیگری برای این موجودات سرگشته، به غیر از تن دادن به این خشم و خشونت، وجود ندارد و اگر آنها هم بخواهند، زندگی در چنین جامعه سمی و آلودهای نمیگذارد که سرنوشت دیگری برایشان رقم بخورد.
ماجرای فیلم «شیطان تمام وقت»، از جنگ جهانی دوم شروع میشود و وقتی به جنگ ویتنام میرسد، تمام میشود و داستان طوری روایت میشود که گویی شخصیتهای این ماجرا حتی قبل از جنگ جهانی هم با خشونت از راههای مختلف درگیر بودهاند و اصلا دلیل شرکت آنها در جنگ، خشم کنترل ناپذیری است که باید بوسیله مبارزه و بیرون ریختن، آن را کنترل کنند.
این نوع نگاه به جنگ آن هم در کشوری مانند آمریکا که طی 80 سال گذشته آتش جنگ را در جای جای این دنیا شعلهور کرده است، قابل تامل است؛ مخصوصا که در این داستان ما پدر و پسری را میبینیم که طبق شخصیت پردازی نویسنده به دنیا آمدهاند تا مانند ماشین جنگی مبارزه کنند، پس چه بهتر که این مبارزه در جهت اهداف مملکت شان باشد!
نگاه به زندگی انسان و به تصویر کشیدن جامعهای که از سالها قبل پر شده از تاریکی و فساد، هیچ شباهتی به تصاویر قبلی از آمریکا که فیلمها و سریالهای قدیمی را پر کرده بود، ندارد. در «شیطان تمام وقت» مخاطب جامعهای رو به فروپاشی را میبیند که تنها امید در آن جنگیدن و تخلیه خشم بر سر یکدیگر است و دنبال کردن کورکورانه چرخهای که گویی پایانی ندارد.
ایمان و توهم یکی است
فیلم «شیطان تمام وقت» در روند روایت خود، چند نسل را به تصویر میکشد که نقطه اتصال بین آنها، باورهای غلط و نگاه تا حدودی کوته بینانه و متوهمانه از ایمان به خداوند است.
در فیلم «شیطان تمام وقت»، ایمان به خداوند به نوعی دلیلی برای عقبماندگی و سواستفاده عنوان میشود و بیگناهان ماجرا که انسانهای خوب و با ایمانی هستند و تنها خطایشان شاید سادهلوح بودن است، به بدترین شکل ممکن میمیرند و گویی کارگردان میخواهد نفرت خود را از بدنه مردم مسیحی که هنوز هم ته مانده اعتقادی دارند و به کلیسا باور دارد را با مرگ زودهنگام و سخت قربانیان یا همان بازندههای واقعی ماجرا نشان بدهد.
البته نگاه منفیهالیوود به مذهب و مخصوصا مُبلیغین، تازه نیست و فیلم «شیطان تمام وقت» به نوعی مخاطبین آشنا با سینمای کلاسیک را به یاد فیلم "شب شکارچی" محصول 1955 میاندازد که در آن فیلم هم شخصیت شرور ماجرا یک مبلغ مذهبی است! در آن فیلم هم مانند شیطان تمام وقت، پسر بچه ماجرا که مانند پدرش اعتقادی به مذهب و انسانهای مذهبی نما نداشت، توانست با رد شدن از خطرهای بیشمار جان خود و خواهرش را از چنگ مُبلِّغ شیطانی نجات بدهد. البته در آن فیلم شاید به خاطر زمان ساختش، پسر بچه تا آخر ماجرا بیگناه باقی میماند و توسط انسانهای واقعا خیر خواه، نجات داده میشود ولی در فیلم «شیطان تمام وقت»، آروین از ضرب و شتم شروع میکند و تا چهار فقره قتل هم پیش میرود و در نهایت نه خواهرش، که تنها خودش میتواند از بین بلایایی که در این راه برایش اتفاق میافتند، نجات پیدا کند.
صحنه آخر فیلم «شیطان تمام وقت» که در آن آروین، در ماشینی نشسته و بعد از آن همه اتفاق ناگوار و تخلیه خشمش، مانند کودکی آرام و امیدوار به آینده، در حال بخواب رفتن است، نشان از نگاه کارگردان به مسئله خشونت و استقبال از تخلیه این احساسات برای رسیدن به آرامش دارد.
مُسکنی به نام خشونت!
فیلم «شیطان تمام وقت» به خاطر خشونت بسیار بالای خود مورد انتقادهای زیادی قرار گرفت ولی سیل ستارههای جوان و پر طرفدار روزهالیوود که در این فیلم، دور هم جمع شدهاند، باعث شد تا شیطان تمام وقت، از جانب مخاطبین آمریکایی مورد توجه قرار بگیرد و حتی خشونت زیاد فیلم هم در این شرایط نابسامان، برای مخاطبین به نوعی مسکنی است که باعث میشود تا زندگی نابسامان خود را چندان هم غیر قابل تحمل نبیند.