kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۸۲۲۶
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۷
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-۵۶:

اقدامات حادّ ائمّه‌(علیهم‌‌السّلام) و برخورد با علماء و شعرای درباری




 یک مطلب دیگر در مورد همین جریان حادّى که در زندگى ائمّه‌(علیهم‌‌السّلام) وجود داشته، کیفیّت رفتار خلفا و قدرت‌هاست با ائمّه‏ ما. یک روزى این را عرض کردم که ما شنیده‌ایم امام صادق(علیه‏السّلام) چهار هزار شاگرد داشته. تصوّر ما این است که امام صادق(علیه‏السّلام) بر یک منبرى مى‏نشست و چهار هزار نفر مردم مى‏آمدند پاى این منبر مى‏نشستند و امام بنا می‌کرد با این‌ها حرف زدن و از حرام و حلال صحبت کردن و از آسمان و زمین خبر دادن و تصوّر می‌کنیم که امام صادق(علیه‏السّلام) یک وضع آزادى داشته؛ در‌حالى‌که این‌جور نیست. این چهار هزار نفر از جمله کسانى هستند که به تبعیدگاه امام می‌رفتند، روزها منتظر می‌ماندند، امکان دیدار امام براى آنها پیش نمى‏آمد؛ یا مأیوس برمی گشتند، یا می‌رفتند فقط یک حدیث، دو حدیث، یک مطلب، دو مطلب از امام می‌شنیدند و استفاده می‌کردند. ائمّه‏ ما(علیهم‌‏السّلام) یک چنین وضعى داشتند؛ که اصلاً با زندگى راحت و آرامِ معمولىِ کسانى که امروز هستند و آن روز و روزهاى دیگر بودند، قابل مقایسه نیست.
 حالا به این روایت که مربوط به موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) است، توجّه کنید. روایت را من از «مناقب» ابن شهر آشوب نقل می‌کنم؛ جلد چهارم، صفحه‏ 311. دو کلمه است؛ شما از این دو کلمه هرچه می‌خواهید بفهمید، بفهمید. می‌گوید: «دخل موسى‌بن ‌جعفر بعض قرى الشّام متنکّراً‌هارباً فوقع فى غار و فیه راهب». اتّفاقاً این، روایت معروفى هم هست. بنده خودم چندین بار این روایت را در گذشته شنیده‌ام که بازگو می‌شده؛ منتها از بعدِ آنجایی که من حرفم را قطع کردم، خوانده می‌شود. از اوّل روایت تا اینجایی را که من خواندم، نشنفته بودم؛ وقتی که دیدم، برایم خیلى تازگى داشت. در منابر از اینجا به بعد خوانده می‌شود. از اینجا به بعدش این است که امام موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) در میان غارى با راهب نصرانى برخورد کرد و با این راهب مباحثه کرد و او را در مباحثه گیر‌انداخت و آن راهب مسلمان شد. از اینجا به بعدِ روایت این‌هاست. تا اینجا چیست؟
تا اینجا این است که موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) _ همین موسی‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) خودمان، حضرت باب‌الحوائج _ ناشناخته و فرارى در کوه‌ها و قریه‏هاى اطراف شام می‌گشت و متوارى بود تا رسید به یک غارى. ما فقط به باب‌الحوائجیِ موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) نظر دوخته‌ایم، براى اینکه قرضمان ادا شود، شکممان سیر شود و از این قبیل. امّا آخر، برادر! این باب‌الحوائج ما یک مدّتى از عمرش را در کوه‌هاى اطراف شام و در قریه‏هاى اطراف شام، به‌صورت ناشناخته، فرارى بوده. زندانش را بگذار کنار، چون زندانش را هم آمیخته‏اند با یک حرف‌هایی که اصلاً آن وضع پرشکوه اوّلىِ خود را از دست داده. این موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) است. موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) در شام چه کار می‌کرده؟ در قریه‏هاى شام چه کار می‌کرده؟ چرا در کوه‌ها رفته بود؟ چرا فرارى باشد؟ چرا متوارى باشد؟ حالا شما به چه صورتى این را توجیه می‌کنید، اختیار با خودتان است. اجمالاً بدانید یک‌چنین فصل‌هایی در تاریخ زندگى ائمّه‏ ما وجود دارد. این یک مطلب.
و امّا مطلبى که امروز می‌خواستم بگویم یک بخش دیگرى و یک فصل دیگرى از زندگى ائمّه‏ ما‌(علیهم‌‌السّلام) است. در روز اوّلى که بنده این بحث1 را مطرح و عنوان کردم، عرض کردم که چند قسمت را ما مورد نظر قرار می‌دهیم: یک قسمت، مناسبات ائمّه هدی‌(علیهم‌‌السّلام) است با قدرت‌هاى زمان؛ اینکه با این‌ها چگونه عمل می‌کرده‌اند. یک بخش دیگر، مناسبات ائمّه‏ هدی‌(علیهم‌‌السّلام) است با شیعیان؛ اینکه با شیعیانشان چگونه عمل می‌کرده‌اند. یک قسمت، مناسبات ائمّه‏ هدی‌(علیهم‌‌السّلام) است با علما و فقها و شاعران زمان؛ یعنى سررشته‏داران فکر و فرهنگ جامعه‏ اسلامىِ آن روز. این مسئله‏ بسیار بزرگ و مهمّى است؛ این را هم باید فهمید. مسئله‏اى است در مسائل زندگى ائمّه‌(علیهم‌‌السّلام) و بررسى سیره‏ ائمّه.
اوّلاً باید دید این حرفى که به‌عنوان معرّفى علما و فقها و شعراى آن زمان گفتم، چقدر صحیح است. گفتیم این‌ها سررشته‏داران فکر و فرهنگ و معارف در تاریخ اسلام بودند. از بعد از زمانى که خلیفه‏ دوّم "نوشتن احادیث پیامبر اکرم‌(ص‌) را به بهانه‌ مخلوط نشدن آن با قرآن ممنوع کرد و نقل حدیث را جز برای افراد محدودی مجاز ندانست، اوّلین رگه‌های ایجاد علمای وابسته به حکومت ایجاد شد. اگرچه خود خلیفه نیز به‌عنوان مرجع مذهبی، به تفسیر احکام اجتماعی اسلام و حتّی تغییر برخی از آن احکام می‌پرداخت. البتّه برخی از افراد همسو با دستگاه خلافت اجازه‌ نقل حدیث داشته‌اند. در زمان عمربن ‌عبدالعزیز _ خلیفه‌ اموی _ ممنوعیّت کتابت و نقل حدیث برداشته شد و از آن زمان بود که کتب اولیّه‌ حدیثی در بین اهل تسنّن تدوین گردید. گردآوران این کتاب‌ها از احادیثی که در حافظه‌ تابعان باقی مانده بود”2 استفاده می‌کردند. این‌گونه بود که حدیث به‌وجود آمد. مردم همه‌چیز را از سرچشمه‏ دید پیغمبر اکرم و رهبر اسلام می‌خواستند ببینند. یا اگر چنانچه پیغمبر یک تأویلى برای آیه‏ قرآن ذکر کرده باشد، مردم ترجیح می‌دهند که آن آیه‏ قرآن را به آن صورتى که پیغمبر بیان کرده است، بفهمند. می‌گویند پیغمبر قرآن را بهتر از ما می‌فهمید و اگر گفت که معناى آیه‏ قرآن این است، لابد معنایش این است. من آیه‏ قرآن را مثال زدم که صریح است و زبان‌دار است و گویاست و هر عرب‏زبانى می‌تواند آن را بفهمد؛ در‌عین‌حال اگر چنانچه یک تفسیرى، یک تعبیرى، یک مطلبى درباره‏ یک آیه‏ قرآن از پیغمبر می‌رسید، حتماً مردم ترجیح می‌دادند که در معناى این آیه، گفته‏ پیغمبر و فهم پیغمبر را بر فهم خودشان ترجیح دهند. شما اکنون قیاس کنید بقیّه‏ مطالب را. اگر از پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) یک مطلبى نقل می‌شد، مردم بى‏قید و شرط قبول می‌کردند. اگر راجع به دستورات زندگى، از پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) یک مطلبى نقل می‌شد، طبعاً مردم قبول می‌کردند و به‌عنوان سنّت، آن را مورد عمل قرار می‌دادند. اگر در شناخت افراد یک مطلبى از پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله) نقل می‌شد، که فلانى چنین است، اهل دوزخ است، یا اهل بهشت است، یا آدم خوبى است، یا آدم بدى است، مردم بى‏قید و شرط تسلیم بودند و قبول می‌کردند.
پانوشت‌ها:
1- بحث فعّالیّت‌های انقلابی ائمّه(ع).
2- این قسمت به دلیل نقص نوار توسط ناشر تنظیم شده است.