بیا برای هم مثل آیینه باشیم
روایتی ازداود نشاط افشاری، همرزم امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی:
«انگار زیردستهايش مثل بچّههایش بودند. برای همه مثل یک پدر بود. خیلی به تربیت و اخلاق بچّهها (کارکنان) اهمّیت میداد. ما را به حال خودمان رها نمیکرد. برای بازرسهايش کلاس اخلاق گذاشته بود. میفرستادشان قم، پیش آقای بهاءالدینی یا آقایاشرفی اصفهانی. خودش هم به کلاسهای اخلاقی اهمّیت میداد. یک بار به من گفت: بیا برای هم مثل آیینه باشیم. عیبهای هم را به هم بگويیم. من هم باورم شده بود. وقتی گفت: بگو؛ هر عیبی داشت گفتم و امّا نوبت من که شد هیچی نگفت. هیچ وقت مستقیم حرف نمیزد. حرفهايش را در قالب داستان، آیه قرآن یا مطالب اخلاقی بیان میکرد.»
غفّاری، فاطمه، خدا میخواست زنده بمانی، انتشارات روایت فتح، چاپ سوم، 1389