kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۲۰۵۶
تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱۳۹۹ - ۲۱:۵۱

تله مذاکره




اساساً در ادبیات روابط بین‌الملل قدرت‌های استعماری و استکباری، ابزارهای مختلفی برای تأمین منافع و اهداف‌شان منظور می‌کنند که مذاکره یکی از آنهاست، ولی خارج از شکل‌های چند‌گانه ولی رومانتیک نظری برای مذاکره؛ این ابزار هیچ‌گاه با رویکرد برد ‌ـ برد به‌کارگیری نمی‌شود و تمام متغیرها و عوامل مؤثر به شکلی دنبال می‌شوند که طرف مقابل با امتیازدهی حداکثری در مقابل این قدرت‌ها، تعظیم و تسلیم را بپذیرد و در شبکه اقماری نفوذ و سلطه استعماری قرار گیرد.
روش‌هایی که برخی حکومت‌های حزبی در ایالات متحده یا استعمارگران از توان افتاده اروپایی دنبال می‌کنند، صرفاً برای جذاب‌سازی محتوای استعمار و سلطه بر دیگران است؛ از این رو اصل توافق با غرب را یک مزیت و امتیاز معرفی و تصویر می‌کنند تا امتیازدهی به این قدرت‌ها، نوعی باخت و شکست تلقی نشود؛ در واقع تکیه‌گاه این روش نرم استعماری، لشکر طرفدار اندیشه‌های غربی و کسانی است که ابتدا از آنچه دارند،‌گریزان شده‌اند و ثروت شخصیتی، ملی، تاریخی، فرهنگی و منافع ملی خود را نادیده می‌گیرند یا بی‌ارزش تلقی می‌کنند و اصالت حقوق خود را در گروی پیوند با قدرت استعماری می‌دانند.
این گروه همچون ستون پنجم دشمن، وظیفه زیباسازی کرنش در مقابل غرب را برعهده‌دارند، حتی اگر این کرنش و امتیازدهی، حاصلی در بر نداشته باشد؛ یعنی جوهر اندیشه این افراد و جریان‌ها، اصرار بر پیوند و تعامل با غرب است و همه سعادت، خوشبختی، رشد، توسعه و حقانیت را در پذیرش آقایی و سلطه غرب بر تمام شئون شخصی و حاکمیتی خود می‌پندارند؛ بنابراین وقتی بحث مذاکره با آمریکا را بررسی می‌کنیم، باید حداقل به دو بخش یادشده، یعنی اراده و هدف‌گذاری قدرت‌های استعماری در تعامل با دیگران و مطالبات و قواعد مذاکراتی آنها به موازات کارکرد ستون پنجم غرب‌پرستان که نقشی به مراتب زیان‌بارتر از دشمن دارند، توجه کنیم و آن را در کلید محاسبات و طراحی‌های خود در نظر بگیریم؛ چراکه این گروه با حمایت، تشویق و انگیزه‌سازی قدرت‌های استعماری، وظیفه‌ای گسترده در اختیار دارند و صرفاً به ترویج اندیشه سلطه‌پذیری غربی اکتفا نمی‌کنند و برای فرسوده کردن ساختارها، برنامه‌های ملی و رویکردهای استقلال‌خواهانه و بسیاری از مؤلفه‌هایی که طرح‌های دشمن را با چالش روبه‌رو می‌کند، مقابله می‌کنند و پیاده‌نظام دشمن در بین جامعه خودی به شمار می‌آیند. شاید اغلب این افراد جاسوس و مزدبگیر هم نباشند که نیستند؛ ولی پرستش غرب، اندیشه‌ها و نمادهای آن، انگیزه خودبه‌خودی اقدامات و تلاش‌های آنهاست و از هیچ فرصتی فروگذار نمی‌کنند.
مسئله دیگر این است که در ادبیات بین‌المللی قدرت‌های استعماری، کلمات معانی متضاد و وارونه‌ای دارند و برخی کلمات فقط برای ویترین مفهومِ زشت دیگر کلمات استفاده می‌شوند؛ مثلاً آمریکا اگر سخن از توافق از طریق مذاکره به میان می‌‌آورد، معنای آن این است که خودمان چگونه می‌پذیریم که خواسته‌های آنها را تحقق ببخشیم و به منافع استعماری آنها احترام بگذاریم، یا اینکه وقتی هدف مذاکره و توافق را تغییر رفتار بیان می‌کنند، منظورشان براندازی کامل ماهیتی و کارکردی است؛ همان‌گونه که دموکراسی از نگاه آنها این است که مزدوران و طرفداران آنها، چگونه و با چه قواعدی بتوانند حاکم یا در حاکمیت شریک شوند و هیچ‌گاه دموکراسی عددی برای آنها مفهوم ندارد. آمریکا و غرب معتقدند اگر در کشورهای اسلامی و شرق انتخابات و دموکراسی عددی به اجرا در آید، کسانی‌که مخالف سلطه استعماری و با غرب و خواسته‌های تجاوزکارانه‌اش در تضاد هستند، ‌به قدرت می‌رسند و این به معنای دموکراسی نیست. دموکراسی از دیدگاه غرب این است که در فرمول‌های رقابت اجتماعی و سیاسی، استعمار نوین و پیشرفته برای حاکمیت طرفداران یا دست‌نشاندگان آنها ‌چگونه فراهم می‌شود؛ از این‌رو در تمام جهان، ‌این قدرت‌ها با دیکتاتورها، جانیان، بی‌هویت‌ها، مزدوران، تروریست‌ها و فاسدان سیاسی و اقتصادی و از این دست هم‌پیمان هستند و از آنها حمایت می‌کنند. هیچ نمونه‌ای از یک هم‌پیمانی با طرف‌های شرافتمند، وطن‌پرست و مستقل در پرونده مناسبات جهانی آمریکا و غرب وجود ندارد. در چارچوب‌های فوق، آمریکا از 41 سال قبل تمام ابزارهای براندازی و تضعیف را به کار گرفته، ولی بی‌نتیجه بوده است و اکنون با روش‌های پیچیده‌تر و به‌کارگیری تمام ابزارها،‌ مدل جدیدی از مؤلفه‌های فراهم‌کننده زمینه بازگشت به سلطه و تحقق اهداف استعماری را تجربه می‌کند. زمانی‌که ابزار تحریم و فشار اقتصادی به موازات سیاست ترور و انواع فشارهای سیاسی، امنیتی و بین‌المللی به نقطه شکست و فروپاشی کارکردهای راهبرد فشار می‌رسید، اوباما پروژه مذاکره را آغاز کرد، ولی با تکیه بر همین پیاده‌نظام داخلی، توافقی ایده‌آل، یک‌سویه و فاقد هرگونه تضمین برای حقوق ایران را رندانه تحمیل کرد. استراتژی بزرگ اوباما نیز،‌ هدف براندازی را مرحله‌ای و گام‌به‌گام در نظر گرفته بود، ‌به‌نحوی که در هر مرحله، بخشی از اهداف کلان و اصلی به پیش می‌رفت و با احیا یا گسترش ابزارهای فشار اقتصادی و ارعاب روانی و سیاسی، ‌به مرحله جدید وارد و به اهداف کلان نزدیک می‌شد؛ به همین دلیل بلافاصله برای شروع اجرای برجام،‌ تحریم‌های جدید علیه ایران فعال شد. مدل مذاکراتی و توافق برجام‌، براساس‌ مدل خلع سلاح اتحاد شوروی طراحی شده بود و برای آمریکا این فرصت را تولید می‌کرد که حتی اگر در برجام تعهداتی می‌دهد، ‌باز هم ابزار تحریم و فشار با بهانه‌های دیگر،‌ قابل به‌کارگیری باشد. توان نظامی و موشکی، نفوذ منطقه‌ای، حقوق بشر و هزاران عنوان و دستاویز در آستین طراحی و سازوکارهایش فراهم بود. نادانی ترامپ این بود که این پرده فریبکارانه و مرحله‌ای را کنار زد و از برجام خارج شد؛ البته نظام سیاسی آمریکا در تدابیر ویژه استراتژی‌های جهانی خود، دچار سکته و بحران‌های عظیمی بود که باید رفتار غیرعادی برای برهم زدن نظم حاصل از دو جنگ جهانی را به اجرا بگذارد و خروج از برجام نیز گوشه‌ای از این تدابیر است. برجام نه تنها هیچ حاصلی برای ایران در بر نداشته، بلکه به ترمزی راهبردی برای گام‌های مؤثر نیز تبدیل شده است که البته نقش پیاده‌نظام و نفوذی در حفظ این اختاپوس کنتر‌ل‌کننده سیاست‌های کشور بسیار حیاتی است. ترامپ تصور می‌کرد با فشار و گسترش اهرم‌های تحریم، باید دستور کار تسلیم‌سازی 11 محوری پمپئو به نتیجه برسد؛ ولی آنچه مهم است، این است که اگر در محیط داخلی و کارکردهای پیاده‌نظام دشمن، ‌هم‌سویی و فراهم کردن زمینه اثرگذاری، دوگانه‌سازی و شرطی‌سازی اجتماعی و افکار عمومی صورت نپذیرد، و این پیاده‌نظام با بی‌تدبیری بحرا‌ن‌سازی لازم را ایجاد نکند و جلوی اقدامات حیاتی برای حفاظت از منافع ملی و بی‌اثر کردن اهرم‌های تحریمی و… را نگیرد، رؤیای ترامپ و پمپئو به نتیجه نخواهد رسید و کابوس اوباما برای ترامپ نیز تکرار می‌شود. تمام شاخص‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در رفتار مدیریت کشوری و حکومتی که اکنون قابل برشماری است، در یک پازل پرمعنا با راهبرد دشمن قابل تفسیر است که عامدانه یا غیرعامدانه به آنها خدمت
کرده است.
پیامد رفتارهای بین‌المللی ترامپ، اگرچه برای اخاذی بین‌‌المللی و تولید‌اشتغال مرحله‌ای کارکرد داشته، ولی آٍثار منفی نیز در مناسبات آنها به جای گذاشته است،‌ به شکلی که سطح منازعه و تنش با روسیه در ابعاد مسابقه تسلیحاتی‌ـ امنیتی و با چین در عرصه اقتصادی و امنیت پیرامونی و منطقه‌ای و محدودسازی سرعت تولید قدرت افزایش ‌یافته است؛ از این‌رو، این دو قدرت با انگیزه جدی‌تر، ظرفیت همراهی با ایران و مقابله با بسیاری از طرح‌های ترامپ علیه ایران را دارند و در شورای امنیت و سیاست بین‌المللی، ‌ترامپ را با چالش قطعی روبه‌رو کرده‌اند.
اگرچه ترامپ با سیاست گسترش و شدت فشار تحریمی، ‌هرگونه امتیاز قطره‌چکانی در برجام را خشک کرده است تا زمینه برجام‌‌های موشکی و منطقه‌‌ای را فراهم کند، ولی سررسید پنج ساله برای پایان یافتن تحریم‌های تسلیحاتی در برجام، ‌آنها را به وحشت انداخته است؛ چراکه وقتی سازمان تسلیحاتی و دستگاه‌های نظامی ایران به موازات گسترش روابط اقتصادی، سیاسی و امنیتی با روسیه و چین به زیان سلاح‌های غربی تغییر کند، رؤیای بازگرداندن ایران به رحم استعماری آمریکایی و غربی نابود خواهد شد؛ از این‌رو ترامپ برای جلوگیری از این سررسید در پایان شهریور آینده، ‌ژست بهره‌برداری از سازوکار ماشه در برجام را در دستور کار قرار داد که با اجماع حقوق‌دانان و ناظران، این رویکرد غیرممکن نشان داده شد؛ به همین دلیل با فشار آمریکا و باج مالی عربستان به «گوترش»‌ دبیرکل سازمان ملل،‌ در بیانیه‌ای رسمی، ‌ایران در هدف قرار گرفتن آرامکو از سوی یمنی‌ها،‌ متهم اعلام شد تا دستمایه قطعنامه جدید ترامپ در شورای امنیت سازمان ملل،‌ به عنوان برهم‌زننده صلح و امنیت جهانی شود و درخواست قرار گرفتن ذیل فصل هفتم منشور ملل دنبال شود. این قطعنامه با عنایت به مواضع آشکار روسیه و چین، ‌قابلیت توفیق ندارد، مگر اینکه این دو قدرت جهانی مواضع خنثی یا موافق از خود نشان دهند. ترامپ و آمریکا برای اجبار و تحمیل مذاکره جدید، ‌با مدلی که ماهیت کاملا براندازانه در تمام عرصه‌های هویت، قدرت و منافع ملی دارد،‌ قادر نیست صرفاً به قطعنامه پیشنهادی در شورای امنیت سازمان ملل تکیه کند؛ بنابراین با فشار سیاسی بر شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و با تکیه غیر قانونی بر اطلاعات جاسوسی و ادعایی رژیم صهیونیستی(که برخلاف نص چارچوب‌های کاری آژانس است)، درخواست بازرسی از دو سایت در ایران را مطرح کرد تا پروژه تسلیحاتی بودن برنامه هسته‌ای ایران که قبلا مسدود شده بود،‌ باز شود و به شکل تدریجی بقیه مفاد برجام نیز مذاکره‌پذیر شود. آژانس در سپتامبر(شهریور) آینده،‌ جلسه دیگر و قطعنامه جدیدی را،‌ چنانچه ایران به درخواست آژانس پاسخ مثبت ندهد،‌ صادر و پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل گزارش خواهد کرد. اینکه آژانس در جایگاه ناظر به تعهدات ایران در برجام پذیرفته شده است، یکی از کارکردهای شبکه جاسوسان و پیاده‌نظام دشمن در داخل کشور است که برای تعهدات غربی در برجام، هیچ ناظر و سازوکاری پیش‌بینی نشده است و همه چیز یک‌طرفه و یک‌سویه است و اگر از سوی ایران اعتراضی هم بشود،‌ به سیستم ماشه و بازگرداندن تمام تحریم‌های سازمان ملل منتهی خواهد شد!
این ابزار فشار آژانس که متکی بر پروتکل الحاقی صادر شده، ‌همان چیزی است که داوطلبانه از سوی تیم ایرانی مذاکره‌کننده پذیرفته شده و اکنون، نکته اتکای فشار جدید به ایران است؛ البته به جز NPT و پادمان، ‌پروتکل الحاقی و تعهدات مازاد داوطلبانه هم در برجام پذیرفته شده است که بخش حائز اهمیت نظارت‌های آژانس در این تعهدات فراپادمانی و NPT است. هدف این قطعنامه، بازگرداندن زمینه‌های مذاکره‌پذیر کردن اجزای برجام است، ولی پایه‌های سستی دارد؛ یعنی اگر ایران اجرای پروتکل الحاقی و تعهدات دیگر را داوطلبانه متوقف کند،‌ مبنای حقوقی قطعنامه آژانس حذف و روند اتهامی آژانس که به شکل دستوری خواسته سیاسی آمریکا را اجرا می‌کند،‌ از بین خواهد رفت. جالب این است که رئیس‌جمهور محترم در جدیدترین پالس خود، تلویحا به غرب اعلام کرد واکنشی از سوی ایران به قطعنامه‌ اتهامی آژانس داده نخواهد شد و اگر ترامپ نرمش نشان دهد،‌ ایران مذاکره را می‌پذیرد و آماده است! این در حالی است که آمریکا و اروپا نه تنها به تعهدات خود عمل نکرده‌اند، بلکه ‌ابزارهای فشار بر ایران را گسترش داده‌اند و با وعده‌های اروپایی، شرایط برای اثربخش شدن تحریم‌ها علیه ایران،‌ زمان خریده‌اند. فرانسه در بازی موذیانه جدید، به آمریکا پیشنهاد داده است اگر روسیه و چین به قطعنامه جدید آمریکا رأی نمی‌دهند، چنانچه تحریم تسلیحاتی ایران، فقط بر صادرات سلاح از ایران تأکید و واردات آن ممنوع شود، ‌مواضع روسیه و چین قابل تجدید نظر خواهد بود.
این پیاده‌نظام مجانی دشمن، با تمام تلاش، به جز افزودن بر بحران‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور و ناکارآمد کردن ساختارهای کشوری، بر طبل مذاکره به معنای تسلیم و تحقیر فوری مقابل ترامپ و غرب در رسانه‌های‌شان می‌کوبند و چند ماه باقی‌مانده تا انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا را برای ترامپ و حیات سیاسی خودشان، الزامی ارزیابی می‌کنند. تجربه عملی و حکومتی و کارکردهای اندیشه غرب‌پرست که لانه‌های جاسوسان را هم پوشش می‌دهند، آنچنان کارنامه سیاهی از خود در سال‌های گذشته نشان داده است که خودشان نیز اعتراف می‌کنند اگر بی‌تحرک بمانند، به تاریخ و زباله‌دانی آن خواهند پیوست.
منبع: هفته نامه صبح صادق