جایگاه عقل و معرفت در منظومه الهی(پرسش و پاسخ)
پرسش:
در منظومه تعالیم و آموزههای وحیانی عقل و معرفت از چه جایگاهی برخوردار است؟
پاسخ:
اهمیت تعقل
تعقل، تفکر و اندیشهورزی در منظومه تعالیم و آموزههای وحیانی اسلام از جایگاه والایی برخوردار است به گونهای که پذیرش دین اسلام و اصول اعتقادات آن اگر بر مبنای تفکر و تعقل خود انسان نباشد و به صورت وراثتی به انسان رسیده باشد، از نظر اسلام حرام است.
قرآن کریم افرادی را که تعقل نمیکنند از بدترین جنبندگان روی زمین توصیف میکند. (انفال- 22)
پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: «لادین لمن لاعقل له» کسی که تعقل (برای انتخاب راه خود) ندارد (در واقع) دین ندارد. (تحفالعقول، ص 54)
استقلال عقل و فکر ویژگی بنده خدا!
قرآن کریم در سوره زمر آیه 17 و 18 میفرماید: (کسانی که از اطاعت و پیروی طاغوت دوری میکنند) کسانی هستند که سخنان گوناگون را (از هرکس و هر منبعی) میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند (و این نشانه استقلال عقل و فکر و آزاداندیشی است که خداوند بدین وسیله آنان را هدایت کرده است) آنان همان خردمندان و صاحبان عقل و اندیشهاند.
در آیه شریفه مطلب با بندگان من شروع شده است، گویا قرآن میخواهد بگوید: بنده خدا آن است که چنین ویژگی داشته باشد، و لازمه بندگی خدا این است، آنان که سخن را استماع میکنند، نمیگوید «یسمعون زیرا فرق است بین سماع و استماع، سماع یعنی شنیدن، ولو انسان مایل به شنیدن نباشد. استماع گوش فراداده است، مثل اینکه شما اینجا نشتهاید و خود را آماده کردهاید برای شنیدن. در باب موسیقی میگویند: سماعش حرام نیست، اسماعش حرام است. قرآن میگوید: آنان که سخن را استماع میکنند. «الذین یستمعون القول» یعنی این طور نیست که هر حرفی را هنوز درک نکرده رد کنند و بگویند ما نمیخواهیم بشنویم. اول استماع میکنند، به دقت دریافت میکنند، خوب و بدش را میسنجند و بهترین آن را انتخاب و پیروی میکنند اصلا معنی آیه استقلال عقل و فکر است، که فکر باید حکم یک غربال را برای انسان داشته باشد و انسان هر حرفی را که میشنود در این غربال قرار دهد، و پس از ارزیابی و سنجش خوب وبد، ریز و درشت، بهترین آنها را انتخاب و اتباع نماید. «اولئک الذین هدیهم الله» قرآن این هدایت را با اینکه هدایت عقلی است، هدایت الهی میداند. «اولئک هم اولواالالباب» اینها در واقع به معنی واقعی صاحبان عقل هستند.
اولواالالباب چه کسانی هستند؟
«الباب» جمع «لب» است. لب یعنی مغز (نه به معنی مخ، بلکه به معنی اعم که در مورد میوهها مثلا میگوییم مغز بادام، مغز گردو). این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد. و اگر هم اصطلاح مخصوص قرآن نباشد، قرآن درباره عقل کلمه «لب» را زیاد به کار برده است. گویی انسان را تشبیه به یک گردو و یا یک بادام کرده که تمام یک گردو و یا بادام، پوسته است و آن اساسش مغزش میباشد، که در درون آن قرار دارد. تمام هیکل و اندام انسان را که در نظر بگیرید، آن مغز انسان، عقل و فکر انسان است. اگر بادامی مغز نداشته باشد، چه میگوییم؟ میگوییم: پوچ و پوک است و هیچ و باید دورش انداخت. انسانی که عقل نداشته باشد جوهر و مغز انسانیت و آن ملاک و مقوم انسانیت را ندارد، انسانی پوک و پوچ است. یعنی فقط یک صورت انسانی دارد و معنی انسان در او نیست. به حسب این تعبیر، معنی انسان، همان عقل انسان است، عقلی که در این حد استقلال باشد، عقل بودن عقل به استقلالش است. «الذین یستعمون القول فیتبعون احسنه» از این بهتر اساسا نمیتوان تعبیری پیدا کرد، در مورد دعوت به اینکه انسان باید عقلش بالا استقلال حاکم باشد. عقلش مستقل باشد، دارای قدرت نقد و انتقاد باشد، و بتواند مسایل را تجزیه و تحلیل کند. انسانی که از این موهبت الهی بیبهره است، هیچ است. به تعبیر قرآن از بدترین جنبندگان روی زمین است. حال اگر چنین فردی اعمال عبادی همچون نماز، روزه و سایر عبادات را بدون عقل و معرفت انجام دهد، طبیعی است که مانند همان گردو و یا بادام بیمغز است و هیچ ثمره و حاصلی برای او ندارد.