مردمی که نشناخته ایم
علی قرباننژاد
در چهارمین دهه پس از انقلاب، نظام سلطه، «جنگ اقتصادی» را علیه کشورمان کلید زد. افزایش فشارهای ناجوانمردانه اقتصادی به همراه سوءتدبیرها شرایط سختی را بر معیشت مردم تحمیل کرده است. با وجود این اما در 4 آذرماه جاری مردم تهران با آمدن به میدان و محکوم کردن آشوب و اغتشاش و حامیان آنها تحلیل گران غربی را حیرتزده کردند. پرسش این است که چرا به رغم فشارهای اقتصادی و نیز گلایهها و انتقادها و حتی اعتراضهایی که مردم نسبت به عملکرد برخی از مسئولان دارند باز هم در مواقع حساس به میدان میآیند؟
چهار دهه است که نظام سلطه و اذنابش برای به زانو درآوردن ایران و سرنگون کردن نظام آن بودجههای سنگینی تصویب میکنند. در این باره کافی است بدانیم که هر ساله در لایحه بودجه آمریکا ردیفی قرار دارد که برای مقابله و براندازی نظام ایران به تصویب میرسد.
9 آبان گذشته (31 اکتبر 2019) سایت «دویچه وله» نوشت: «دیوید شنکر، معاون مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا در امور خاورمیانه خواستار اختصاص بخشی از بودجه سال ۲۰۲۰ آمریکا به مقابله با ایران شده است. سخنان دیوید شنکر در برابر نمایندگان کنگره آمریکا پیرامون بودجه سال آینده آمریکا عمدتا مربوط به نقش ایران و نیروهای وابسته به این کشور در یمن، عراق، سوریه و لبنان بود.»
اختصاص بودجه برای مقابله با ایران تنها به آمریکا ختم نمیشود و کشورهای بزرگ اروپایی نظیر انگلستان نیز سالانه با صرف هزینههای هنگفت به پیشبرد اهداف ضدایرانی خود میپردازند. معاون پمپئو نیز به ایناشاره کرده: «معاون مایک پمپئو در امور خاور میانه گفته است که آمریکا باید از طریق اقدامات دیپلماتیک و در پیش گرفتن سیاستهای ناظر بر همکاریهای امنیتی و اقتصادی از متحدان اصلی خود در منطقه پشتیبانی کرده و مانع از گسترش نفوذ ایران و متحدانش در خاورمیانه شود.»
دههها و جنگها
زمانی این بودجههای هنگفت صرف کمک به صدام به عنوان خط مقدم جنگ با ایران میشد. در این رابطه از آمریکا تا کشورهای اروپایی و شوروی و کشورهای مرتجع منطقه مانند عربستان به صدام کمکهای نقدی و تسلیحاتی میرسانند. در دهه 1360 اقدام نظامی علیه ایران صورت گرفت اما در دهه 1370 نظام سلطه پی برد که با اقدام نظامی نمیتواند بر ایران سلطه یابد لذا به توصیه پژوهشگاههای خود به سمت «جنگ فرهنگی» گرایش یافت. «تهاجم فرهنگی» در دهه 1370 به دنبال تغییر نگرش و سبک زندگی ایرانیان بود و این روند همچنان تا اکنون ادامه دارد.
در دهه 1380 هم راستا با تهاجم فرهنگی «نبرد امنیتی» نیز شعلهور شد. ترور دانشمندان هستهای یکی از این موارد است. دهه 1390 اما شکلی تازه از جنگ علیه ایران مطرح شد: «جنگ اقتصادی». همچنین در دهههای 1380 و 1390 «موج نفوذ» به عنوان تابعی از جنگهای امنیتی و اقتصادی به راه افتاد. نفوذ به این شکل که افراد وابسته به نظام سلطه یا خود در پستهای مدیریتی جاخوش میکردند و یا به شکل مشاور و یا معاون در کنار آنها قرار میگرفتند. در هر دو حالت خروجی تقریبا یکسان بود و آن عبارت بود از تصمیمهایی که در نهایت به ضرر کشور تمام میشد. اگرچه گاهی برخی از این تصمیمها در همان بدو مطرح شدنشان به ظاهر تصمیمی بجا و درست میآمدند؛ اما در بلندمدت بود که آثار سوء این تصمیمها ظاهر میشد.
چرا پس از جنگهای نظامی، فرهنگی، امنیتی در چهل سالگی انقلاب ایران جنگ اقتصادی مطرح شده است؟ این سؤال با پرسش ابتدای این متن نیز در ارتباط است: چرا به رغم همه مشکلات و سختیها و گلایههایی که مردم دارند باز هم در مواقع حساس مانند 9دی 1388 و 4 آذر 1398در تهران (و روزهای قبل از آن در شهرهای دیگر کشورمان برای دفاع از آرمانها واهداف انقلاب
خود به میدان آمدهاند؟
اولین و آخرین نبرد!
برای رسیدن به پاسخ این سؤالها ابتدا باید به ارتباط 2سؤال مذکور پی ببریم. باید در نظر داشته باشیم که در رویارویی نظامی دشمن به وضوح میخواست تا با شکست دادن رزمندگان کشورمان به تدریج به سمت پایتخت حرکت کند و همه چیز را در تهران به پایان برساند. در تهاجم فرهنگی دشمن پی و بنیان ساختمان نظام را هدف گرفته بود. چرا که انقلاب ایران، انقلابی در بستر فرهنگ بود؛ ولیکن در جنگ اقتصادی نظام سلطه به دنبال این بود و هست تا با ایجاد نارضایتی در مردم آنها را در مقابل انقلاب شان قرار دهد. نکته قابل تامل اینکه در همان سالهای نخست ظهور اسلام تحریم اقتصادی و سیاسی در شمار اولین روشهای مقابله با گسترش روزافزون اسلام بود. دشمنان مسیر اقتصادی را از این منظر برگزیدند که
1) در همان سالهای بدو تولد انقلاب به جنگ نظامی روی آوردند و به رغم کمکهای تسلیحاتی، اقتصادی، دیپلماتیک و حتی اهدای نیروی انسانی به عنوان سرباز به حزب بعث و صدام باز طعم تلخ شکست را چشیدند.
2) نبرد فرهنگی نیز برای نظام سلطه دو ایراد اصلی داشت: اول اینکه تغییرات فرهنگی معمولا تغییراتی بلندمدت است و تغییر و تحولات در مسیر آن بسیار آهسته رخ میدهد و آن را با میزان تغییر نه چندان زیاد در نسلهای مختلف باید مورد مطالعه قرار داد. دوم آنکه در سرزمینی مانند ایران و با وجود فرهنگ شیعی که مبتنی بر اصولی مانند عاشورا، انتظار فرج (انتظار فعال که مستلزم آمادهسازی فردی و اجتماعی است و نه انتظار منفعل) مرجعیت (که در چندقرن اخیر مانند چشمان بیدار جامعه در برابر استعمار و استبداد عمل کرده) و ولایت فقیه که سمت و سوی حرکت جامعه را تعیین میکند؛ عملا زهر تزریق شده توسط فرهنگ سلطه جو، تا حدودی خنثی میگردد.
3) در این میان جنگهای امنیتی نیز، هم به صورت تابعی از دیگر جنگها و مکمل آنها (مانند ترورهایی که در زمان جنگ تحمیلی در دهه60 انجام میشد) و هم به صورت ضرباتی آنی و مهلک در برخی مقاطع (مانند اغتشاشهای پساز انتخابات 1388و دی ماه 1396) دنبال شد و نتیجه مطلوب را برای دشمنان ایران به همراه نداشت.
4) در میان این موارد اما جنگ اقتصادی بسیار سریعتر به نتایج خود میرسد. با جنگ اقتصادی ممکن است فردی معتقد به اصول و باورهای دینی را که حتی دلبستگی به انقلاب 1357 داشته نسبت به نظام جمهوری اسلامی دل سرد و حتی او را در مقابل نظام قرار داد. این یعنی بدون نیاز به پروسه طولانی مدت ایجاد تغییرات در فرهنگ و باورها و اعتقادات، افراد را در مقابل نظام کشورشان به صف کرد.
ویژگیهای آخرین نبرد
همچنین دشمنان میتوانند در گسترهای که جنگ اقتصادی برای مانور رسانههای آنها مهیا میکند به توجیه لزوم تقابل با نظام در گونهای از «جنگ امنیتی» (اغتشاش و آشوب) بپردازند. طیف هدف معمولا در مانور رسانههای نظام سلطه، جوانان هستند و آنها وقتی بخواهند در گستره ایجاد شده توسط جنگ اقتصادی به توجیه (یا به عبارت بهتر مسخ) مخاطبان جوان خود بپردازند از پمپاژ حس ناامیدی و یأس نسبت به آینده سوءاستفاده میکنند. در چنین حالتی دشمنان به تکاپو میافتند تا به جوانان القا کنند که هیچ کورسوی روشنی در آینده آنها دیده نمیشود. همچنین از بیان اغراق آمیز در مورد مفاسد اقتصادی نیز سود میبرند و به این طریق حس ناامیدی را با خشم ناشی از تبعیض به هم میآمیزند و سپس منتظر جرقهای مینشینند تا جامعه را شعلهور کند.
باید در نظر داشت که معمولا (و نه الزاما همیشه) جرقه مورد نظر برای شعله افکندن در جامعه توسط همان خطوط نفوذ زده میشود. آنها به عنوان مشاور و معاون و... ضمن ارائه دادههای دستکاری شده جا را برای تحلیلهای نادرست باز میکنند. نشستن تحلیلاشتباه در ذهن کارگزاران نظام، برخاستن تصمیم غلط را در پی خواهد آورد و برخاستن تصمیم غلط جرقه را در بطن بخشهای آماده انفجار جامعه میافکند.
تحلیلها و پیشبینیهای نظام سلطه تا اینجا برمبنای اصول و محاسبات فیزیکی و مادی پیش میآید اما از اینجا به بعد است که حیرت آنها و ویرانی کاخ خیالات شان را به همراه دارد؛ در تشریح این حیرت و واماندگی باید به اختصار گفت: آنها پس از تحمیل انواع جنگها و تقابلها به جامعه ایرانی و ایجاد شرایط سخت و سپس ارائه تصویری اغراق آمیز از شرایط سخت اکنونِ جامعه به تزریق حس ناامیدی نسبت به آینده میپردازند تا از ترکیب آنها به خشم برسند. سپس با جرقهای که از سمت سوءتدبیر یا خط نفوذ بر جامعه میافکنند کار را تمام شده فرض مینمایند. چنانکه برخی از مقامات دولت فعلی آمریکا نظیر «جان بولتن» و همچنین رژیم آلسعود تاریخهایی نزدیک را برای پایان نظام ایران اعلام کرده بودند. به نظر میرسد تمام محاسبات آنها تا اینجای کار دقیق بوده است.
بارها از زبان تحلیل گران غربی شنیده و یا در رسانههای آنها خوانده ایم که جامعه ایرانی را جامعهای غیرقابل پیشبینی عنوان کردهاند. علت این ویژگی جامعه ایرانی (رفتارهای سیاسی و اجتماعی غیرقابل پیشبینی) با سؤال ابتدای این متن در ارتباط است. در حقیقت دلیل حیرت و تعجب کارشناسان، تحلیل گران و دولتمردان غربی واکنشی است که از ایرانیان در برابر شعله افروزیهای نظام سلطه در جامعه ایرانی میبینند. برای مصادیق این واکنشها در بُعد سیاسی میتوان از 9دی 1388 و هفته آغازین آذر 1398 نام برد و در بعد اجتماعی-فرهنگی از «راهپیمایی عظیم اربعین».
حیرت ذهن ماتریالیست و نگاه اومانیست
نظام سلطه، نتیجه تحمیل فشارهای بسیار شدید اقتصادی و گاهی تلقین اراده و خواسته خود از کانال نفوذ به جامعه ایرانی را حداقل رویگردانی ایرانیان از حاکمیت و حداکثر تقابل گروههایی از جامعه با نظام میپندارد. همچنین در بعد فرهنگی پس از تکاپوی بلندمدت آنها که شامل هجمه به اعتقادات، مسخ هویت دینی جامعه و دگرگونی سبک زندگی ایرانی-اسلامی است آنها توقع برپایی کنگره عظیم حسینی(ع) را در ایام اربعین نداشتند. اینجاست که ذهن ماتریالیست و نگاه اومانیستی تحلیل گران غربی وامی ماند. با این حال حتما برای خود ما نیز این سؤال مطرح است که دلیل این واکنشهای حیرت آور جامعه ایرانی چیست؟
ویژگیهای خاص جامعه شیعی ایرانی و باورها و اعتقادات آنها چیزی است که ذهن مادی گرای تحلیل گر غربی از شناخت دقیق آنها عاجز است. در این میان آنها درکی از «امدادهای غیبی» خداوند نیز ندارند. او که فرموده است: «اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند و گامهايتان را استوار مىسازد.» (سوره محمد(ص) آیه7)
همچنین در آیه دیگری از مصحف شریف به امداد خداوند برای نصرت یافتن مسلماناناشاره صریح دارد: «شما آنان را نکشته اید بلکه خداوند کشته است؛ و چون تیر انداختى، به حقیقت تو نبودى که تیر مى انداختى بلکه خداوند بود که مى انداخت، تا مؤمنان را بدین وسیله به آزمونى نیک بیازماید، که خداوند شنواى داناست.» (سوره انفال؛ آیه 17)
مورد دیگری که برای تحلیل گران غربی چندان قابل فهم نیست به ساختار حکومت جمهوری اسلامی ایران بازمی گردد. به تعبیری ساختار حکومت ایران را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: نخست بخشی که با چارچوبهای رایج در نظامهای جهان همخوانی دارد و به تبع آنچه «دموکراسی» خوانده شده میآید؛ مانند رئیسمجلس، نماینده، رئیسجمهور و.... دوم بخشی است که از مذهب ما شیعیان نشأت میگیرد. این بخش «ولایت فقیه» نامیده میشود که در عصر غیبت کبرا و در طول قرنهای متمادی توسط برخی مراجع و علمای بزرگ شیعیان تبیین شده است.
ساختار حکومت ایران
به عقیده شیعیان، پس از پیامبراکرم(ص) امامان هر کدام در دوره خود بر تمام عالم و آدم ولایت دارند. این ولایت، ولایت خداوند بر جهان هستی است که هم او آن را به رسولالله(ص) و سپس به امامان معصوم(ع) تفویض کرده و در دوره غیبت کبرا این ولایت به فقیه جامع الشرایط میرسد.
«ولی فقیه» کسی است که بیشترین شباهت را در میان جامعه از لحاظ گفتار، رفتار، سبک زندگی و ویژگیهای شخصی به امامان معصوم(ع) دارد. ولی فقیه از جهت ویژگیهای شخصیت حقیقی خود (مانند ساده زیستی و تقوا) و نیز ویژگیهای شخصیت حقوقی خود (مانند در نظر گرفتن مصالح جامعه ایرانی، شرایط امت اسلامی، عدالت و...) الگوی کاملی از سنت نبوی و سیره علوی دارد که به آن تمسک میجوید. همین موضوعات است که باعث شده نگاه مردم به رهبرانقلاب ورای دیگر مسئولان باشد و حتی بیرون مرزهای ایران نیز در میان قلوب بسیاری از دیگر مسلمانان (اعم از شیعه یا سنی) جایگاه ویژهای یافته است و بر این اساس بیعت جامعه نیز با او بیعتی محکم است.
در حقیقت یکی از دلایل اصلی حضور مردم به رغم گلایهها و حتی اعتراضها و انتقادهای آنان به وضع موجود و عملکرد ضعیف دولتمردان، به همین موضوع یعنی پیوند آنها با امر ولی و ولایت و سلسله مراتب آن بازمی گردد.
نکته مهم دیگر به موضوع «انتظار فرج» مربوط است. امید منتظران به ظهور منجی(عج) هم زهر یأس و ناامیدی که دشمنان در جامعه تزریق میکنند خنثی میکند و هم اینکه انتظار فعال بر این محور شکل میگیرد که باید زمینه را برای ظهور حضرت مهیا کرد و این تنها با تشکیل یک حکومت شیعی و سپس حفظ و قدرتمند کردن آن حاصل میشود. با انقلاب 1357 بخش نخست آن یعنی تشکیل یک حکومت شیعی به دست آمد و در ادامه، منتظران منجی(ع) بر حفظ این حکومت به رغم همه دشمنیهای خارجی و ضعف عملکرد برخی از مدیران داخلی تاکید دارند. بدون شک موارد دیگری را هم از این منظر و هم از نظرگاههای دیگر برای این موضوع میتوان برشمرد که از حوصله این متن خارج است.