kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۶۲۷۸
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۰۳
تاریخ شفاهی انقلاب به روایت حاج حبیب‌الله عسگراولادی

مجـاهد صادق و یـار وفـادار


    
    شب‌شکنان
    اشاره:
ثبت و ضبط وقایع و رویدادهای تاریخی از زبان شاهدان عینی یکی از جذاب‌ترین انواع تاریخ‌پژوهی است که در اصطلاح به «تاریخ شفاهی» مشهور شده است. در این شیوه شما فرصت دارید تا روایت دست‌اندرکاران و حاضرین در صحنه را بشنوید و با تطبیق روایت‌های مختلف قدم قدم به بازسازی واقع‌بینانه آن رویداد در تمام ابعادش نزدیک شوید. از این منظر «تاریخ شفاهی» لذت کشف واقع را دو چندان می‌کند و علاوه بر روایت تاریخی با انعکاس تجربیات و عبرت‌های افراد، نسبت به دیگر انواع تاریخ‌نگاری شیرین‌تر به کام می‌نشیند. همین وجه باعث شد تا این بار سراغ «تاریخ شفاهی» برویم و در میان افراد متعدد به روایت مرحوم حاج حبیب‌الله عسگراولادی بپردازیم. سابقه طولانی ایشان در مبارزات و حضور در متن مهم‌ترین فعالیت‌های سیاسی از دهه 30 شمسی، خصوصیت ویژه‌ای است که علاقه‌مندان به تاریخ را مجاب می‌کند تا خواندن سخنان و خاطراتش را از دست ندهند.
مرحوم عسگراولادی نخستین بار در 1327 که به دعوت آیت‌الله کاشانی در راهپیمایی ضد رژیم پهلوی شرکت کرده بود، در ۱۵ سالگی دستگیر شد و فعالیت سیاسی را پس از آن سال‌ها با شور و جدیت بیشتر دنبال کرد. با آغاز نهضت اسلامی به عنوان نماینده امام خمینی(ره) وجوهات شرعیه در تهران را جمع‌آوری می‌کرد و از سال1341 نیز به عنوان رابط ایشان با دیگر مراجع وارد عمل شدند. در اردیبهشت 1342 با دستور امام خمینی(ره) از موسسان هیئت‌های موتلفه اسلامی شد و بعد از آن در اتفاقات 15خرداد 1342و مبارزه امام با رژیم مستبد پهلوی نقش موثری ایفا کرد.
در بهمن 1343و پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور نخست وزیر رژیم ستمشاهی دستگیر شد و تا سال 55 در زندان‌های پهلوی به سر برد. مرحوم عسگراولادی پس از آزادی از زندان به فرانسه رفت و بعد از چند ماه و در بهمن 1357 با پرواز انقلاب به ایران بازگشت. با تشکیل کمیته امداد امام خمینی(ره) وی با حکم امام راحل مسئول تشکیل این نهاد انقلابی شد.
نمایندگی مجلس در دوره‌های مختلف، تصدی مسئولیت ‌وزارت بازرگانی، رئیس‌سازمان اوقاف و امور خیریه از جمله دیگر خدمات عسگراولادی است. او علاوه بر نمایندگی ولی‌فقیه درکمیته امداد امام خمینی(ره)، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس‌شورای معتمدین امام و رهبری در بازار و اصناف کشور بود.
او سال‌ها دبیرکلی حزب موتلفه اسلامی را بر عهده داشت و افزون بر حضور در شورای مرکزی این تشکل، دبیرکلی جبهه پیروان خط امام و رهبری را عهده دار بود. سرانجام این مبارز نستوه در 14 آبان 1392 بعد از تحمل یک دوره بیماری درگذشت. مقام معظم رهبری در پیام تسلیت به این مناسبت، وی را مجاهد صادق و یار وفادار و معتمَد امام راحل خواندند.
گفت‌وگوی تصویری با ایشان سال‌ها پیش(بین سال‌های ۱۳۷۵تا ۱۳۸۲) توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی انجام شده بود و اخیرا این فیلم در شبکه مستند رسانه ملی منتشر شد. دفتر پژوهش‌های کیهان نیز فرصت را مغتنم شمرده و با نگارش و ویرایش متن این گفت‌وگو ضمن ثبت آن در تاریخ مکتوب، خوانندگان محترم صفحه پاورقی روزنامه کیهان را از آن بی‌نصیب نمی‌گذارد.
من «حبيب الله عسگراولادي مسلمان» در يک خانواده متدين و از پدر و مادري دماوندي در تهران متولد شدم. شش سال اول کودکي را در تهران زندگي مي‌کرديم و در سال هفتم زندگي من ضرورت زندگي خانوادگي، ما را به دماوند برد و من شش کلاس ابتدايي را در دماوند گذراندم. پدر من مردي متدين، عاشق اهل بيت و مقيد به نماز اول وقت بود. او در تمام کارهاي خير دماوند بيش از وسع و طاقتش شرکت داشت به طوري که در اثر فداکاري‌هايي که در راه دين و راه خير داشت، طاقت او بسيار‌اندک شد و وقتي که ما در سن تحصيل بوديم زندگي‌مان دچار سختي‌ها و مشکلات فراواني شد.
مادر من بانويي معتقد و عامل بود. من به خاطر ندارم نماز شب او ترک شده باشد. اوعاشق امام زمان (عج) بود. عشق به نماز و اهل بيت و به ويژه امام زمان را اين پدر و مادر در وجود من کشت کردند. به صورتي مراقبت داشتند که شايد از سن يازده سالگي روزه را کامل موفق شدم. اين به دليل پوشش معنوي خانواده بود.
 به جهت مشکلات مالي که براي پدر به وجود آمد از سال سوم تحصيل من- که جنگ بين‌المللي دوم شروع شد- پدر من امکان تامين هزينه تحصيلي من را نداشت و يکي از بستگان‌مان از تهران به نام ابوالفضل اخويان هزينه تحصيلي مرا مي‌فرستاد. پس از آنکه شش سال ابتدايي تحصيل پايان پذيرفت خانواده ام به هيچ وجه امکان ادامه تحصيل من را نه تحصيل دبيرستاني و نه تحصيل حوزوي- که رفته رفته در وجود من اشتياقي به آن پيدا شده بود- نداشت و من ناگزير به بازار کار تهران کشيده شدم.
پدر من مرحوم حسين عسگري يا عسگر اولادي در دماوند در يک خانواده اصيل و ريشه‌دار دماوندي و مادرم مرحوم «آمنه توسلي» در خانواده بزرگ «توسلي خرمي» در دماوند رشد کرده بودند. اثرپذيري من از پدر به جهت شرکت در برنامه‌هاي ديني و تشويق من به همراهي با ايشان در برنامه‌هاي هئيات و مسجد و حسينيه دماوند و از مادر با مراقبت خاص او حتي در تعليم ادعيه روزانه و مشاهده التزام ايشان به مستحبات بود. در اين دوران سخت، اين مادر که از يک خانواده بسيار معتبر و حتي متمکن دماوند بود با خياطي درون خانه، عسرت زندگي پدر راجبران مي‌کرد ولي از کوچک‌ترين عبادات مستحبه غفلت نداشت و پوشش عاطفي او واقعاً در پرورش روحيه مذهبي اثري مضاعف داشت. پدر نيز ازطريق مسجد و حسينيه و هيئات ديني و برنامه‌هايي که در خانه برقرار مي‌کرد به تربيت ديني ما اهتمام داشت. شغل پدرم از بدو تولد من تا آن شش سالي که ما در دماوند بوديم بنکداري خواروبار بود، تا اينکه درسال ششم به دليل زلزله فوق‌العاده‌اي که در دماوند آمد، زندگي پدر من آسيب جدي ديد و ديگر امکان ادامه زندگي در دماوند برايشان نبود.
ايشان در آن شش سال اول در تهران به کار ساده‌اي در بازار تهران اشتغال داشت تا اينکه مجدداً در دماوند امکان فعاليت گذشته را يافت و به همان کار بنکداري خواروبار مشغول بود. در شرايط آن روز و تحميل‌هاي جنگ جهانی دوم مقيدات ايشان اجازه نمي‌داد از چنین فرصت‌هایی استفاده معمولي کند تا چه رسد به سوءاستفاده. در آن جنگ خيلي‌ها رشد کردند، ولي ايشان تقريباً هستي‌اش به صفر رسيد و حتي اينکه امکان زندگي همراه تحصيل ما را داشته باشد از دست داد. لذا براي ادامه تحصيلم امکاني نبود. بنا بر اين همان طور که عرض شد در تهران به بازار کار جلب شدم.