نگاهی به فیلم « قصر شیرین »
مسیر تلخ
آرش فهیم
سیدرضا میرکریمی، روزگاری از فیلمسازان مستقل و خلاف جریان غالب در سینمای ایران بود که با آثارش همه را شگفتزده میکرد. حتی فیلم اول او یعنی «کودک و سرباز» سرشار از تازگی و خلاقیت و معنویت بود. مسیر او با فیلم «زیر نور ماه» تکامل یافت و با «خیلی دور، خیلی نزدیک» اوج گرفت. با این حال، فیلمهای اخیرش، طراوت و زیبایی سابق را ندارد. گویی میرکریمی هرچه به ریاست و مدیریت، بیشتر نزدیک میشود، از هنر و خلاقیت دور میگردد! به همین دلیل هم چند سالی است که از وضعیت تأثیرگذار و جریانساز به فیلمسازی تأثیرپذیر و همرنگ جماعت تبدیل شده است.
مثل فیلم «قصر شیرین» که ادامه مسیر تلخ فیلمسازی میرکریمی است؛ فیلمی متوسط و با مضمونی کلیشهای و تکراری که صرفا از نظر وفاداری به ژانر، قابلتأمل است. این فیلم بر اساس الگوی کلاسیک ژانر جادهای ساخته شده است. یکی از اشتباهات رایج این است که هر فیلمی در طول یک مسافرت اتفاق بیفتد را در ژانر جادهای دستهبندی میکنند. درحالی که در اینگونه فیلمها، طی مسیر، تمثیلی از زندگی است و باید یک تحول رخ بدهد؛ سربالایی، سراشیبی، کمربندی و پیچ، دلالتهایی درباره فراز و نشیبها و پیچیدگیهای حیات شخصیتهای درگیر فیلم هستند. مثل اتفاقی که در «قصر شیرین» افتاده است. سفر شخصیت اصلی فیلم، استعارهای از سیر تحول اوست.
«جلال» با بازی حامد بهداد، شمایل یک آنتاگونیست را دارد؛ یک شرور منفیِ منفعتطلب که خانوادهاش را رها کرده و حتی حاضر نیست فرزندان خود را هم ببیند، اما به ناچار، با دو بچه در یک مسیر همراه میشود و طی این تجربه و سفر با بچهها با روی دیگری از زندگی هم آشنا میشود و به پالایشی نرم و کمرنگ میرسد. بخشی از زیبایی شناسی فیلم، بر اساس تضاد و تقابل شیرینی و لطافت بچهها با تلخی و زشت رفتاری پدرشان شکل گرفته است. بچههایی که صدای فطرت انسانی هستند؛ پسر، قانون و غیرت را به او تذکر میدهد و دختر هم فراخوان اخلاق و نیکی است. کارگردان، به خوبی از بازیگران کودک خود بازی گرفته است و این از نقاط قوت بارز فیلم است، اما شخصیتپردازی آنها اغراقآمیز است و بچههای فیلم، غیرواقعی هستند و از حالت عادی بسیار فراتر رفتهاند.
اما اطوارهای شبهروشنفکرانهای که بر فیلم سایه افکندهاند، اخلاقگرایی و فطرتجویی فیلم را خنثی کردهاند. نمایش خانوادههای از هم پاشیده و غلظت دشمنی و تقابل فرزندان با پدر یا مادرهایشان، سندرم شایع در سینمای اجتماعی سالهای اخیر است که در بسیاری از فیلمها دیده میشود. از نظر ساختاری نیز این همه تأکید بر پنهانکاری و ارائه قطره چکانی اطلاعات و مناسبات، بلای جان «قصر شیرین» شده است. مسئلهای که باعث خواهد شد تا مخاطب عام از فیلم خسته شود و نتواند به راحتی با داستان فیلم ارتباط برقرار کند. طوری که روایت فیلم، شبیه پازلی است که برخی از قطعاتش مفقود است. شخصیت موثر اما غایب فیلم یعنی «شیرین» از معما فراتر رفته و به قفلی میماند که کلید آن در فیلم گم شده است. همچنان که معلوم نیست اصلا این داستان و شخصیتها چرا در آن منطقهایران حضور دارند. بیهویتی جغرافیایی نیز معضل دیگر این فیلم است.