سلامت در دین؛ بزرگترین دغدغه دینداران(1) (زلال بصیرت)
امام سجاد(ع) در دعاي شروع ماه مبارك رمضان پس از حمد و ستايش الهى از خداى متعال چندين درخواست درباره نماز، وظايف مالى، صله رحم، رسيدگى به فقراء و دادن زكات و صدقات و انجام وظايف اجتماعى را مطرح فرمودند. پس از اين درخواستها از خدا ميخواهند: خدايا به ما توفيق بده، اعمالى انجام دهيم که ارزش اعمال ما از همه فرشتگان و بندگان بالاتر باشد.
درخواست رفع موانع
ميتوان حدس زد كه حضرت سجاد(ع) در اين درخواست، به نوعي خواستهاند تا به انسان توجه دهند كه براي رسيدن به هدف، بايد علاوه بر درخواست كسب توفيق، از خداوند رفع موانع توفيق را نيز خواست. براى اينكه يك عامل اثر كند، غير از مقتضى و شرايط وجودى، شرايط عدمى را نيز ميخواهد. به اين معنا كه اموري بايد باشد و اموري نبايد باشد تا عامل اثر كند. اگر موانعى وجود داشته باشد، بايد موانع بر طرف شود، در غير اين صورت مقتضى اثر خودش را نمىبخشد. امام سجاد(ع) در اين مقام عالي از خدا مىخواهند تا عملشان، از اعمال فرشتگان بالاتر بوده و با آن اعمال، مقام رفيع اعلا كه بالاترين مقام و جايگاه همنشيني با انبياء و اولياء است، را به دست آوردند. «حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً».
بايد توجه داشت كه ائمه اطهار(ع) هنگامي كه دعا را براى تعليم ديگران ميفرمودند، مقام خود را تنزل داده و در حد افراد عادي، مطالب را ارايه مىكردند و يا به تعبير ديگر، صرف نظر از تفضلات خدا، به خود نگاه مىكردند. آنان ظرف خالى و مجموعه تهى را ميديدند یعنی كه از خود چيزى ندارند. در دعاى ابوحمزه مىخوانيم: «فَمَنْ يَكُونُ أَسْوَءُ حالاً مِنّي إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حالي إِلى قَبْري»؛ ائمه اطهار(ع) در هنگامي كه دعا ميخواندند، حالات عجيبى پيدا نموده و با گريههاى فوقالعاده، و با نالههايي بلند گاهى به حالت غش مىافتادند. اين حالت فقط براي تعليم نيست. بعد از آنكه از خدا مىخواهد كه خدايا مرا برسان به عالىترين مقامى كه يك مخلوق مىتواند برسد، كه حتى فرشتگان نيز به آن مقام نرسند، ميفرمايد: خدايا مرا از الحاد در توحيد حفظ فرما؛ از اينكه در دين شك كنم. اين ترتيب در دعا براي آن است كه انسان توجه پيدا كند كه تنها توفيق الهى براى انجام كار كافى نيست بلكه بايد از خدا خواست كه توفيق عنايت فرمايد تا انسان به موانع مبتلا نشود.
انحراف از توحيد، بزرگترين مانع
كلمه «الحاد» يا «ملحد»؛ معمولا در مورد كسانى به كار ميرود كه منكر خدا يا منكر دين هستند، اما اصل لغت الحاد اين نيست. قرآن در مورد الحاد تعبيراتي به كار برده است: «ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ»(1)؛ مفسرين و لغتشناسان گفتهاند كه منظور از الحاد ميل از حق است .تعبير سادهتر و معادل آن يعنى «انحراف»، الحاد به معني منحرف بودن است. اگرچه انكار خدا هم يك مصداق انحراف است، در قرآن و روايت، كلمه الحاد بسيار وسيعتر از انكار خدا و دين است، بلكه به معني هر گونه انحراف نسبت به توحيد است. «ثنويه» و دوگانه پرستان، اهل تثليث، منكرين خدا، دهرىها و طبيعىها از جمله فرقههايي هستند كه درباره توحيد، انحراف داشتهاند. بعضى از مانوىها يا بعضى از فرقههاى ديگر قائل به خداى خير و شر و «ثنويت» بودند. مسيحيان نيز قائل به تثليث بوده و خدايان سه گانه را قبول داشتند: «كَبُرَتْ كَلِمَهًْ تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»(2)؛ اين يك نوع انكار توحيد است. براى مسلمانان نيز هميشه خطر انكار توحيد وجود دارد. در بسياري از شهرها و مراكز مذهبي ميتوان كساني را يافت كه پس از سالها تحصيل در علوم ديني، منحرف شده و خدا را انكار كردند. خدا در قرآن كريم مثال روشنى را بيان ميكند. با خواندن داستان بلعم باعورا هيچ كس نمىتواند از مصونيت در برابر خطر كفر و الحاد، مطمئن شود. چنين اطمينانى براى هيچ كس وجود ندارد و هر كس چنين امنيتى را احساس كند، فريب شيطان را خورده است. همه ما در معرض همه گونه خطرى هستيم؛ مگر آنكه خدا انسان را حفظ كند. البته همه توسلات و دعاها كه به واسطه و عنايت اهل بيت(ع) آموختهايم و ذكر مصيبتها و اشك ريختنها، ميتواند ضامن حفظ دين باشد. چيزى كه بتواند انسان را در مقابل همه شبهات مقاوم نموده و همه انگيزههاى كفر را نابود سازد، جز ولايت اهل بيت(ع)، وجود ندارد.
هيچ کس مصونيت ندارد
الحاد و انحراف افراد، اينگونه نيست كه انسان حتماً مسيحي يا يهودي شود، بلكه به صورت غير مستقيم مسير انحراف را ميپيمايد. در سالهاي نزديك به پيروزى انقلاب، در مدرسه فيضيه شبى بعد از نماز، شخصي كه هنوز در قيد حيات است، به منبر رفته و در رابطه با ماديين صحبت مىكرد. او دلايلى مىآورد كه ماديت غلط است و خيلى ساده مىتوانيم سخنان ماديين را رد كنيم، سپس ادامه داد من با يك مادى صحبت كردم و گفتم فرمولهاى رياضى ثابت است و دو دو تا چهار تا ميشود. اين يك امر ثابت است. راه حلهاى معادلات ثابت است، اتحادها، فرمولهاى ثابتى هستند كه هميشه هست و بوده. خدا نيز يعنى همين، يعنى همين امور ثابت! اين اموري كه در عالم ماده وجود دارد متغيرات است، زماني هستند و زماني دیگرنيستند و نابود مىشوند. مجموع اين متغيرات همان علم خدا و عين خداست، خدا يعنى همين فرمولهاى رياضى! اين را از زبان يك روحانى كه هنوز نيز زنده است و در شهر قم زندگي ميكند، در مدرسه فيضيه از روى منبر شنيدم. او نظر بدي نداشت و واقعا مىخواست از اسلام و توحيد دفاع كند؛ اما مقدار فهم او اين بود. فرد ديگرى كه از دنيا رفته است و مرد بسيار خوبى بود، مىگفت جواب ماديين خيلى راحت است، اين همه بحثهاى فلسفى و كلامى نمىخواهد. من با ماديين بحث مىكنم، مىگويم شما اين تغيیراتى را كه در عالم ماده وجود دارد و يك ماده به مادهاى ديگر تبديل مىشود در پايان مىرسد به اينكه يك مادهًْالموادى هست كه اصل همه اينهاست؛ اين مادهًْالمواد همان خداست! انسان اهل علم، بزرگوار و مرد خوبى هم بود. غير از قم در بعضى حوزههاى ديگر هم تحصيل كرده بود، اما به همين سادگى خدا را اين طور معنا مىكرد: يعنى ماده المواد عالم!
با چنين تصورى از خدا داشتن ديگر چه چيزى براى دين باقى مىماند؟ ديگر چه مناجات و دعايى با خدا؟ با مادهالمواد عالم، انسان مناجات مىكند؟ از او چه مىخواهد؟ اينان كه خوبان بودند و قصد بدي نيز نداشتند، اين سخنان را مىگفتند. اين دو داستان مربوط به بيش از سى سال پيش و قبل از انقلاب است. داستان سوم، نيز مربوط به پيش از انقلاب است. در آن زمان كتابى به نام «توحيد» نوشته شده بود. در آن كتاب آمده بود كه ماترياليسم فلسفى نكوهشى ندارد، آنچه ما مذمت مىكنيم، ماترياليسم اخلاقى است. براساس ماترياليسم فلسفى، غير از ماده در عالم هستى، چيز ديگرى وجود ندارد. نويسنده اين كتاب تأكيد ميكند اين اشکالي ندارد؛ آنچه اشكال دارد ماترياليسم اخلاقى است؛ يعنى آدم دلبستگى به عالم ماده داشته باشد. اين نويسنده اهل تظاهر به مسائل اخلاقي نيز بود. بر روي فرشگران قيمت و بستر نرم نمينشست و نميخوابيد. مهمانى كه مىرفت غذاهاى لذيذ نمىخورد؛ اگرچه در مهمانىهاى خصوصى همه چيزى را استفاده مىكرد؛ اما در حضور ديگران خيلى تظاهر به زهد ميكرد، چون با ماترياليسم اخلاقى مخالف بود! رسما كتابي به نام «توحيد» نوشته بود، در دفاع از بىخدايى! «لا اله الا الله» را معنا كرده بود كه منظور از «الله» يعنى ايدهآل اخلاقى! اين فرد، طلبهاى بود كه در مشهد درس خوانده و بزرگ شده بود. با بزرگانى تماس داشته و در جلسات آنان شركت مىكرد. اين فرد از اعضاء فداييان خلق و منكر دين و خدا شد و براي دوستان و پيروان و اطرافيان خود، ازدواج دستهجمعى ايجاد مىكرد؛ يعنى عدهاى از خانمها را به عدهاى از آقايان ازدواج داده و عقدشان مىكرد. استدلال به قرآن نيز مىكرد كه گفته «نِساؤكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»(3)؛ «نِساء» جمع است، «كُمْ» هم جمع است؛ يعنى يك عده مرد، شوهر يك عده زن! در خانههاى تيمي، پيروان اين آقاى معمم كه كتاب «توحيد» را نوشته بود، اين اتفاقها ميافتاد! پس از انقلاب او را اعدام کردند.
اين شخص در مدرسه فيضيه و در مدرسه مرحوم آقاى بروجردى درس مىگفت و عدهاي از جوانها هم در اطراف او بودند و از او طرفدارى مىكردند. چنين انساني هر چند نماز و عبادت و انفاق اموال در راه خدا داشته باشد، چه فايدهاى دارد؟امروز نيز چنين خطرهايى وجود دارد. هيچ مرز امنى وجود ندارد، قم باشد، يا نجف، تهران باشد يا مشهد، مرزى نيست كه بگوييم اينجا ديگر سرايت نمىكند. اين خطرها براى همه وجود دارد. در همان زمان كسانى درباره توحيد بحث مى كردند، مىگفتند «توحيد» باب تفعيل است از «وَحَدَ» يعنى «ايجاد الوحدهًْ»، «جعل الشىء واحدا»، پس فارسى توحيد يعنى يكى كردن! باب تفعيل، مثل باب افعال، لازم را كه متعدى مىكند، يا مفعول اول را به مفعول ثانى مىبرد، «وَحَّدَهُ»؛ يعنى «جَعَلَهُ واحِدا»، يعنى «أَوْجَدَ الْوَحْدَهًْ فيه». پس اصل توحيد يعنى اينكه كثرت را يكى كنيم. گروهى از اين تعريف نتيجه گرفتند كه توحيد مربوط به جامعه است و هدف آن ايجاد «جامعه طراز نوين توحيدى» است.
سخنرانی آیت اللّه مصباح يزدى(دامت بركاته)
در دفتر مقام معظم رهبرى، قم، 30/06/87.
______________________
1. اعراف / 180. 2. كهف / 5. 3. بقره / 223.
زلال بصیرت درماه مبارک رمضان روزهای فرد منتشر میشود.